می نویسم و پاک می کنم این اتفاق تو ذهنم هم همینطوره. فکر می کنم و تصمیم می‌گیرم اما پاک می کنم. یک استیصال دوار ذهنی ، تفکرات سهل و ممتنع بی‌معنی. اما، در تمام این مالیخولیای آزار دهنده، وقتی به طبیعی‌ترین اتفاق‌ها نگاه می کنم به ترحم برانگیز بودن انسان بیشتر اعتقاد پیدا میکنم! وقتی بیشتر راجع به فضا وکهکشان می خونم، یا ساده‌تر بگم به قیلوله‌های دلربای سپید(گربه‌ی عکس فوق) دقت می‌کنم،ما هیچ نیستیم خودمون رو در فضای اطراف و تفکرات بی انتهای محزون غرق کردیم و هیچ کس نفهمید تابش نور روی شبنم ، بوییدن نرگس ، نگاه کردن سپید، راه رفتن پابرهنه روی چمن ، آب دادن گلدون، سبزی پاک کردن ،دم کردن قهوه و یا حتی اتو کردن پیراهن چه قدر لذت داره.