بین دو اجرای امشب... با مامان چای می خوریم، گپ می زنیم، می خندیم و عکس می گیریم... دلم خوش می شود... مامان ، گرفتار است این روزها...خیلی هم گرفتار است... اما خودش را... محبتش را... حضورش را از من دریغ نمی کند...

آقای سمندریان آن پشت ایستاده دارد نگاه مان می کند راستی...