من کنار کره‌یی که سراسر آن دریاست به خواب رفته‌ام در خطوط سرگردان دست تو این گله‌هایی که از چرا باز می‌گردد. ماهیان خاکستری ماهیان زاغ دیوانه ناشتا در سپیده‌ی سردسیر عزیمت کرده‌اند. اگر باز هم می‌گویند فردا از تمام خاکسترها نان خواهند پخت، من می‌پذیرم که مزرعه‌ها سوخته‌ست. در سر من -آن جا که جواهر، تب را بر اندیشه‌ی شن سنجاق می‌کند- ماه با فشار رگبار به آخرین برج می‌غلتد . شعر از بیژن الهی عکس را کارگردانِ درجه یکم برداشته .