گفتی دوستت دارم

و من به خیابان رفتم!

فضای اتاق برای پرواز کافی نبود.... چقدر معجزه داره حرفهای خوب و انرژی بخش تا میتونیم به هم انرژی خوب بدیم رفقا

خوب من که انرژی مثبت براتون فرستادم حالا بیام سراغ درددل

دور از جون شما از ساعت چهار صبح از شدت سردرد آروم و قرار نداشتم با هر بدبختی و داستانی بود تحمل کردم البته بعضیا میگن نباید سردرد تحمل کرد باید سریع مسکن خورد اما من خیلی با قرص و دارو رفیق نیستم به سرم گفتم باید خودت خوب بشی اما نشد که نشد اومدیم آموزشگاه با همسر جانم(اینو بگم که از ناله کردن اصلا خوشم نمیاد)اما گویا آثار درد در چهره مشهود بود بعضی از هنرجوها میپرسیدن حالتون خوب نیست؟!منم از سیر تا پیازو تعریف میکردم آبرو برای سرم نذاشتم اینکه اول از همه مانی جان متوجه شد حالم خوب نیست خود به خود آرومتر شدم و هنرجوهای عزیزی که اینقدر حواسشون به من بود که متوجه شدن کسالت دارم برام از این جهت ارزش داشت که احساس کردم براشون مهم هستم که حالمو تشخیص دادن

اینکه ببینی دیگران حواسشون بهت هست یه دنیا ارزش داره

خلاصه که امروز با سردرد تموم شد... بازم شکر همیشه که نمیشه همه چی خوب باشه

این عکس برای جمعه ست حسشو دوست داشتم

راستی کلی گشتم یه شعر از دریا بنویسم دیدم حرفای دیگه باهاتون دارم

شعر اول کپشن هم برای گروس عبدالمالکیان هستش

نکته اخلاقی اینکه سر درد ...است

آرزوی سلامت دارم برای همه شما رفقای ناب و نازنینم