وقتی فراخوان مسابقه‌ی استند آپ کمدی تو خندوانه رو رامبد جوان اعلام کرد، بدون معطلی یکی از خاطرات بابابزرگم رو ویدیو گرفتم و منتظر شدم که تو اطلاعیه‌ی بعدی بفهمم به کجا باید ارسالش کنم تا توی مسابقه شرکت داده بشم. فرستادمش، با استرس ارسالش کردم. بعد از اون همش منتظر بودم خبری بشه. ۳ ماه گذشت و خبری نشد تا اینکه یه دفعه باهام تماس گرفتند و گفتند که جز ۱۰۰ نفر انتخاب شدی. تو پوست خودم نمیگنجیدم. سریع متن بعدیم رو برای ۴ دقیقه استندآپ آماده کردم. نمیدونستم قراره چه اتفاقی بیافته!

همش فکر میکردم که کی میشه تو استودیو اجرا کنم.

خلاصه رفتم و جلوی داورای سخت، اجرا کردم. بازم نمیدونستم چی میشه و قراره چه اتفاقی بیافته. بازم صبر کردم تا جوابش رو بفهمم که جز ۲۰ تا هستم یا نه !

بازم زنگ زدن که جز ۲۰ تا انتخاب شدم ... داشتم بال در میاوردم...

بعدشم که میدونید دیگه... همه رو گفتم که بگم چقدر زود دو سال گذشت از تموم شدن اون مسابقه و تغییر زندگی من ... خندوندنتون آرزوم بوده و هست.

دو ساااااال بر چشم بر هم زدنی گذشت.