سوال:

جمعه‌ی خود را چگونه گذراندید؟

جواب:

به نام خدا

ظهر با صدای زنگ ساعت، حدود یک از خواب بیدار شدیم ولی هنوز دلمان می‌خواست بخوابیم.

نیم ساعتی در تخت ماندیم و به بررسی فضای مجازی پرداختیم تا بالاخره سه چهار لبخند نصیبمان شد که خواب را از سر ما پراند و کمک کرد از تخت دل بکنیم.

هفته‌ی شلوغی داشتیم و به همین دلیل همه جا را نامرتب کرده بودیم.

ظرف‌ها شسته نشده‌اند، لباس‌ها روی مبل و دستگیره‌ی در به حال خود رها شده‌اند، کیف و کفش‌ها روی زمین ولو هستند و گیاهان همه‌ تشنه‌ی آب.

نگاهی به وضعیت آشفته‌ی دور و بر کردیم و تصمیم گرفتیم فعلا فقط به چای ناشتا و کتلتِ مادرپز فکر کنیم که از چند روز قبل میهمان فریزر ما شده است.

همیشه همین‌طور بوده و هست و خواهد بود،

وقتی نمی‌دانی باید از کجا شروع کنی،

نوشیدن چای بهترین آغاز است.

جمعه‌ی دلپذیری داشته باشید،

فارغ از غروبِ دلگیرش.

پی‌نوشت:

۱.یه ماهش رفت،

دو ماه دیگه مونده...

دلم تنگ شده.