دریا با آن همه شوری

دستش نمک ندارد

چه شب و روزهایی را تنها پشت سر می‌گذارد

چه طوفان‌هایی را در دل خود جای می‌دهد

تا فردا ناز آفتاب را بخرد

آسمان فیروزه‌ای شود

و به این بهانه همه ما را

دور خود جمع کند

اما ما

تا ساحل می‌رویم

غذا می‌خوریم ، می‌رقصیم ،

گوش ماهی جمع می‌کنیم

قدم می‌زنیم ، عهد می‌بندیم ...

و در آخر یک عکس یادگاری

با دریا می‌اندازیم و می‌رویم

ولی حاظر نیستیم به احترام صبرش ، عشقش

و دل بزرگش یکبار دل را به دریا بزنیم ...