به گزارش پارس نیوز، 

برای همین فارسی را به سختی صحبت می‌کردند. لهجه شیرین‌شان و کلمات انگلیسی که میان جملات بی‌اختیار بیان می‌شد حس خوبی را به اطرافیان می‌داد.در نگاه اول فکر می‌کردی که غرب‌زده شده‌اند و برای فخرفروشی آمده‌اند.

به نظر می‌رسید که بخواهند با تجملات و ثروت همه چیز را رنگ هویت بخشند ولی داماد وقتی لب به سخن باز کرد، همه این افکار رنگ باخت.من و ملیحه همکلاسی دانشگاهی هستیم. برایم جالب بود که در رشته‌ای که تحصیل می‌کنم یک دختر ایرانی همکلاسی‌ام باشد.وقتی برخوردهای معقول او را دیدم و متوجه علاقه‌اش به ایران شدم، تصمیم گرفتم که زندگی مشترکم را با او آغاز کنم.

آشنایی‌مان به یک علاقه عمیق تبدیل شد و حالا به ایران بازگشته‌ایم. می‌خواهیم طبق سنت ایرانی با هم ازدواج کنیم. روز عید قربان، روز عقد عروس و داماد اروپا رفته بود.موسوی، سر دفتر ازدواج، وقتی عروس وداماد را با سادگی تمام در دفترخانه دید، متوجه شد عروس و داماد اهل تجملات و چشم و هم‌چشمی نیستند.

پای سفره عقد که نشستند، عروس با لبخندی آماده خواندن خطبه عقد بود. پدر عروس در مورد مهریه دخترش گفت: این دختر از دوران کودکی در اروپا زندگی کرده است. او به دنبال این بوده که همیشه زیباترین تصاویر را در زندگی‌اش بسازد. خوشحالم که دختری به سادگی او دارم. خوشحالم که حالا در زمان ازدواج هم توانسته بهترین انتخاب و بهترین تصمیم‌گیری را داشته باشد.

برای همین میزان مهریه‌اش را هم بهتر است خودش تعیین کند. زیرا می‌دانم معقول‌ترین و زیباترین انتخاب را خواهد داشت. عروس جوان سر بلند کرد و گفت: به عنوان مهریه می‌خواهم که دور دنیا را با دوچرخه همراه همسرم طی کنم. فکر می‌کنم سفر کتاب بزرگی برای آموختن است. دلم می‌خواهد در پرتو سفر درس‌های زندگی را بهتر فراگیرم.

به گزارش خبرنگار رکنا، داماد که از شنیدن این مهریه‌ یکه خورده بود با لبخند گفت: هدیه سر عقد من برای عروس یک جفت دوچرخه‌ است. هر زمان که بخواهد حاضر هستم این سفر را در کنار او و به خاطر او آغاز کنم. سفری به یادماندنی. خوشحالم که عروس من،‌ مرا در مهریه‌اش شریک کرده است.