به گزارش پارس نیوز، 

داماد جمال عبدالناصر در آن زمان به شدت بی‌پول بود و احساس می‌کرد که پدرزن فقیدش به دلیل همان فاصله‌ای که از دامادش می‌گرفت، او را تحقیر می‌کرد. حداقل در فیلمی که در کمپانی نت‌فلیکس ساخته شد، به نام «جاسوس مصری که اسرائیل را نجات داد»، چنین ادعایی شده است.

معمولا هر کس که از کشورش به نفع یک کشور دیگر جاسوسی کند خائن به شمار می‌آید؛ اما ظاهرا این مساله در مورد اشرف مروان طور دیگری است زیرا وی هم در کشورش مصر و هم در اسرائیل یک قهرمان محسوب می‌شود؛ و این در حالی است که وی بر اساس مدارک و اسناد کاملا متقن و قابل استناد، در سال ۱۹۷۳ نقشه‌های جنگی ارتش مصر را در اختیار سازمان‌های جاسوسی و امنیتی دشمن یعنی اسرائیل قرار داده بود.

 

هر کس که یک بار دروغ بگوید، حتی اگر همیشه راست گفته باشد، دیگر از سوی دیگران باور نمی‌شود. این مساله در قالب افسانه مشهور کهن یونانی یعنی «چوپان دروغگو» و در چهل و پنجمین سالگرد جنگ یوم کیپور که در ۶ اکتبر ۱۹۷۳ رخ داد، به صورت یک تریلر جاسوسی به تصویر کشیده شده است؛ و موضوع این تریلر: داستان واقعی یکی از همکاران دولت وقت مصر و جاسوسی دوجانبه احتمالی وی، یعنی همان مردی که «اشرف مروان» نام داشت.

 

اشرف مروان در سال ۱۹۴۴ به دنیا آمد و به عنوان فرزند یکی از افسران ارتش مصر، از جمله یکی از نزدیکترین افراد در میان طیف‌های گوناگون پیرامون رئیس‌جمهور جمال عبدالناصر به حساب می‌آمد. مهم‌تر آن که مروان با دختر پرزیدنت ناصر یعنی با مونا ناصر ازدواج کرده بود؛ و اگرچه که ناصر با وجود همه این پیوندها تا زمانی که زنده بود فاصله خود را با دامادش حفظ کرد اما به هر حال مروان به اطلاعات فوق‌محرمانه دولتی دسترسی داشت.

 

بعد از مرگ ناگهانی ناصر در سال ۱۹۷۰ نیز دسترسی ویژه مروان به بالاترین سطوح حکومتی مصر حفظ شد و برقرار ماند. او در مقام مشاور انور سادات (جانشین ناصر) در حوزه سیاست خارجی به یکی از شبکه‌های مهم ارتباطی و سیاسی و به تبع آن به رهبران مختلف جهان عرب مرتبط بود.

 

کشور مصر در اوایل دهه ۱۹۷۰ همچنان در حال مقابله با پیامدهای ناشی از شکست در جنگ شش روزه به سر می‌برد. ارتش اسرائیل در سال ۱۹۶۷ و در عملیاتی شبیخون مانند، سراسر شبه‌جزیره سینا را اشغال و نیروهای مصری را تا آن سوی کانال سوئز عقب رانده بود. وضعیت برای متحدین مصر یعنی سوریه و اردن هم بهتر نبود زیرا این دو کشور نیز با از دست دادن اورشلیم شرقی، کرانه باختری رود اردن و بلندی‌های جولان، در عمل بخش‌های قابل توجهی از قلمرو خود را به اسرائیل باخته بودند؛ و از آن به بعد بود که بازپس‌گیری اراضی اشغالی به اولویت نخست جهان عرب بدل شد.

 

مصر وابستگی زیاد و تعیین‌کننده به تسلیحاتی داشت که از سوی شوروی به این کشور ارسال می‌شد. با این حال کمبود شدید سیستم‌های ضروری مانند بمب‌افکن‌ها و موشک، هرگونه جنگ تلافی‌جویانه علیه اسرائیل را محکوم به شکست می‌کرد. به نوشته «یوری بار-یوزف» مورخ اسرائیلی، در این مقطع بود که مصر توانست با میانجی‌گری مروان شماری جت جنگنده از نوع میراژ ۵ ساخت فرانسه را از معمر قذافی دیکتاتور لیبی تحویل بگیرد؛ و بدین‌صورت بود که امکان یک حمله تلافی‌جویانه علیه اسرائیل ممکن به نظر می‌رسید.

 

روز ششم اکتبر ۱۹۷۳ و در ساعات آغازین شب یوم کیپور یا همان بزرگترین جشن یهودیان بود که نیروهای ارتش مصر حمله خود را آغاز کردند. این حمله برای نیروهای اسرائیلی بسیار غافلگیرکننده بود؛ زیرا پس از بارها هشدار و اعلام خطر اشتباه، هیچ کس انتظار حمله‌ای از سوی مصر آن هم در یوم کیپور را نداشت.

 

اشرف مروان در اواخر دهه ۱۹۶۰ و پس از آن که چندین سال از مهاجرت خود و خانواده‌اش به لندن می‌گذشت، برای نخستین بار با سازمان جاسوسی اسرائیل موسوم به موساد ارتباط برقرار کرد. داماد جمال عبدالناصر در آن زمان به شدت بی‌پول بود و احساس می‌کرد که پدرزن فقیدش به دلیل همان فاصله‌ای که از دامادش می‌گرفت، او را تحقیر می‌کرد. حداقل در فیلمی که در کمپانی نت‌فلیکس ساخته شد، به نام «جاسوس مصری که اسرائیل را نجات داد»، چنین ادعایی شده است.

 

مروان اعلام کرد که حاضر است در قبال دریافت پول، اسناد محرمانه ارتش مصر را در اختیار موساد بگذارد؛ اگرچه او این کار را به دلیل منافع مادی انجام می‌داد اما هدفی سیاسی را نیز دنبال می‌کرد. مروان بر خلاف فرماندهان و رهبران نظامی مصر که به شدت بر طبل جنگ و تبلیغات جنگی می‌کوبیدند، بر این باور بود که پیامد چنین جنگی یک حمام خون خواهد بود و قصد داشت از این فاجعه جلوگیری کند.

 

در همین راستا بود که توانست پرزیدنت سادات را به انجام یک رزمایش دروغین با هدف فریب دادن دشمن راضی کند. بدین ترتیب ارتش مصر بار دیگر تسلیح و تجهیز شد بدون آن که اقدام به حمله کند. مروان در خفا به افسران بلندپایه موساد گزارش داد که وقوع جنگ تقریبا اجتناب‌ناپذیر است. بر اساس همین گزارش‌ها بود که اسرائیل بارها به نیروهایش آماده‌باش داد اما هیچ اتفاقی نیافتاد و به همین خاطر اسرائیلی‌ها نسبت به صحت و درستی گزارش‌های مروان تردید کردند. اشرف مروان اما بار دیگر یعنی روز ۵ اکتبر ۱۹۷۳ به سازمان جاسوسی اسرائیل هشدار داد و این بار تأکید زیادی بر حتمی بودن حمله نیروهای مصری داشت.

 

البته رئیس وقت موساد یعنی «تزوی زامیر» حرف مروان را باور کرد و بار دیگر به دولت خبر داد که باید نیروهای ارتش را به حال آماده‌باش درآورند اما این بار دیگر کسی به گزارش‌های آن منبع موثق سابق اعتماد نداشت.

 

البته اسرائیل به خاطر این برآورد اشتباه تاوان تلخ و سنگینی پرداخت؛ زیرا تا زمان برقراری آتش‌بس با سوریه در ۲۲ اکتبر ۱۹۷۳ و آتش‌بس با مصر در ۲۴ اکتبر، بیش از ۲۷۰۰ سرباز اسرائیلی کشته شدند. اگرچه شمار کشته‌های سوریه و مصر بالغ بر ۲۰ هزار نفر می‌شد اما «گلدا مایر» نخست‌وزیر وقت اسرائیل تعداد اندکی نیروی ذخیره در اختیار داشت.

 

با این حال چنانچه مروان به اسرائیلی‌ها هشدار نداده بود، این جنگ روندی متفاوت را به خود می‌گرفت و همه چیز فرق می‌کرد. حداقل زامیر چنین عقیده‌ای داشت و در خاطرات خود که در سال ۲۰۱۱ منتشر شد به آن اشاره کرده است.

 

از قرار معلوم اشرف مروان به نوعی هر دو طرف را علیه یکدیگر تحریک کرده و در عین حال به نفع دو طرف کار کرده است. از یک طرف مصر با حمله علیه اسرائیل به نوعی برتری و امتیاز استراتژیک دست پیدا کرد و از سوی دیگر به دلیل هشدارهای مروان بود که اسرائیل و ارتش آن از شکستی مرگبار رهایی یافت، شکستی که می‌توانست به دلیل سرمستی قاهره از پیروزی، به یک قتل‌عام منجر شود.

 

در نهایت جنگ یوم کیپور اتخاذ یک سیاست تنش‌زدایانه از سوی دو طرف را امکان‌پذیر کرد و حداقل به برقراری صلح میان مصر و اسرائیل منجر شد؛ و هر دو طرف فهمیدند که طرف مقابل این توانایی را دارد که منافع حیاتی طرف دیگر را مورد تهدید قرار دهد.

 

اشرف مروان پس از جنگ یوم کیپور نیز به تهیه و ارسال اطلاعات به سازمان جاسوسی موساد ادامه داد؛ زیرا به عنوان مشاور نزدیک پرزیدنت سادات همچنان به جزئیات و اطلاعات بسیار محرمانه و مهم کشورش مصر دسترسی داشت. پس از سوءقصد به جان سادات و مرگ وی در سال ۱۹۸۱ بود که مروان نیز از همه مشاغل دولتی کناره گرفت و بار دیگر به لندن بازگشت و به عنوان یک تاجر بار دیگر نقشی دوگانه و این بار در عرصه تجارت در پیش گرفت. از یک طرف دست به سرمایه‌گذاری‌های کلان می‌زد و از طرف دیگر دوستانی تازه و پرنفوذ پیدا می‌کرد. مروان در افکار عمومی مصر به عنوان یک قهرمان ملی شناخته می‌شد و حتی پس از بروز شایعات در مورد احتمال جاسوسی‌های وی در سال ۲۰۰۲، باز هم شهرت نیک خود را حفظ کرد و البته این مساله مرهون روابط نزدیک وی با صاحبان ثروت و قدرت بود.

 

در عین حال مرگ مروان نیز به نوعی اسرارآمیز به شمار می‌آید. او در ۲۷ ژوئن ۲۰۰۷ و به علت و دلیلی کاملا نامشخص از بالکن آپارتمان خود در طبقه چهارم یک مجتمع واقع در لندن سقوط کرد و در دم جان داد. از آن زمان بیش از همه این بیوه مروان یعنی خانم موناست که از نظریه دست داشتن موساد در قتل شوهرش دفاع می‌کند؛ اما آیا امکان دارد که یک سازمان جاسوسی یکی از مهم‌ترین منابع خود را بی‌دلیل از بین ببرد؟ زیرا در این صورت و در آینده کمتر کسی حاضر می‌شود که به استخدام این سازمان‌ها درآید.