رضا پارسا کارشناس مسائل سیاسی افغانستان طی یادداشتی سیاست‌های عربستان در افغانستان را مورد واکاوی قرار داد. 

 

در این یادداشت آمده است: عبدالله عبدالله رییس اجرائیه افغانستان در رأس یک تیم حکومتی به عربستان سفر کرد و این در حالیست که فضای سیاسی فعلی کابل شکننده و ناامنی بیشتر بخش‌های افغانستان را تهدید می‌کند بر این اساس این سفر با توجه به تأثیرگذاری عربستان سعودی بر روند صلح افغانستان می‌تواند مورد بررسی قرار گیرد. 

 

برای بسیاری از مردمی که در فقر و تنگ‌دستی روزگار می‌گذرانند، رفتن به عربستان سعودی و زیارت اماکن مقدس آن در سفر حج و عمره، یک آرزوی دایمی است و از سوی دیگر عربستان در تحولات سیاسی افغانستان به ویژه طی سال‌های 1980ـ 1988 م، نقش اساسی در قضیه افغانستان داشته است. 

 

عربستان سعودی در چهارچوب سیاست استراتژیک ـ ایدئولوژیک خود، از ابتدای جهاد در افغانستان در سال 1357 یکی از بزرگترین منابع مالی و اقتصادی احزاب و گروه‌های جهادی بوده است فراتر از این، برخی از طیف‌ها وگروه‌های مذهبی سعودی، برای حمایت از جهاد در برابر کمونیسم شوروی، حضور فعالی نیز در جبهه‌های جنگ داشته و در برخی نقاط افغانستان دارای پایگاه‌های نظامی نیز بوده‌اند. 

 

پس از خروج شوروی در سال 1367و ادامه درگیری با دولت دکتر «نجیب الله» و سقوط دولت وی سیاست عربستان در قبال افغانستان فعال‌تر شد. 

 

در جریان منازعات احزاب جهادی و عدم توافق در ایجاد یک دولت جایگزین، چندین بار سعودی‌ها به عنوان ناظر و میزبان، جلسات رسمی را در عربستان تشکیل داد و به نتیجه قطعی دست نیافت. 

 

تا مقطع شکل‌گیری جنبش طالبان، سیاست سکوت رمزآلود سعودی‌ها در قبال دولت ربانی هم چنان ادامه یافت. با شکل‌گیری جنبش طالبان، در اواخر تابستان 1373 به تدریج، سعودی‌ها به عنوان منبع اصلی پشتیبانی مالی طالبان در صحنه افغانستان نمودار شدند. 

 

سعودی‌ها طالبان را برای احیای نفوذ روبه زوال‌شان در افغانستان یک موهبت می‌دانستند. 

 

نخستین تماس‌های سعودی‌ها با طالبان، به وسیله سفرهای شکار شاهزاده‌گان که از سوی مولانا «فضل‌الرحمان» رهبر جماعت اسلامی پاکستان برای شاهزادگان سعودی و کشورهای خلیج فارس، در زمستان 1994 که در قندهار ترتیب داده شده بود، برقرار شد. 

 

پس از آن شاهزاده ترکی الفیصل، رئیس سازمان اطلاعات آن وقت سعودی مرتب از قندهار دیدار می‌کرد و عربستان سعودی برای حمله موفقیت‌آمیز طالبان به کابل، پول نقد، سوخت و وسایل نقلیه در اختیار آنان قرار داد. 

 

از نگاه سعودی‌ها طالبان دستاوردهای خوبی داشتند و به آسانی با پاکستانی‌ها و سعودی‌ها وارد معامله می‌شدند و به راحتی می‌توانستند اهداف استراتژیک و مذهبی خودشان را دنبال کنند. 

 

سیاست خارجی عربستان در افغانستان، با داعیه مرکزیت دینی این کشور، در مورد جهان اسلام و به ویژه دنیای اهل سنت در می‌آمیزد. 

 

داعیه خلافت اسلامی و مرکزیت جهان اسلام از سوی عربستان سعودی عامل مهم تأثیرگذار در سیاست خارجی این کشور در مورد کشورهای اسلامی و روابط منطقه‌ای‌ آن محسوب می‌شود. 

 

بر این اساس، مبنای نظری روابط دیپلماتیک عربستان سعودی با ملل اسلامی و کشورهای منطقه، معارضه با هر نوع مرکزیت دینی دیگر و تبلیغ اسلام سعودی، به عنوان دو شاخص اصلی این سیاست مطرح می‌شود. 

 

هر چند تأثیر دیگر مؤلفه‌های دخیل در سیاست‌گذاری این کشور بر شدت و ضعف این اهداف استراتژیک را نمی‌توان از نظر دور داشت. 

 

عربستان سعودی در کشورهای اسلامی به گونه‌ای سیاست‌گذاری کرده است که از هر طرف به مقابله ایدئولوژیکی با ایران بپردازد، یعنی وهابیت را ترویج و تبلیغ کند. از سوی دیگر، از نفوذ سیاسی و دینی ایران در کشورهای اسلامی جلوگیری نماید. 

 

از آن‌جا که سیاست مزبور، با هدف محدود کردن نفوذ ایران و مهار این کشور، در هم‌سویی و همکاری با غرب و آمریکا قرار دارد و همواره از سوی غربی‌ها تشویق و حمایت نیز می‌شود. 

 

بدین اساس از زمانی که مجاهدان افغانستان در چارچوب راهبُرد جنگ سرد ایالات متحده امریکا برای مقابله با تفکر و پیشروی کمونیستی شوروی بسیج شدند، تفکر رادیکالیسم و سلفی‌گری بُعد سیاسی-جهانی به خود گرفته و از آن زمان تاکنون تفکر سلفی عربستان و حمایت از گروه‌های تندرو مانند القاعده، طالبان و اکنون داعش توانسته است به گستره و عمق استراتژیک عربستان سعودی به مدد تزریق دلارهای نفتی کمک کند. 

 

این مساله صرفاً در حمایت عربستان از گروه‌های تروریستی در افغانستان، عراق و سوریه و دیگر کشورهای ضعیف و چندپاره نمی‌گنجد، بلکه حمایت‌های عربستان از پتانسیل تخریبی سلفی‌گری رادیکال باعث شده تا ایالات متحده امریکا درگیر هرج و مرج ناشی از فعالیت‌های تصاعد یابنده این تفکر شود و بیش از پیش به نقش عربستان سعودی برای مهار این گروه‌ها پی ببرد. 

 

اگرچه در تنظیم استراتژی خاورمیانه‌ای آمریکا، سلفی‌گری به عنوان ابزار در خدمت منافع امریکا قرار گرفته، اما در این میان پتانسیل‌های عربستان سعودی نیز در شکل‌دهی به این راه‌بُرد اثرگذار بوده است و نتیجه این وضعیت باقی‌ماندن آمریکا در خاورمیانه و اهمیت نقش عربستان سعودی در تولید، حمایت و مهار گروه‌ها و تفکرات رادیکالیسم اسلامی و سلفی‌گری در چارچوب راه‌بُرد امریکا است. 

 

در خصوص حمایت‌های مالی و سیاسی عربستان در دهه‌های گذشته می‌توان گفت که دولت سعودی با راه‌اندازی مدارس مذهبی در پاکستان و مناطق ناامن افغانستان بودجه‌های کلانی در اختیار گروه‌های رادیکالیسم وهابیت قرار داده است تا به بارگیری و تربیت افراد در چارچوب این تفکر بپردازد و در موقع بحران و یا سیاسی‌شدن و رنگ مذهبی یافتن این موضوع، افراد را به استخدام خود درآورده و با حمایت از تصاعد بحران در منافع آن شریک شود. 

 

پادشاه عربستان به ویژه مخالف شدید نفوذ ایران در افغانستان است و به عنوان رقیب ایران در منطقه سعی بر آن دارد تا از نفوذ خود بر گروه‌هایی چون طالبان و داعش استفاده کند تا در افغانستان همچنان به عنوان قدرتی مهم در منطقه قدرت‌نمایی کند. 

 

به هر روی تحولات افغانستان نشان می‌دهد که رهبران سعودی در افغانستان بیشترین نقش منفی را داشته‌اند و در مواردی از افراط‌گرایی، سلفی‌گری و خشونت‌ورزی حمایت کرده‌اند. 

 

البته این وضعیت تنها در افغانستان خلاصه نمی‌شود، بلکه در شورش‌های خاورمیانه به‌خصوص تحولات سوریه، عراق و بحرین و به‌ویژه یمن جای پای عربستان و نقش این کشور در گسترش خشونت هم‌چنان قابل مشاهده است. 

 

هر چند جریان سلفی‌گری در اندیشه‌ سیاسی معاصر جهان اسلام یک واقعیت است اما برای کشوری مانند افغانستان که از تنوع قومی، هویتی و مذهبی برخوردار می‌باشد، نگرانی از این است که مبادا نفوذ گسترده‌ عربستان سعودی در ساختار هویتی و مذهبی این کشور سبب شود که افغانستان نیز مانند شماری از کشورهای خاورمیانه، همانند عراق و سوریه و یمن به خشونت‌های گسترده و دامنه‌دار دچار شود. 

 

همچنین این‌بار قدرت ملی افغانستان توسط خشونت‌ورزان ایدئولوژیک به چالش گرفته شود و زوال سیاسی را برای کشور در پی آورد. 

 

تأسیس مدرسه‌های دینی در افغانستان با حمایت مالی رهبران سعودی هر چند از یک بُعد مثبت ارزیابی می‌شود و باعث می‌‌شود شهروندان افغانستان که علاقه‌مند فراگیری دانش دینی می‌باشند، از رفتن به پاکستان که مرکز افراط‌گرایی است بازداشته شوند. 

 

اما از زاویه‌ای دیگر این نگرانی برجسته می‌شود که مبادا مرکز خشونت و تنگ نظری همراه با افراطیت از پاکستان به افغانستان منتقل شود و کشور ما که در حال حاضر الگوی همزیستی مسالمت‌آمیز در مسائل مذهبی است، همانند پاکستان، عراق و شماری از ممالک دیگر به کانون درگیری و منازعات فرقه‌ای و تنش‌های مذهبی تبدیل شود. 

 

بنابراین به نظر می‌رسد که در توسعه‌ روابط با کشورهایی که طی چهار دهه در تحولات سیاسی افغانستان نقش منفی بازی کرده‌اند، باید محتاط قدم برداریم و نگرانی‌های مردم افغانستان را به درستی درک کنیم. 

 

هر چند اگر سران عربستان سعودی خواسته باشند به روند صلح افغانستان کمک کنند، بدون شک می‌توانند در تأمین ثبات سیاسی و صلح پایدار به افغانستان مدد برسانند؛ زیرا این کشور هم بر جریان‌های سلفی و تندرو تأثیرگذاری دارد و هم بر کشورهایی که حامی افراط‌گرایی از نظر فنی، لجستیک و اطلاعاتی‌اند می‌تواند تأثیر چشم‌گیر داشته باشد. 

 

اما شکی نیست که نگاه عربستان سعودی به افغانستان، بیش‌تر نگاهی مذهبی-ایدئولوژیک است این کشور بیش از آن‌که غم‌خوار ما باشد، هم‌پیاله طالبان و دیگر گروه‌هایی افراطی بوده است. 

 

به همین جهت است که سفر رئیس اجرائیه افغانستان به عربستان سعودی و توسعه مناسبات با این کشور از یک‌سو امید بخش است و از سوی دیگر سبب تولید نگرانی‌های فزاینده شده است.