به گزارش پارس به نقل از دنیای اقتصاد: حسین عبده تبریزی، اقتصاددان نام آشنای ایرانی نیز اگرچه تاکید می کند تخصصی در زمینه آموزش و پرورش ندارد، اما به واسطه مقالات و یادداشت هایی که نگاشته، نشان داده که نسبت به این موضوع تعمق کرده و از آن مطلع است. در گفت وگوی حاضر نیز بحث ما از کنکور و نگرش ها نسبت به آن آغاز شد؛ اما در نهایت بحث به کل نظام آموزشی و تحولات آن در سال های اخیر انجامید.
دیدگاه دکتر حسین عبده تبریزی نسبت به نظام آموزشی مشابه نگاهش به دیگر بخش های اقتصاد است و خصوصی سازی را زمینه ساز بروز نظم خودجوش و مولد در این حوزه می داند. ضمنا در تنظیم این گفت وگو و به ویژه در تکمیل دیدگاه دکتر عبده تبریزی پیرامون نظام آموزشی به راهنمایی خود ایشان از مقاله « خصوصی سازی در آموزش عالی ایران» بهره برده ایم:

- آقای دکتر، بحث های متنوع درباره کنکور و ضرورت حذف یا بازنگری در آن در جامعه ما جدید نیست و سال ها است شاهدیم موافقان و مخالفان آن در برابر یکدیگر صف کشیده اند و هر یک برای خود دلایل و استدلال هایی دارند. در حالی که مخالفان از تک بُعدی بودن کنکور و تاکیدش بر محفوظات انتقاد می کنند، موافقان کمبود امکانات آموزشی و فقدان راه حلی مناسب را بهانه می کنند. می خواستم در پرسش نخست، نظر شما را در این مورد جویا شوم.
اولا در حوزه آموزش و پرورش صرفا به استناد تجربه معلمی خود می توانم اظهار نظر کنم و در این زمینه تخصص ویژه ای ندارم؛ یعنی از موضع شهروندی عادی در این حوزه صحبت می کنم. ثانیا فکر می کنم تا جایی که لازم است، یعنی تا زمانی که تعداد متقاضیان از ظرفیت آموزشی دانشگاه ها و موسسات آموزش عالی بالاتر باشد، وجود یک معیار گزینش برای تخصیص افراد به این ظرفیت ضروری خواهد بود.
حتی اگر تعداد دانشجویان از ظرفیت کل دانشگاه ها هم کمتر باشد، باز نیاز به گونه ای آزمون و مصاحبه هست؛ زیرا برخی از دانشگاه ها از نظر کیفیت آموزشی در سطح بالاتری قرار دارند، شناخته شده تر و معروف ترند و بنابراین متقاضیان در وهله نخست ترجیح می دهند به آن دانشگاه ها بروند. بنابراین، مساله این نیست که فرآیند گزینش و سرند متقاضیان اعمال بشود یا نشود، بلکه مساله این است که این فرآیند گزینش چگونه اعمال شود تا مشکلات کمتری وجود داشته باشد و اینکه آیا این فرآیند گزینش متمرکز باشد یا هر دانشگاه متناسب با تشخیص هیات علمی خودش این آزمون، مصاحبه یا گزینش را اعمال کند، مثلا در زمان شروع تحصیل ما در اواخر دهه ۱۳۴۰ که در کنکور دانشگاه ها شرکت کردم، هر دانشگاه کنکور مستقل خود را داشت. بنابراین از نظر من، اینکه نوعی فرآیند گزینش باید وجود داشته باشد، غیرقابل اجتناب است.
- با توجه به سابقه طولانی شما در امر تدریس در دانشگاه و شناختی که از نسل های مختلف دانشجویان دارید، چه روشی را به جای کنکور سراسری پیشنهاد می کنید؟
به طور جدی به عدم تمرکز در امر آموزش علاقه مندم. به گمان بنده، در سطح مدارس، دولت مرکزی و شخصی به نام وزیر آموزش و پرورش نمی تواند کمک جدی به ارتقای کیفیت آموزشی بکند. همه جا آموزش به سطح پایین تری از دیوانسالاری اداری، و در ساختاری مشابه ایران، به شوراها واگذار شده است. با انتقال اختیارات به شوراها و نظارت نزدیک آنها بر آموزش، معلمان کنترل بیشتری بر فرآیند آموزش در مدارس مختلف می یابند و می توانند شیوه های خود را اعمال کنند.
البته می دانم که این کار با ریسک هایی همراه است، زیرا همین امروز هم در حوزه هایی که به شوراها واگذار شده، شاهد بروز مشکلات جدی هستیم، اما تا زمانی که این انتقال و تفویض صورت نگیرد، تجربه اش نیز به دست نمی آید. بنابراین، همان طور که وزیر آموزش و پرورش هرگز نخواهد توانست مثلا مدرسه ای در سیستان و بلوچستان را از تهران با کیفیت خوب هدایت کند و در چارچوب علم مدیریت روز بی معنا است کار یک میلیون یا چند صد هزار معلم را هماهنگ کند و در قرن بیست و یکم اداره کردن چند صد هزار کارمند توسط یک وزیر معنا ندارد، بنابراین این اختیار باید توزیع شود و در اختیار شوراهای محلی و استانی قرار بگیرد. در همین چارچوب دخالت وزارت علوم در امر گزینش دانشگاه ها نیز معنا ندارد. وزارت آموزش و پرورش و علوم باید ستادهای کوچکی برای هماهنگی داشته باشند و حداکثر در مقاطعی معین آزمون های سراسری را هماهنگ کنند که به متحدالشکل شدن مقاطع آموزشی و قابل مقایسه بودن دانش آموزان و دانشجویان کمک کنند؛ همین و نه بیشتر.
- آیا این دیدگاه شما در زمینه شیوه مدیریت دانشگاه ها نیز مصداق می یابد؟
بله! همان طور که در آموزش و پرورش به عدم تمرکز اعتقاد دارم، طبعا در دانشگاه ها نیز هر نوع تمرکزگرایی و دخالت در امور دانشگاه ها را غیرکارآمد ارزیابی کرده و مجاز نمی دانم. بدیهی است کسانی که در وزارت علوم نشسته اند، حتما دانش آنها از مجموعه استادان و کادر اداری دانشگاه تهران و هر دانشگاه دیگری بیشتر نیست. بنابراین، چه دلیلی دارد با این گستردگی علمی قرن ۲۱، برای دانشگاه تهران، دانشگاه مشهد، دانشگاه اهواز یا هر دانشگاه دیگری تعیین تکلیف کنند؟
با همان استدلال تمرکز دانشگاه آزاد چندان معنی ندارد که یک نفر به عنوان رییس دانشگاه صدها مرکز آموزشی را اداره کند. آخرین خدمت هیات امنای دانشگاه آزاد یا آقای جاسبی (اگر همچنان در آنجا نفوذ دارند) این باید باشد که مدیریت این مراکز آموزشی را در سطح استان ها تقسیم کنند تا این مراکز بتوانند هیات امنای جداگانه ای داشته باشند. به همین سیاق، در زمینه کنکور هم معتقدم باید دانشگاه ها آزاد باشند و هر کدام از دانشگاه ها بتوانند دانشجویان خود را بر مبنای سلیقه و آزمون خود انتخاب کنند یا اگر هم آزمون و کنکور سراسری برگزار می شود، آن آزمون صرفا یک شاخص باشد تا اگر دانشگاه ها خواستند از آن شاخص هم استفاده کنند و جنبه انحصاری و اجباری نداشته باشد.
- آیا فکر نمی کنید این شیوه با توجه به فقدان تجربه مربوط به آن، مشکلاتی را به همراه آورد؟
بله! می دانم که این کار ریسک هایی دارد و ناملایماتی پیدا می شود. متوجه هستم این کار موجب سوءاستفاده هایی خواهد شد، اما مجبور هستیم به دانشگاه ها اعتماد کنیم و این ریسک ها را بپذیریم تا بتوانیم کیفیت را ارتقا دهیم. آنچه من پیشنهاد می کنم، ایجاد یک « نظم خودجوش» است.
آنچه الان حاکم است، نظم متمرکز با محوریت وزارت علوم است. در همه موارد اثبات شده است که کارآیی نظم متمرکز از نظم خودجوش کم تر است. مثال بزنم، وقتی به کلاس درس می روم، دانشجویان هر کدام به ترکیب و چینشی روی صندلی ها می نشینند. در وهله اول، فکر می کنیم نحوه نشستن ایشان هیچ نظمی ندارد، اما اگر تعمق کنیم، شاهدیم نظمی خودجوش در نحوه نشستن آنان وجود دارد. برای مثال دو نفر جلو می نشینند و می خواهند با هم حرف بزنند. یک نفر دیگر جلو می نشیند، چون قدش کوتاه است. پنج نفر عقب می نشینند چون قدشان بلندتر است. یک نفر نزدیک در می نشیند، چون می خواهد زودتر کلاس را ترک کند. یکی کنار دوستش می نشیند، چون می خواهد نکته ای را به او یادآور شود و… ؛ یعنی نحوه نشستن این دانشجویان در کلاس که در ظاهر نظمی نداشته، درواقع نظمی خودجوش داشته است.
اگر این نظم را با موقعیتی مقایسه کنیم که در آن استاد دانشجویان را مطابق نظمی که در ذهن دارد، در کلاس بنشاند، یعنی مثلا بگوید که از عقب کلاس را پر کنند، یعنی نظمی متمرکز را حاکم کند که به ظاهر کارکردی هم دارد، کارآیی حاصل از نظم متمرکز او به مراتب کمتر از نظمی است که دیده نمی شود و نظم خودجوش است. نظم بازار هم از جنس همین نظم خودجوش است. عده ای معتقد بودند بازار بی نظم و اتفاقی است و بر حسب تصادف قیمت در آن شکل می گیرد و بی نظمی را منعکس می کند، اما بی شک بازار نظمی دارد و آن نظم باعث می شود عرضه و تقاضا شکل بگیرد و قیمتی تعیین شود که از هر نوع قیمت گذاری که قانون گذار و مجری عادلی اعمال کند، بهتر باشد. بنابراین ما در آموزش و پرورش هم باید شاهد نظم خودجوش باشیم.
- شما در یادداشتی که اخیرا در روزنامه دنیای اقتصاد نوشته بودید، به عدم تناسبی اشاره کردید که در نظام آموزشی ما میان آموخته ها و مهارت های بازار وجود دارد. با توجه به اینکه تجربه محیط های آموزشی خارج از ایران را هم داشته اید، می خواستم بدانم وضعیت در آن کشورها به چه شکل است و از چه راهکارهایی برای رفع این معضل استفاده می کنند و این راهکارها را چطور می توان در نظام آموزشی ایران به کار بست؟
بله، من اخیرا در مقاله ای با عنوان « خصوصی سازی در آموزش عالی ایران» به این موضوع اشاره کرده ام. در این مقاله نشان داده ام که دانشگاه در قرن بیست و یکم از ارتباطات و دانش سرچشمه می گیرد و معنای این امر تحول در امر آموزش است. یکی از ویژگی های عمده تحول در صنعت آموزش عالی، نزدیک شدن محتوای آن به فعالیت های تجاری کسب وکارها است؛ ضمن آنکه دانشجویان امروز به دنبال آسایش، خدمات بهتر، کیفیت و هزینه کمتر آموزش اند. بر این اساس شکل فضاهای آموزشی دگرگون شده است.
به علاوه، با افزایش بی اعتمادی مردم به دولت ها، بخش انتفاعی برای گسترش آموزش بیشتر مورد توجه قرار گرفته است. در عصری زندگی می کنیم که خصوصی سازی آموزش عالی غیرقابل اجتناب شده است؛ چون در ایران همچنان بر قید غیرانتفاعی در آموزش تاکید می کنیم و از کسب وکار شدن سازمان های آموزشی هراس داریم، در نتیجه نهادهای پایدار آموزش عالی در ایران شکل نمی گیرد. برای تغییر این نظرگاه، باید بر تجاری شدن صنعت آموزش عالی به مثابه اصل تاکید کنیم. ظهور فناوری های جدید نیز محرک دیگری در همین راستا است. در دانشگاه های انتفاعی، باید عمدتا پژوهش هایی شکل گیرد که جنبه های اجرایی پیدا کند و نتیجه کار قابل فروش به کسب وکارها باشد.
- مزیت روی آوردن به دانشگاه های انتفاعی و خصوصی کردن نظام آموزشی در ایران چیست؟
در ایران اداره آموزش عالی در قالب بخش خصوصی این مزیت را خواهد داشت که استخدام کادر آموزشی با دقت بیشتر و بر مبنای شناسایی نیازهای واقعی و احراز صلاحیت های آموزشی و تخصصی هیات علمی صورت خواهد گرفت. در دانشگاه های دولتی فعلی، اعضای هیات علمی ای وجود دارند که حداقل شرایط لازم را برای کار آموزشی و پژوهشی ندارند و صرفا در چارچوب مناسبات ناشی از نوعی استخدام دولتی بی ضابطه، به کار گمارده شده اند.
وضعیت آتی آموزش عالی را در ایران چگونه ارزیابی می کنید؟
پیش بینی اینجانب آن است که اصلاحات اساسی اقتصادی در صنعت آموزش عالی ایران اجتناب ناپذیر است. اصلاحاتی که در چارچوب آن اولا عرضه کنندگان آموزش عالی متنوع تر می شوند و بسیار توسعه خواهند یافت. ثانیا روند خصوصی سازی آموزش عالی در سال های آتی این خواهد بود که فروشگاه زنجیره ای بزرگ آموزش به بوتیک های تخصصی بدل شود. ثالثا فضاهای آموزشی بین المللی از آثار جهانی شدن است. این ویژگی برای ما در ایران اهمیت بسیار دارد و آموزش عالی مبتنی بر تجاری شدن را باید بر پایه های آن بسازیم.
چهارم آنکه آموزش عالی سرشت انفرادی پیدا خواهد کرد. پنجم اینکه کانون آموزش عالی از تدریس به فراگیری تغییر می کند. ششم اینکه مدارک تحصیلی ارزش خود را از دست خواهند داد و با تغییر تمرکز از فرآیند به نتیجه کار، از اهمیت مدارک تحصیلی کم خواهد شد. همچنین، سرمایه گذاری روی افراد و نه نهادهای آموزشی متداول می شود، البته فراموش نشود که حذف آموزش عالی رایگان در عین حال به معنای محروم کردن آنهایی نیست که امکانات مالی ندارند. همه شهروندان با دریافت تسهیلات مالی ارزان قیمت اجازه خواهند یافت که در رشته موردعلاقه خود تحصیل کنند و متعهد می شوند که از محل درآمدهای ۱۰ یا ۱۵ سال آتی خود، هزینه های آموزشی را بازپرداخت کنند. به این ترتیب، سازمان دهی آموزش عالی بیشتر شکل « شرکتی» به خود می گیرد تا شکل « دولتی» . در چنین شرایطی، نحوه نظارت و سیاست گذاری دولت ها در صنعت آموزش عالی دچار تحولات عمده می شود.