به گزارش پارس نیوز، 

اختلافات و تنش های اخیر میان آمریکا و اتحادیه اروپا اکنون این نظر را در برخی از کارشناسان تقویت کرده که ترامپ به دنبال فروپاشی جدی این اتحادیه است تا بتواند از تقابل با مجموعه ای واحد به نام اتحادیه اروپا در مقابل اقدامات کاخ سفید جلوگیری کند. به خصوص که در حال حاضر این اتحادیه در مخالفت با برنامه های ضد ایرانی واشنگتن سعی در حفظ و تداوم برجام به هر شکل ممکنی دارد. 

در ادامه تحلیل این تنش ها و تاثیرات آن بر پرونده مذاکرات اتحادیه اروپا با ایران در خصوص برجام را در گفت‌وگویی با احمد نقیب‌زاده، استاد دانشگاه و کارشناس مسائل اروپا می‌خوانید:

برخی از کارشناسان معتقدند که دونالد ترامپ به دنبال پروسه جداسازی و گسست اعضای اصلی اتحادیه اروپا به صورت جدی تر از قبل است. از دیدگاه شما برنامه واشنگتن در این رابطه چیست؛ آیا اساسا شما به چنین برنامه و طرحی از جانب کاخ سفید معتقدید؟

بله؛ اختلاف آمریکا با اتحادیه اروپا نه به زمان حضور ترامپ که پیشتر از آن و به دهه 1960 میلادی و سخنرانی جان اف کندی  باز می گردد. در آن سخنرانی کندی به صراحت اعلام کرد که اگر اروپایی ها به دنبال افزایش حق کمرگی بر کالاهای آمریکایی باشند ما از امنیت قاره سبز در مقابل شوروی دفاع نخواهیم کرد. در ادامه هم نیکسون سخنرانی مشابهی را داشت و در آنجا هم نیکسون هشدارهای خود را به اروپا داد. این مسائل نشان از این دارد که اساسا آمریکا از بعد منافع ملی خود چندان دل خوشی از مجموعه ای به نام اتحادیه اروپا ندارد. لذا همواره به دنبال آن بوده است که این تشکل وجود نداشته باشد. اما نکته اینجاست که اساسا در توان آمریکا و ترامپ نیست که بخواهد اتحادیه اروپا را از طریق تفرقه، آن هم در میان اعضای اصلیش از هم بپاشاند. لذا تنها کاری که در این رابطه از دست آمریکا بر می آید امید داشتن به نقش انگلستان است. چنان که قبل تر هم دوگل عنوان کرده بود انگلستان هیچ گاه وارد اتحادیه اروپا نمی شود مگر بخواهد آن را از درون متلاشی کند. از این رو دوگل از انگلستان به اسب تروای آمریکا یاد کرده بود. با توجه به این نکات تنها کاری که ترامپ می تواند برای فروپاشی اتحادیه اروپا انجام دهد استفاده از پتانسیل های کشورهایی نظیر چک و لهستان است. این کشورها که به تازگی در اتحادیه اروپا عضویت یافته اند می توانند با در پیش گرفتن سیاستی متفاوت از اروپای غربی نوعی تشتت را در سیاست گذاری اتحادیه اروپا ایجاد کنند و بسترهای یک فروپاشی را فراهم آورند. در غیر این صورت ترامپ اگر بخواهد از طریق ایجاد تفرقه در اعضای اصلی اتحادیه اروپا به فکر از هم پاشاندن آن باشد به نظر در این راه ناکام خواهد ماند.

اما با نگاهی به اعضای اصلی اتحادیه اروپا می توان در این خصوص تشکیک کرد. از یک طرف انگلستان در سایه برگزیت در آستانه جدایی از اتحادیه اروپا است. آلمان هم که از نظر ساختار درونی قدرت به شدت شکننده ای است و هر لحظه امکان دارد که دولت خانم مرکل سقوط کند. از آن طرف هم معضلات فراوان اقتصادی فرانسه هم دایره این مشکلات جدی را برای اعضای اصلی اتحادیه اروپا ایجاد کرده است. آیا در سایه این شرایط نمی توان از طریق ایجاد تفرقه در اعضای اصلی به فکر فروپاشی اتحادیه اروپا بود؟

این گونه بحران ها از ابتدا تا کنون برای اتحادیه وجود داشته است. اما این بحران ها مقطعی است. لذا تمامی این مشکلاتی که به آن اشاره داشتید دلیلی بر موفقیت طرح ترامپ برای فروپاشی اتحادیه اروپا نیست. به خصوص آلمان که تمام هستی و حیثیت خود را در گرو اتحادیه اروپا گذاشته است. لذا تمام ابهت آلمان در همان اتحادیه اروپا نهفته است. با این تفاسیر برلین مانع این فروپاشی خواهد بود. لذا بحران های فرانسه و آلمان مقطعی است و احتمال دارد که در آینده به تدریج رفع شود. البته من منکر وجود مشکلات جدی در میان اعضای این اتحادیه نیستم. اکنون شکاف میان اروپای شرقی و غربی، کشورهای بزرگ با کشورهای کوچک، کشورهای همسو با سیاست های آمریکا و کشورهای مستقل وجود دارد. اما این شرایط نمی تواند کار را به جایی برساند که مشکلی برای حیات این اتحادیه داشته باشد. لذا اگر در آینده اتحادیه اروپا از هم بپاشد باید به دنبال دلایل دیگری بود. نه نقش ترامپ.     

به آلمان اشاره داشتید. در چند وقت اخیر برلین به سیبل حملات ترامپ بدل شده است. در نشست اخیر سران ناتو هم این جنگ لفظی هویدا بود. هم از بابت روابط گازی با روسیه و هم از بابت سهم پایین بودجه آلمان در ناتو، آن هم در شرایطی که این کشور اقتصاد اول اتحادیه اروپا به شمار می رود. آیا به واقع رفتارهای برلین در خصوص روابط گازی با مسکو و نیز انعقاد قرارداد 20 میلیارد دلاری با چین را می توان نگاه به شرق آلمان در مقابل فشارهای آمریکا تلقی کرد؟

ببینید نکته مهمی که در این میان وجود دارد این است که آلمان بعد از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، این مسئولیت را برای خود تعریف که دروازه اروپا به سمت شرق باشد. به عبارت دیگر برلین به دنبال این بود که تمام معادلاتی که میان اتحادیه اروپا با کشورهای تازه استقلال یافته از شوروی انجام می شود از کانال آلمان صورت بگیرد. لذا نگاه به شرق از آن دوران در سیاست خارجی آلمان وجود داشته و هنوز هم به صورت کم رنگ تر این نگاه وجود دارد. اما قرارداد 20 میلیارد دلاری آلمان با چین نه ناشی از نگاه به شرق که بیشتر تاکتیکی برای مبارزه با فشارهای ناشی از جنگ اقتصادی ترامپ است. افزون بر این مساله باید به این نکته هم اشاه کرد که در آینده ای نزدیک چین به بزرگ ترین معضل آمریکا بدل خواهد شد. چرا که سرعت پیشرفت اقتصادی و قدرت تسخیر بازارهای جهانی توسط چین بسیار بالا است. لذا همراهی آلمان با چین هم بسیار طبیعی است، اما در قالب نگاه به شرق آلمان تعریف نمی شود.  

اما تناقض در رفتار ترامپ را چگونه می توان ارزیابی کرد. از یک سو حملات مکرری به روسیه و ارتباطات اروپایی ها و با مسکو دارد، اما از دیگر سو به دنبال افزایش سطح همکاری های واشنگتن – مسکو است که نسشست اخیر هلسینکی نمونه آن است؟  

ببینید اکنون مساله و اولویت تقابل آمریکا به هیچ وجه روسیه نیست. بلکه چین است. لذا واشنگتن با همکاری مسکو به دنبال حل معضل بزرگ تر خود به نام پکن است. از این رو آمریکا در خصوص اتحادیه اروپا نیز به دنبال بازگشت وضعیت به دوران جنگ سرد است. به عبارت دیگر اکنون ایالات متحده به دنبال شرایطی است که تنها واشنگتن و مسکو کنترل تحولات جهانی را در دست داشته باشند. حال به صورت همکاری و مشارکت دو جانبه و یا تقسیم جهان به همان دو بلوک سابق. نشست هلسینکی هم بیش از آن که خروجی مهمی داشته باشد، بیشتر یک نشست نمادین بود که یادآور اعلامیه هلسینکی است در زمانی که اروپا به دنبال حل مشکلات خود از طریق پتانسل های داخلی بودند. در آن زمان شوروی و آمریکا زمام امور را از دست اتحادیه اروپا خارج کردند و خود صحنه گردان مسائل و تحولات شدند. لذا در نهایت اعلامیه هلسینکی در آن سال مطابق با مواضع شوروی و آمریکا طرح شد.

در مصاحبه های پیشین معتقد بودید که در فضای قطب بندی موجود میان ایران و آمریکا، اروپا یقینا واشنگتن را بر خواهد گزید. آیا در شرایط و اقتضائات اخیر باز هم بر همان دیدگاه خود اصرار دارید؛ اگر چنین است آینده مذاکرات و در نهایت برجام در آستانه بازگشت تحریم ها به کجا کشیده خواهد شد؟

ببینید یقینا ایران در وضعیتی نیست که بتواند از اختلافات میان اروپا و آمریکا بهره برداری خود را داشته باشد. این اختلافات و تنش ها در نهایت می تواند یک فضای نسبتا باز و محل تنفسی را برای کشور باز بگذارد. در نگاه بلند مدت، کلان و استراتژیک، روابط سیاسی، اقتصادی و امنیتی میان اروپا و آمریکا به حدی گسترده است که حتی در این تنش صورت گرفته میان ترامپ و سران کشورهای اروپایی نمی‌توان همراهی و همکاری اروپا را با ایران در مساله برجام انتظار داشت. لذا بانک ها و شرکت های اروپایی به قدری به آمریکا وابسته هستند که اگر هم بخواهند نمی توانند به دنبال تداوم مراودات خود با ایران باشند. البته این تنش ها سبب شده تا اتحادیه اروپا برخی تمهیدات را به صورت مقطعی و تاکتیکی برای ایران در جهت حفظ برجام داشته باشد اما در سطح کلان اتفاق خاصی برای ایران از جانب اتحادیه اروپا رخ نخواهد داد.   

پس مساله مذاکره برای رسیدن به تضمین های لازم از جانب اروپا را پیگیری پروسه مذاکره برای مذاکره در جهت سرگرم کردن ایران می دانید؟

خیر. اروپا به واقع به دنبال حفظ برجام است. نه از جنبه اقتصادی، بلکه از جنبه امنیتی و سیاسی آن. به هر حال برجام توانست از یک بحران جدی هسته ای به نام ایران جلوگیری کند. لذا حفظ برجام اولویت اتحادیه اروپا است. در غیر این صورت این اتحادیه می داند که شرایط برای افزیش تنش ها و تشدید بحران ایران دوباره سر بر خواهد آورد که یا به جنگ کشیده می شود و یا با حاد شدن بحران امنیت خود اروپا در سایه افزایش سیل مهاجرت دستخوش تنش شود.

اما به روز رسانی قانون مسدود کننده برای حفظ برجام از سوی شورای وزیران امور خارجه اتحادیه اروپا و نیز شکایت آقای ظریف از آمریکا به دلیل بازگرداندن تحریم های یک جانبه علیه ایران می تواند به عنوان فیلتر و دست اندازی در مسیر بازگشت تحریم ها عمل کند؟

این دست اقدامات اگر چه مثبت و سازنده ارزیابی می شود اما نمی تواند باعث توقف سیاست فشار آمریکا بر ایران شود. 

 

انتهای پیام/