به گزارش پارس، جواد سيدپور نوشت:چندان دور از انتظار نبود که با تمدید مذاکرات هسته‌ای، تلاطم‌ها در بازار ایران شروع شود؛ نرخ ارز بالا برود، بورس سقوط کند و اضطراب و نگرانی در چشم فعالان بازار موج بزند چرا که نزدیک به یک سال است که دولت و دولتمردان مدام فعالان اقتصادی را به حل قریب‌الوقوع بحران هسته‌ای و رفع همه تحریم‌ها دلخوش می‌کردند و حال که انتظارات برآورده نشد، طبیعی بود که حباب توقعات نابجای دولت بترکد و بر سر بازار خراب شود.

  سیدجواد سیدپور، سردبیر همشهری اقتصاد طی یادداشتی در این مجله نوشت:  در طول این ماه‌ها مطالعه رفتار دولتمردان درباره رسیدن یا نرسیدن به توافق هسته‌ای شگفت‌انگیز بوده به طوری که حتی یک نفر از آنها محض رضای خدا اعلام نکرد اگر چنان‌چه به نتیجه نرسیدیم چه سناریویی فرا روی اقتصاد ایران قرار خواهد گرفت. برعکس، همه و همه، بارها و بارها در همایش‌ها، مجامع و تریبون‌ها اعلام کردند عن‌قریب است که معجزه‌ای صورت بگیرد و تمام گره‌ها باز شود. تو گویی مشکلات اقتصاد ایران به تمامه منوط و مربوط به تحریم بوده و حال قرار است کن‌فیکونی صورت بگیرد و همه چیز یک‌شبه - تو بخوان یک‌ساله- حل شود. 
 
روشن است که کسی از تحریم راضی نیست و هیچ کس جز دشمنان ایران خواستار تداوم آن نیستند. نکته در اینجاست که دولتمردان بیش از حد به فضای اقتصادی کشور خوش‌بینی کاذب تزریق کردند و همین امر باعث شد که بازار واکنشی سخت سرد از خود بروز دهد به طوری که فقط در طول یک روز، بیش از 12هزار میلیارد تومان از سرمایه مردم در بورس از بین رفت! 
    
البته از مدیرانی که معتقدند: «ایران جز در قورمه‌سبزی و آبگوشت بزباش مزیت رقابتی دیگری ندارد»، چندان انتظار دیگری نمی‌توان داشت که سیگنال‌های اشتباه به اهل کسب‌وکار و مردم ندهند. افرادی که از 36 سال پس از انقلاب، 28 سالش را مدیر و تصمیم‌گیر بوده‌اند حالا با طعنه‌‌ای تلخ، اول مدیریت بزباشی خودشان را به سخره می‌گیرند و بعد مردمی را که در طول این سال‌ها چشم‌انتظار اجرای کارهای درست از سوی مسئولان بودند. 
    
بد است که تحریم، بهانه‌ای شود برای سوء‌مدیریت برخی افراد و اشخاصی که یک دهه از سن بازنشستگی آنها هم گذشته و هنوز تصور می‌کنند می‌توان برای مشکلات امروز از راه‌حل‌های دیروز کمک گرفت. افرادی که حتی خودشان را هم باور ندارند چه رسد به نسل نوخاسته‌ای که یکسره زمین و زمان و مدیریت را به گونه‌ای دیگر می‌بیند و می‌خواهد. مردان خسته‌ای که شاید به واسطه سال‌ها آزمون و خطا کردن به تجربه‌ای دست یافته باشند و بتوانند آن را «تدبیر» بنامند ولی حتما از «امید» در آنها خبری نیست. 
   
 نتیجه 28 سال مدیریت اقتصادی در کشور شده «مدیریت بزباش؟!» از این پس چه خواهد شد و این دست مدیران چه خواهند کرد؟ برای پاسخ به این پرسش بد نیست چند نمونه دیگر از رفتارهای مدیران بازخوانی شود تا نمایی باشد از آینده‌ای که پیش‌روست: 
    
1- کدام مهمتر است آقای وزیر؛ اقتصاد مقاومتی یا سیگار مالبرو؟ 
 
   کشور در تحریم است، این را همه مردم کوچه و بازار می‌دانند، احتمالا آقای وزیر صنعت هم می‌داند. نظام مبتنی بر این تهدید ملی، طرحی استراتژیک برای تقویت بنیان‌ها و بنیادهای اقتصاد کشور در برابر تعرضات اقتصادی تهیه کرده و تحت عنوان «اقتصاد مقاومتی» به همه ارگان‌ها و نهادهای مسئول ابلاغ کرده است. معنا و مفهوم چنین طرحی آن است که تا اطلاع ثانوی و تا رفع کامل تحریم‌ها و عادی شدن مسائل باید طرحی مبتنی بر راهکارهای برون‌رفت از بحران تهیه و اجرا کرد و طبیعتا مسائلی باید در اولویت کاری مسئولان قرار گیرد که واجد ضریب اهمیت ملی باشند. در این میان کارشناسان شگفت‌زده می‌شوند که یکی از مسائل مهمی که وزیر صنعت بدان پرداخته و اصرار فوق‌العاده‌ای بر اجرایش داشته، دادن مجوز به نماینده شرکت «فیلیپ موریس» سازنده سیگار مالبرو برای واردات و سپس تولید این برند در ایران بوده است! 
 
 اصرار و مقاومت ایشان برای دادن چنین مجوزی قابل‌توجه است. اگر این انرژی صرف امور مهمتر و اساسی‌تر دیگر می‌شد آیا واقعا به سود بنگاه‌های تولیدی در رکود فرورفته کشور نمی‌شد؟ چند کارخانه باید بسته شود تا آقایان به اهمیت اقتصاد مقاومتی پی ببرند؟ 
 
2- کسی می‌داند موقع سقوط قیمت نفت، نماینده ایران در اوپک کجا بود؟ 
 

نفت از بشکه‌ای 100دلار تا روزی که این یادداشت نوشته شد به رینگ 60دلاری سقوط کرده و برخی کارشناسان بدبین حتی پیش‌بینی می‌کنند نفت به‌زودی به کف قیمتی 45دلاری نیز برخورد خواهد کرد. این در حالی است که قیمت نفت در بودجه سال جاری 100دلار بوده که تا همین الان 40درصد کسری حتمی بودجه خواهیم داشت. مبتنی بر چنین اتفاقی گفته می‌شود تمام تخصیص‌ها به دستگاه‌های اجرایی در نیمه دوم سال با تغییرات زیاد نسبت به نیمه نخست صورت خواهد گرفت و چه بسا مبالغ بسیار ناچیزی برای تامین اعتبار باقی بماند و آنگاه دولت مجبور به استفاده کردن از اهرم‌های دیگری برای تامین کسری بودجه خود خواهد شد؛ راه‌هایی که یکی از آنها می‌تواند افزایش نرخ ارز باشد. 
    
این افت شدید را تحلیل‌گران به هم‌دستی و هم‌داستانی ایالات متحده و آل سعود برای اعمال فشار دوجانبه به ایران و روسیه مربوط می‌دانند. چه این تحلیل درست باشد چه نباشد پیامد چنین اتفاقی در واقع یک «تحریم بازاری» جدید برای کاهش درآمدهای ملی ایران است؛ یعنی سقوط قیمت نفت به مثابه اعمال تحریم جدید بر ایران است. 
 
   اگر کشور ما یک‌میلیون نفت می‌فروخت به قیمت هر بشکه 100دلار، روزانه 100میلیون دلار نصیبش می‌شد حالا همان مقدار نفت را می‌فروشد ولی  60میلیون دلار درآمد دارد. در واقع بدون کمک کنگره امریکا و تنها مبتنی بر مکانیسم بازار، ارزش فروش نفت ایران به نصف کاهش یافته است. 
    
در این دایره مهم نیست چند بشکه نفت می‌فروشیم مهم این است که به چه قیمتی می‌فروشیم. 
 
 اما آنچه جالب است کم‌تحرکی وزارت نفت و نماینده ایران در اوپک برای جلوگیری از سقوط پیاپی قیمت نفت است. تحرکی که هیچ دستاوردی نداشته و مسئولان مثلا باسابقه نفتی ایران تنها تماشاگر ساده این بازی خطرناک بوده‌اند. واقعا نماینده ایران در اوپک به چه کاری مشغول است که اهمیت آن بیشتر از سقوط قیمت نفت برای اقتصاد ملی است؟! 
   
 3-چرا درست بعد از عدم توافق، نان گران شد؟ 
   

 مرحوم قیصر امین‌پور روزگاری پیش از این گفته بود: «وقتی جهان از ریشه جهنم/ آدم از عدم/ و سعی/ از ریشه‌های یاس می‌آید/ وقتی یک تفاوت ساده در حرف/ کفتار را به کفتر تبدیل می‌کند/ باید به بی‌تفاوتی واژه‌ها/ و واژه‌های بیطرفی/ مثل نان دل بست/ نان را از هر طرف بخوانی نان است»، راست هم گفته بود ولی آیا گران کردن آن هم در هر زمانی شروع کنیم یک معنا دارد؟ 
 
 وقتی توافق هسته‌ای صورت نمی‌گیرد، بازارها متلاطم می‌شوند، بورس سقوط می‌کند و دلار نوسان می‌یابد. آیا درست است که در همین وانفسا ناگهان نان را هم 30 تا 40درصد گران کنیم؟ 
 
  این کج‌سلیقگی یا بدسلیقگی در گران‌سازی نان را باید به نام چه کسی پخت که هم نان را برای ایرانیان گران کرد و هم نان در تنور دشمن نهاد که ببینید: «ایران به توافق نرسید نانش گران شد!» 
    
شاهکار مدیریت بزباشی همین می‌شود که یک مساله مهم را در بدترین زمان ممکن اجرا می‌کند که هم کام ایرانیان را تلخ می‌کند و هم دهان دشمنان را شیرین. 
    
بر این نمط می‌توان چندان نمونه دیگر از این دست شمرد. 
    
چند فقره از خروار را در همین شماره مجله کارشناسان بدان پرداخته‌اند؛ مثل اعلام ناگهانی و عجیب کاهش نرخ بیکاری یا عجیب‌تر رشد اقتصادی 4.6درصدی که به اذعان اکثر کارشناسان بیش از آنکه واقعی باشد، سیاسی است. 
    
اما واقعیت آن است که راه عبور از بحران‌ها نه خودباختگی از نوع مدیریت بزباشی که خودباوری و تکیه به نیروها و ظرفیت‌های داخلی، ملی و میهنی است. تجلی و اجرای حقیقی اقتصاد مقاومتی تنها و تنها با مدیریت جهادی است که صورت می‌گیرد و هرگز با مدیریت بزباشی نمی‌توان حتی یک نانوایی را اداره کرد.