به گزارش پارس نیوز، 

جدای از برخی عوامل طبیعیِ طلاق مانند بیماری های صعب العلاج، نقص عضو و امثال این‌ها، یک سری از عوامل طلاق محصول بسترهای اجتماعی است و سوال اینجاست که در سال های اخیر چه اتفاقی افتاده است که این عوامل در بروز طلاق سهم پررنگی را به خود اختصاص داده است؟ برای پاسخ به این سئوال کلیدی به چند عنصر مهم و بسترساز اشاره می کنم:

یکم. فرد گرایی افسارگسیخته

فردگرایی که باید آن را مولود اومانیسم و جهان بینی سکولار دانست، یک طرز تفکر و یک گام جلوتر، یک مرام و مسلک اجتماعی است که بر اصالت فرد و به تبع آن، بر اصالت آزادی های فردی در جامعه تأکید دارد که از پیامدهای آن، خود ترجیح بینی، خودمقدم بینی، بی تفاوتی اجتماعی و نادیده گرفتن مسئولیت های مدنی است. در واقع، بخش مهمی از مشکلات درون خانوادگی، بی عدالتی ها، نابردباری ها و شکل گیری اختلافات و تعارضات میان زن و مرد که سرانجام به طلاق منجر می شود را باید در همین فردگرایی جستجو نمود.

دوم. مفاسد جنسی

تبدیل زن به یک ابزار و برده جنسی و سوء استفاده از جسم او به مثابه یک کالای لوکس و پرسود اقتصادی، و از طرف دیگر، خارج کردن روابط جنسی از مدار اخلاق فطری، عقلانیت و اصول انسانی و شرعی، همچنین ایجاد میدانی وسیع و متنوع برای تحریکات و مشتهیات جنسی و خارج کردن تمایلات جنسی از نقطه تعادل، چیزی است که نه فقط امروز خانواده را در معرض نابودی قرار داده بلکه زمینه اضمحلال نسل های فعلی بشر را بوجود آورده است.

بنابراین، بحث من بر سر این است که عامل اصلی گسترش خیانت ها و هر آنچه مقدمه آن محسوب می شود، مانند برهنگی و خودنمایی های جنسی، اختلاط ها و معاشرت های زن و مرد نامحرم و امثال این ها را باید در چنین شرایطی جستجو کرد.

سوم. ظلم و بی عدالتی اقتصادی

ریشه خیلی از گرفتاری ها و رنج های معیشتی امروز بشر در زندگی و عامل اصلی فقر و فلاکت، چیزی جز ظلم و بی عدالتیِ نهادینه شده در سیستم های اجتماعی نیست. در واقع، گسترش الگوی اقتصادی نظام لیبرال- سرمایه داری و تبدیل آن به تنها مسیر توسعه و پیشرفت جوامع، بسترهای وسیعی را برای بروز ابتلائات تلخ و رنج آور اقتصادی بوجود آورده است که امروز آثار آن را در قالب بیکاری، فقر و محرومیت، فاصله طبقاتی و غیره شاهد هستیم. به بیان دیگر، آن چیزی که نهاد خانواده را با معضل روبرو نموده و حتی عده ای را به بازیگران چشم و گوش بسته مسابقه تجمل گرایی و فخر فروشی تبدیل کرده است، چیزی نیست جز نظام لیبرال – سرمایه داری که هر میزان جامعه از آن فاصله بگیرد از معضلات خانوادگی و در رأس آن از طلاق نجات پیدا خواهد کرد.

چهارم. ظهور کلان شهرها و درهم شکستن بخشی از قواعد و سنت های اجتماعی

نباید از نظر دور کنیم که ظهور کلان شهرها که من آن را روی دیگر سکه بی عدالتی می دانم، خود در ایجاد انواع تضییقات و گرفتاری های ریز و درشت، و پنهان و آشکار برای خانواده سهم جدی داشته است. اگر امروز شاهد گسترش جرایم، رشد اعتیاد، افزایش مفاسد اخلاقی، رشد برخی فشارها و اختلالات روانی و حتی محدودیت‌های جدی معیشتی هستیم، نباید نقش کلان شهرها که به قیمت له شدن شهرهای کوچک و روستاها پدید آمده اند را از نظر دور کنیم. البته من قبول دارم که کلان شهرها نقش ظرف را بازی می کنند اما توجه داشته باشید که کلان شهرها ظروفی هستند که درهای خود را تنها به روی مظروفی خاص باز می کنند.

پنچم. رواج سبک زندگی غربی در بین بخشی از مردم

سبک زندگی غربی که زاییده جهان بینی سکولار است چارچوبی را برای حیات فردی و اجتماعی ایجاد می کند و این چارچوب، ارزش ها و ضد ارزش های تازه ای را در حیات انسان به وجود می آورد یا به تعبیر صحیح تر، تحمیل می کند که با بخشی از ارزش ها و ضد ارزش های دینی – به نحو مستقیم یا غیر مستقیم- مغایریت دارد.

در واقع، نوع روابط اجتماعی، نوع پوشش، نوع خوراک، نوع تفریح، و همسوسازی آن با تفکر غربی، چیزی است که می تواند زمینه بروز خیلی از معضلات درون خانوادگی را بوجود آورد. اگر دقت داشته باشید، تایید خواهید کرد که خیلی از تعارضات خانوادگی و عدم آمادگی برای صلح و سازش میان زوجین در اثر تابو شدن اصول و سبک زندگی ای است که توسط غرب به منزله ارزش های جدید به مردم خصوصاً جوانان تحمیل شده است.

برای مثال، امروز در شرایطی که بخشی از بانوان به اشتغال تمام وقت نیازی ندارند و اشتغال تمام وقتِ همسرشان را برای تأمین نیازهای مادی خود و خانواده کافی تلقی می کنند، صرفاً به خاطر همسو سازی خودشان با شرایط جدید و کسب هویت و تشخّصِ متناسب با این شرایط، رنج اشتغال تمام وقت حتی در مشاغل مردانه را به بهاء ناچیزی به جان خریده اند این در حالی است که رهاسازی فرزندان و محروم کردن آنها از عواطف مادرانه و در نهایت، سوء تربیت با هیچ چیز قابل جبران نیست.

البته شما می دانید که در فرهنگ اسلامی حضور اجتماعی زن و حتی اشتغالات اجتماعی نیمه وقت او البته با رعایت عفاف و حجاب بلامانع است و لذا مسأله، عدم حضور اجتماعی زن نیست بلکه کیفیت حضور اجتماعی اوست.