به گزارش پارس نیوز، 

فداکاری در شکل آمادگی برای دادن جان، از ویژگی‌های انسان نیست. ما می بینیم و می دانیم که بسیاری از حیوانات، برای دفاع از نوزادان خود، خطر نابودی خود را باکمال اشتیاق می پذیرند. در حیوانات اجتماعی این آمادگی تا مرحله دفاع از همنوعان (علاوه بر نوزادان) نیز گسترش می یابد.

بنابراین، فداکاری جانی هر چند مورد احترام است، ولی به تنهایی کافی برای نشان دادن ویژگی انسانی نیست. و زمانی می توانیم این را از ویژگی های خاص و برجسته انسانی تلقی کنیم که انسان این ویژگی و فداکاری را، در شکل آمادگی برای دادن جان، از سطح دفاع از فرزند، خانواده و جامعه فراتر می برد و حاضر است آن را تا مرحله دفاع از معنویات گسترش دهد و این دفاع و فداکاری جانی  بر اساس ایمان به حقیقت استوار است.

انسان‌های بزرگ، از آن نظر که انسانند، تنها جانبازی در راه دفاع از امور غیر مادی را درست می‌دانند و گرنه هیچ گونه توجیهی برای جانبازی در راه اهداف غیر مادی، برای آنان وجود نداشت و ندارد.

فداکاری و شهادت در انحصار پیروان ادیان قرار ندارد

دفاع از معنویات، ویژه انسان های دینی نیست و بنابراین، فداکاری و شهادت در انحصار پیروان ادیان قرار ندارد. ما می دانیم که یکی از مهمترین خصوصیات تعهد معنوی و اصول اساسی، آمادگی برای جانبازی در دفاع از این اصول است.

بسیاری از مکاتب سیاسی دفاع از اهداف سیاسی را مقدس و جانبازی در راه آنها را شهادت می دانند. حتی بعضی مکاتب سیاسی کاملا مادی نیز، به این شهادت معتقد می باشند. ولی ویژگی انسان در آمادگی برای جانبازی در دفاع از معنویات و اهداف، مستقیماً، غیر مادی است. مکاتب مادی که جانبازی در اهداف سیاسی مادی را درست و مشروع می دانند، در حقیقت اهداف معنوی را به لباس مادی در آوردند و از آنها دفاع می کنند و در راه آنها جانبازی را تجویز می کنند، در حقیقت، شهادت در راه دفاع از اهداف معنوی را تجویز می کنند.

اگر چگروارا (Cheguavara) و طرفداران اسطوره ای وی، مانند: تانیا (Tanya) در چهار چوب ایدئولوژی مادی کمونیستی جانبازی کردند، در حقیقت، در فکر انسانی خود، برای این ایدئولوژی مادی، توجیه ایدئولوژی یکی غیر مادی و معنوی داشتند تا توانستند جان خود را در راه دفاع از این هدف معنوی، که دفاع از شرف، عزت و آزادی انسانها بود، فدا کنند. انسانهای بزرگ، از آن نظر که انسانند، تنها جانبازی در راه دفاع از امور غیر مادی را درست می دانند و گرنه هیچ گونه توجیهی برای جانبازی در راه اهداف غیر مادی، برای آنان وجود نداشت و ندارد.

ادیان هر نوع فداکاری را شهادت نمی‌دانند

فداکاری جانی نه مخصوص انسان و نه مخصوص پیروان ادیان است. البته ادیان هر نوع فداکاری را شهادت نمی دانند، ولی در برابر مکاتب غیر دینی نیز، هر نوع شهادت را فداکاری نمی دانند. به هر صورت، اصطلاحی که ادیان برای فداکاری به کار می گیرند شهادت است. در این مقطع از بحث لازم است یادآوری شود که شهادت در انحصار دین اسلام نیست. ادیان دیگر، بویژه مسیحیت نیز شهادت را تایید می کند.

کلمه مارتیر(شهید) در مسیحیت برای اوّلین بار به وسیله حواریون در مورد عیسی(ع) به کار رفت. هر چند مسیحیت، به طور کلی عیسی(ع) رامصلوب می داند و نه شهید. این کلمه یونانی بعداً هم چنین در مورد افرادی که، در صدر مسیحیت و پس از به صلیب کشیدن عیسی(ع)، مرگ داوطلبانه را بر ترک دین و ایمان خود ترجیح دادند به کار گرفته شد و از این راه بر اعتماد به حقیقت و ایمان خود گواهی دادند. در مسیحیت شهیدان به سه گروه تقسیم می شوند:

1. شهیدان اراده، ایمان و عمل مانند: استفن مقدس؛ این گروه کسانی بودند که با اراده، مرگ را پذیرفتند از دین و ایمان خود دفاع کردند و عملاً کشته شدند.

2. شهیدان اراده و ایمان ونه عمل مانند: لوچیای مقدس؛ این گروه کسانی بودند که از مرگ نجات یافتند.

3. شهیدانی که اراده بر فداکاری نداشتند و مرگ را آگاهانه انتخاب نکردند، ولی به خاطر دین خود به مرگ رسیدند.

با ازدیاد تعداد شهیدان در مسیحیّت، کتابهای مهم و فراوانی در شرح حال شهدا به رشته تحریر در آمد و این کار«شهیدشناسی» یا مارتیرلوژی Martyrology نام گرفت در کلیسای کاتولیکی 14000 نفر به عنوان شهید شناخته می شوند و مورد احترام رسمی می باشند.

تاریخ بزرگداشت شهدای مسیحیت به قرن دوم میلادی منتهی می شود. آرامگاه شهدا از احترام خاص برخوردار بود و محل دعا و نیایش گردید. سپس کلیساها بر فراز مزار آنان بر پا شد که به مارتیریوم Martyrium یا شهادتگاه شهرت یافت.

این نکته قابل توجه است که همانطور که کلمه شهید در اسلام به معنای گواه و الگو نمونه هر دو به کار رفته است، در مسیسحیت نیز مارتیرها گواه و الگو هر دو شناخته می شدند و مسیحیان شهیدان خود را نمونه های کامل مسیحیت می دانستند. رنگ سرخ، که رنگ خون بود، شعار شهادت معرفی شد و در کلیسای کاتولیکی تا سال 1969 شعار شهادت و رنگ سرخ مورد توجه و احترام خاص بود. روز شهادت شهیدان، روز آغاز زندگی جاودانه آنان تلقی می شد و به همین جهت به عنوان جشن میلاد آنان شناخته می شد.

بیشتر بخوانیم:

فرهنگ شهادت و شهادت‌خواهی در اسلام

هدف از جنگ، شهادت نیست!

در ادبیات کاتولیکی، شهدا بر اولیا تقدم داشتند

برای مقایسه مفهوم شهادت در اسلام و مسیحیت، لازم است ابتدا، به اختصار، نقشی را که این پدیده در این دو دین داشته است و سپس نقاط اشتراک و اختلاف این دو دین را در این مورد، بررسی کنیم.

در این مورد لازم است خاطر نشان شود که همانگونه که کلمه شهادت(از ریشه ش ه د) بر دو معنای دیدن، نظارت و گواهی ظاهری(به وسیله حواس) و باطنی (به وسیله دل و درون) به کار می رود و کلمه شهادت بر اساس معنای لغوی آن یک اصطلاح شرعی اسلامی شده است. کلمه مارتیردوم Martyrdomنیز چنین تحولی را پیموده است.

کلمه مارتیر دیدن و گواهی دادن در عهد جدید، مکرراً به معنای دیدن و گواهی دادن به یک واقعه(نه ایده)به کار رفته است(واقعه حضرت عیسی). در این رابطه یوحناJohn چنین می نویسد: «آنچه را ما با چشمان خود دیده ایم، آنچه را مشاهده کرده ایم و آنچه را با دستان خود لمس کرده ایم به شمار نیز اعلام می داریم».

چون مفهوم تکامل یافته شهادت در چهار چوب ایدئولوژیکی قابل پذیرش است و از آن جا که عیسی در مسیحیت خدای فرزند God the son تلقی می‌شود و بنابراین شهادت در مسیحیت به معنای فداکاری جانی در راه عیسی و برای تقرب به وی و جلب رضایت وی بوده است

نه عهد قدیم و نه عهد جدید، شهادت و گواهی Witnees را در غیر معنای ظاهری دیدن و گواهی به کار نبرده اند، از این نظر، شهادت دارای مفهومی قانونی است (شاهد شدن و گواهی دادن).

تحول مفهوم شهادت در مسیحیت و انجیل در حد وسیعی تحت تأثیر مفهوم آن در یهودیت و تورات می باشد. در یهودیت عهد تورات و پس از آن، شهادت، عمل انفرادی مبتنی بر تقوا و مقاومت در برابر شیطان تلقی می شد. هدف از شهادت در یهودیت، تکامل و تقویت مبانی اخلاقی و معنوی مردم و جامعه بود.

این تحول در هدف شهادت در یهودیت، نسبتاً، رشد یافته و دوره بعد به وجود آمد و مسیحیت در این رابطه از مفهوم شهادت تکامل یافته در دوران یهودیت رشد یافته متأثر شد. پس از آن که مسیحیت شهیدان فراوانی را عرضه کرد این مفهوم حتی تکامل بیشتری یافت. شهیدان مسیحیت، خود را مقلد عیسی تلقی می کردند و در تحمل رنج و مشقت و پذیرش شهادت از او تقلید می کردند. یکی از شهدای اولیه، مسیحیت ایگناتیوس Ignatius اسقف انطاکیه (متوفی 108 میلادی) بود. در نظر وی، شهید کسی بود که از عیسی، در تحمل مشقت، تقلید کند.

لازم است توجه شود که چون مفهوم تکامل یافته شهادت در چهار چوب ایدئولوژیکی قابل پذیرش است و از آن جا که عیسی در مسیحیت خدای فرزند God the son تلقی می شود و بنابراین شهادت در مسیحیت به معنای فداکاری جانی در راه عیسی و برای تقرب به وی و جلب رضایت وی بوده است.

به هر صورت، با زیاد شدن تعداد شهدا در مسیحیت فرهنگ و ادبیات شهادت در مسیحیت به وجود آمد و رشد کرد. در نتیجه، مقابر شهدای مسیحیت مورد احترام وسیع در مسیحیت بعدی قرار گرفت و شکل شهید پرستی به خود گرفت. رشد فرهنگ خاص شهادت سبب شد که روز شهادت شهدا، روز تولد آنان تلقی شود.

این کلمه یونانی بعداً هم چنین در مورد افرادی که، در صدر مسیحیت و پس از به صلیب کشیدن عیسی(ع)، مرگ داوطلبانه را بر ترک دین و ایمان خود ترجیح دادند به کار گرفته شد و از این راه بر اعتماد به حقیقت و ایمان خود گواهی دادند.

خون شهید و در خون غلطیدن شهید یک نوع غسل تعمید دوم baptism تلقی می شد. جانبازان یا کسانی که از قتل رهایی می یافتند مورد احترام فوق العاده قرار می گرفتند و از امتیازات ویژه ای برخوردار می شدند.

بدون تردید پرستش مردگان در فرهنگ بت پرستی قبل از مسیحیت، در مسیحیت تأثیر فراوان گذاشت و سبب شد که نوعی پرستش شهدا در مسیحیت به وجود آید. به همین علت بود که یکی از مسایل مورد اختلاف و درگیری بین مسیحیت کاتولیکی و مسیحیت پرتستانی همین مسأله پرستش شهدا بود.

در دوره اصلاح طلبی مسیحیت Roformation به وسیله پروتستانها این مسأله پرستش بسیار جدی تلقی می شد. به همین دلیل بود که مسیحیت کاتولیکی به طور مکرر در صدد تبیین مفهوم صحیح شهادت و شهید بر آمد.

با توجه به آنچه تا کنون بیان شد، روشن می شود که پدیده و مفهوم شهادت در انحصار اسلام نیست، بلکه ادیان دیگر مخصوصاً، ادیان جهانی، بویژه مسیحیت نیز دارای این پدیده و مفهوم می باشد. دراین جا لازم است توجه شود که پدیده، مفهوم و فرهنگ شهادت در مسیحیت، مخصوصاً، با مفهوم، پدیده و فرهنگ شهادت در اسلام شیعی شباهت فراوان دارد.

وقتی حقیقت با شبه حقیقت اشتباه گرفته می‌شود

بنابر آنچه گفته شد فداکاری جانی در دفاع از معنویات باید بر اساس ایمان به حقیقت باشد(اصل ایمان و حقیقت) و چون ادیان مختلف، بویژه مسیحیت فداکاری جانی در دفاع از معنویات را، بر اساس ایمان به حقیقت، پذیرفته اند، ولی چون حقیقت را با شبه حقیقت اشتباه کرده اند و چون عیسی(ع) را خدای فرزند تلقی کرده و تنها برای وصول به حقیقت(که از نظر آنان عیسی است) و برای رضای وی و نزدیکی به او فداکاری را انجام می دهند، نمی توان این فداکاری را، حقیقتاً، شهادت شناخت.

ضمناً در مسیحیت، چون شهادت بر اساس ارزش خود رنج و تحمل مشقت صورت می گیرد، در کیفیت فداکاری نیز اشتباه صورت گرفته است اما در اسلام، شهادت عبارت است از:

1. فداکاری جانی در دفاع از حقیقت، بر اساس ایمان به آن و تنها برای جلب رضایت حق.

2. کیفیت این فداکاری نیز باید همان باشد که با حقیقت سازش داشته، نه تضاد. بنابراین هدف وسیله را توجیه نمی کند و هر نوع فداکاری جانی هر چند بر اساس ایمان به حقیقت باشد شهادت شناخته نمی شود و مثلاً، انتحار بر اساس ایمان به حقیقت شهادت شناخته نمی شود.

3. هدف از شهادت باید دفاع از حق و حقیقت باشد، نه رنج بردن و کشته شدن(چنانکه در مسیحیت است) و نه اهداف دیگر. شهدای مسیحیت کسانی بودند که تحت شکنجه انفرادی برای حفظ دین انفرادی خود جان دادند، ولی شهدای اسلام کسانی هستند که در نتیجه جهاد در راه خدا جان دادند.

4. بررسی تطبیقی تاریخ شهادت در مسیحیت و اسلام ما را به این فرضیه رهبری می کند که شهدای مسیحیت افرادی بودند که برای حفظ دین انفرادی خود(به جز در جنگهای صلیبی که جنبه سیاسی داشت) به مرگ تن در دادندو اکثر شهدای اسلام افرادی بودند که در جریان جهاد و مبارزه در راه استقرار عدالت، حق و صلح شهید شدند. البته در اسلام نیز شهدای انفرادی که برای حفظ دین شخصی خود جان دادند، بودند، مانند: سمّیه که اولین شهید اسلام و زن بود و بلال که اولین شهید اسلام و سیاه پوست بود.

با این ترتیب در حالی که شهادت در مسیحیت قبل از رسمیت یافتن و جهانی شدن مسیحیت شکل گرفت، شهادت در اسلام پس از آن که اسلام به صورت نظام کامل دینی، سیاسی و اجتماعی درآمد شکل گرفتوشاید به این علت است که برای شهادت در مسیحیت معاصر نقشی وجود ندارد در حالی که شهادت در اسلام، تا زمان معاصر، اهمیت خود راکاملاًحفظ کرده است.

.5 جهاد، شهادت و جنگ در اسلام بیش از آن که مسائلی صرفاً، ایدئولوژیکی باشند به صورت مسایل حقوقی و فقهی در آمدند، به صورتی که فقها و حقوقدانان مسلمانان، مسایل، پیامدها، ویژگیها، آثار، شرایط و احکام آنها را تعیین کردند. این مسأله در مورد جهاد و جنگ، کاملاً روشن تر است. با توجه به این که شهادت در

مسیحیت، بیشتر، جنبه ایدئولوژیکی صرف دارد و از بعد حقوقی بر خوردار نیست می توان نتیجه گرفت که جهاد و شهادت و جنگ در اسلام و همچنین امر به معروف و نهی از منکر، که در حقیقت زیر بنای آنهاست، مسایلی حقوقی، اجتماعی، سیاسی می باشند نه صرفاً مذهبی - ایدئولوژیکی و برای تحمیل دین، مذهب و ایدئولوژی.

آنچه شهادت را در اسلام اهمیت داده است، نه مرگ است و نه مرگ انتخابی، زیرا نه مرگ و نه حیات به تنهایی و به خودی خود، نه خوب است و نه بد. مرگ چیزی جز پایان حیات نیست و حیات غیر مفید چیزی جز مرگ نیست.

بنابراین، آنچه حیات و مرگ را از ارزشمند می کند ارزشی است که در هر یک از زندگی و مرگ وجود دارد. کسی که زندگی خود را در راه تأمین هدفی مقدس مصرف می کند و با فداکاری، مبارزه و ایثار زندگی می کند، در زمان حیات مجاهد است و اگر در این راه جان سپارد شهید است. مجاهد، شهید زنده است و شهید مجاهد کشته. مجاهد برای تأمین هدف مقدس زندگی می کند و شهید با تأمین این هدف، به زندگی ابدی می رسد.