هیچ سرزمینی از دل جنگ و بحران بی‌زخم بیرون نمی‌آید. اما آنچه تعیین می‌کند آینده یک ملت رو به ترمیم است یا تضعیف، نه پایان جنگ، بلکه چگونگی انسجام ملی پس از آن است. در جهانی که بحران‌ها شکل تازه گرفته‌اند و مرز میان جنگ سخت و نرم از میان رفته، انسجام ملی دیگر یک شعار احساسی نیست، بلکه ستون امنیت پایدار و توسعه هوشمند است.
در منطقه‌ای که هر روز شعله‌ای تازه از درگیری برمی‌خیزد، تهدیدها نه موقتی‌اند و نه صرفا نظامی. ساختار ژئوپلیتیک خاورمیانه به‌گونه‌ای است که حتی در زمان صلح، فشارهای سیاسی، اقتصادی و رسانه‌ای علیه کشورهایی با موقعیت راهبردی ادامه دارد. از این‌رو، پسا‌جنگ در ایران یا منطقه، به معنای پسا‌تهدید نیست؛ بلکه آغاز مرحله‌ای است که در آن، دشمنی‌ها شکل نرم‌تر و پیچیده‌تر می‌گیرند.
در چنین فضایی، انسجام ملی نقش همان سپر آخر را دارد. سپری که اگر ترک بخورد، هیچ دیوار دفاعی دیگر تاب نمی‌آورد. اتحاد ملی یعنی قرار گرفتن نیروهای گوناگون در یک جغرافیای مشترک‌المنافع، نه در یکسانی دیدگاه‌ها. تفاوت‌ها طبیعی‌اند، اما تضادهای بی‌قاعده، فرصت‌های کشور را می‌بلعند.
تجربه تاریخی نشان می‌دهد که هرگاه جامعه ایرانی از درون همدل بوده، تهدیدهای بیرونی فرو ریخته‌اند. پس از جنگ تحمیلی، بازسازی کشور ممکن شد چون روح ملی در میدان بود؛ مردم و دولت درک مشترکی از خطر و ضرورت داشتند. اما هرگاه این پیوند سست شد، حتی موفقیت‌های نظامی و سیاسی هم در فضای اجتماعی تضعیف شد.
امروز، در شرایطی که منطقه از لبنان و سوریه تا قفقاز و خلیج فارس در التهاب است، ایران بیش از هر زمان دیگری نیازمند ترمیم سرمایه اجتماعی و بازتعریف وحدت درون‌زاست.
وحدتی که با اجبار شکل نمی‌گیرد، بلکه از راه گفت‌وگو، عدالت و مشارکت واقعی تقویت می‌شود. اگر مردم حس کنند در سرنوشتشان شریک‌اند، اگر اعتماد به کارآمدی تصمیم‌ها بازسازی شود، آنگاه انسجام ملی از سطح شعار به واقعیت بدل می‌شود.
در برابر تهدیدهای نوین، از جنگ شناختی تا تحریم اقتصادی، هیچ نیرویی مؤثرتر از اعتماد عمومی نیست. دشمنان کشور سال‌هاست فهمیده‌اند که با گلوله نمی‌توان ملت ایران را شکست داد، اما با بی‌اعتمادی و دوگانه‌سازی می‌توان مقاومت را فرسوده کرد. از این‌رو، حفظ انسجام ملی یعنی جلوگیری از شکاف میان مردم و حاکمیت، میان اقوام، میان نخبگان و جامعه.
انسجام، معنای ساده‌ای دارد اما تحقق دشواری: باور به «ما» بودن.
یعنی درک این‌که در روز بحران، سرنوشت هیچ‌کس از دیگری جدا نیست. این درک، بنیان هر امنیت و توسعه‌ای است.
امروز ما در مرحله‌ای هستیم که باید از «تاب‌آوری انفعالی» به «انسجام فعال» برسیم؛ یعنی جامعه فقط در برابر بحران مقاومت نکند، بلکه توان خلق فرصت از دل تهدید را پیدا کند. چنین انسجامی نه از راه شعار، بلکه از مسیر صداقت، شفافیت و همدلی میان مردم و مدیران ساخته می‌شود.
در روزگار پساجنگ، بسیاری از کشورها در ظاهر آرام‌اند، اما در درون متلاشی. ما اگر هوشمندانه رفتار کنیم، می‌توانیم برعکس آن باشیم: کشوری که در میان بحران‌های همیشگی منطقه، به مدد انسجام و اعتماد درونی، آرام اما استوار پیش می‌رود.
در نهایت باید گفت: در جهانی پر از آشوب، انسجام ملی نه فقط دارایی یک ملت، بلکه آخرین مرز بقا و نخستین گام رشد است.