محسن پیرهادی
پیروزی ایران در هندسه نبردهای نابرابر
در جهان پرآشوبی که قواعد بازی قدرت، سالهاست به نفع صاحبان زر و زور نوشتهشده، ایران انقلابی بار دیگر قواعد را شکست؛ نه در زمین دشمن، بلکه با بازتعریف میدان نبرد و بر همزدن فرم تثبیتشده جنگهای مدرن.
جمهوری اسلامی ایران، در پاسخ به تجاوز رژیم صهیونیستی، نهتنها معادلات نظامی منطقه را تغییر داد، بلکه الگوی جنگ آینده را از بنیان زیر سؤال برد. در این میدان، آنچه رخ داد صرفا تبادل آتش نبود؛ بلکه نوعی انقلاب مفهومی در هندسه قدرت بود.
در ادامه، هفت بُعد از این پیروزی غیرمتعارف را مرور میکنیم:
۱. شکست مفهوم امنیت دیجیتالشده
در دنیای امروز، امنیت بیش از آنکه محصول قدرت واقعی باشد، زاده مدیریت تصویر و مهندسی روایت است. اما ایران با حملهای بیسابقه، لایههای این پوشش دیجیتال را درید و مستقیما زیرساخت روانی تلآویو را هدف گرفت.
حتی اگر ۹۹٪ موشکها و پهپادها رهگیری شوند (که نمیشوند) آنچه در ذهن جهان باقی میماند، تصویر موشکها در آسمان سرزمینهای اشغالی است، نه آمار سامانههای دفاعی.
ایران نشان داد که امنیت تصویری اسرائیل، از واقعیت فیزیکی آن نیز شکنندهتر است.
۲. لغو پروژه «پایان تاریخ»
پاسخ قاطع ایران، نقشه راه یکجانبهگرایی آمریکایی را دچار اختلال کرد. جمهوری اسلامی بدون عضویت در هیچ ائتلاف رسمی و بدون تکیه بر دلار یا ناتو، نظام بینالملل پساجنگ سرد را به چالش کشید.
در این رویداد، شاهد بازگشت نوعی «اراده قدرت نئوانقلابی» بودیم؛ نه برای سلطه، بلکه برای معنا. جنگ اخیر، یک «نه» تاریخی به پروژه جهانیسازی سلطهمحور غرب بود.
۳. معرفی بازدارندگی شیعی به ادبیات امنیت جهانی
در حالیکه غرب، بازدارندگی را با دکترین «نابودی متقابل تضمینشده» تعریف میکرد، جمهوری اسلامی مفهومی نوین را عرضه کرد: بازدارندگی برخاسته از ایمان، شهادتمحوری و آمادگی وجودی برای فدا شدن.
شهید فهمیده و قاسم سلیمانی، اکنون نه فقط اسطورههای ملی، بلکه مؤلفههای امنیتیاند.
۴. جابجایی روایت جغرافیا؛ از مرکز به پیرامون
دیگر تلآویو مرکز معادلات نیست. اکنون این تهران است که کنشگری میکند و دیگران در وضعیت تدافعی و انفعالی قرار گرفتهاند.
تعریف «مرکز قدرت» دگرگون شده است؛ ایران از پیرامون تاریخی خود خارج شده و اکنون یکی از قطبهای مؤثر در بازآفرینی ژئوپلتیک منطقهای است.
۵. بازپسگیری مفهوم دشمن
جمهوری اسلامی، با اقدام رسمی علیه اسرائیل، نقش انفعالی خود را کنار گذاشت و خود به بازتعریفکننده مفهوم دشمن بدل شد.
دیگر تلآویو تعیین نمیکند که ایران «یاغی» یا «تروریست» است؛ بلکه این تهران است که مشروعیت اسرائیل را به چالش میکشد و «نامشروعی ساختاری» آن را فریاد میزند.
۶. فروریختن الگوریتم جنگ آینده
غرب و صهیونیسم تصور داشتند که با ابزار هوش مصنوعی، دادهکاوی و پاسخهای خودکار، جنگ را به مهندسی عددی بدل کردهاند.
اما ایران با استفاده از ضریبهای نامحسوس انسانی، اشراقی، غیرفرم و منطقهای، الگوریتمهای آنان را بیاعتبار ساخت.
جمهوری اسلامی، جنگ را از عدد به معنا، و از الگوریتم به انسان بازگرداند.
۷. برهمزدن توازن متافیزیکی قدرت
در نهایت، نبرد به ساحت ایمان و معنا کشیده شد. طرفی که از مرگ میگریزد، نمیتواند در برابر طرفی که آن را استقبال میکند دوام بیاورد.
اسرائیل بهدنبال بقا بود و ایران بهدنبال اثبات. همین دوگانه کافی است تا تمام محاسبات سیاسی و نظامی غرب فروبریزد.
پیروزی در این نبرد، در تعریف رسمی غربی قابل اندازهگیری نیست. اینجا «برد» به معنای برهمزدن ساختارهای ادراکی دشمن است، نه صرفا تسلط نظامی.
جمهوری اسلامی، با حملهای سرشار از معنا، دشمنی را شکست داد که هنوز نمیتواند مفهوم این حمله را بهدرستی درک کند.
این، پیروزیای از نوع انقلاب اسلامی بود؛ بیصدا اما گسلزا، بیپناه اما مقتدر، و فراتر از تحلیلهای متعارف.
ارسال نظر