وقوع فجایع اخیر در مزار شریف و قندوز که منجر به شهادت ده‌ها تن از مسلمانان روزه‌دار شیعه و اهل تسنن گردید، نقطه آشکارساز بحران سازی بی‌حدوحصر تروریسم تکفیری وابسته به غرب در افغانستان و شبه‌قاره هند محسوب می‌شود. به نظر می‌رسد استراتژی بازتعریف تروریسم تکفیری و فراتر از آن، بازتولید خشونت بر اساس اهداف میان‌مدت و بلندمدت منطقه‌ای آمریکا و رژیم صهیونیستی ، وارد فاز اجرایی شده است. البته در دوران ریاست جمهوری اشرف غنی، سرویس‌های اطلاعاتی کشورمان و روسیه بارها در خصوص جابه‌جایی هدفمند تروریست‌های تکفیری از سوریه، عراق، بخش‌هایی از شرق چین و مناطق قبایلی پاکستان به چندین نقطه در افغانستان هشدار داده بودند. 

درست درزمانی که داعش سلسله عملیات جدید خود را در افغانستان آغاز کرده است، شاهد آتش زدن قرآن کریم، کتاب مقدس مسلمانان در کشور سوئد و حمایت ضمنی برخی سران غربی از این اقدام( به بهانه آزادی بیان!) هستیم. برهم‌کنش «تروریسم تکفیری»و« اسلام‌ستیزی سیستماتیک» موضوعی نیست که بتوان در تحلیل وقایع جاری در نظام بین‌الملل آن‌ها را نادیده انگاشت.به عبارت بهتر، نمی‌توان اقدامات اخیر تروریست‌های تکفیری در افغانستان و تشدید اسلام‌ستیزی در غرب توسط گروه‌های ملی‌گرای افراطی و نژادپرست را دو پدیده مجزا با مصادری تفکیک‌شده دانست.
دستگاه‌های اطلاعاتی و امنیتی غرب در راستای  تنظیم این برهم‌کنش دوطرفه، محاسباتی را صورت داده‌اند.از یک‌سو، آن‌ها هر بار با تنفس مصنوعی خود به جریان تروریسم تکفیری ساخته‌وپرداخته دست خود، مانع از اضمحلال و نابودی کامل آن شده‌اند. پس از انهدام خلافت داعش در سوریه و عراق که به برکت خون شهدای مقاومت و برخلاف محاسبات قطعی غرب و رژیم صهیونیستی صورت گرفت، پروسه بازتعریف و بازتولید تروریسم تکفیری از سوی دستگاه‌های امنیتی غرب آغاز شد. انتقال بخشی از تروریست‌ها به  قاره آفریقا، باقی نگاه‌داشتن بخشی از اعضای داعش در مناطق تحت سیطره آمریکا در منطقه و هدایت افراد باقیمانده به افغانستان ،  نقشه راه غرب در مواجهه با بقایای تروریست‌های موردحمایت خود در منطقه غرب آسیا محسوب می‌شد. 
همزمان با همین روند، دستگاه‌های امنیتی غرب تلاش کردند تا ملی‌گرایی افراطی و نژادپرستی را از یک « قبح ذاتی» به یک « گرایش فکری» تقلیل دهند! بسیاری از نئونازیست ها و نئوفاشیست‌ها و اسلام‌ستیزان در اروپا که تا سال‌هایی نه‌چندان دور از ابراز عقاید خود به دلیل نفرت عمومی جامعه اجتناب می‌کردند، به ناگهان خود را در آستانه ورود به پارلمان و دولت دیدند! اسلام‌ستیزان در ذیل احزاب ملی‌گرای افراطی و با برخی تحفظ‌های ظاهری تجمیع شدند. نتیجه این روند، افزایش حملات اسلام ستیزانه در غرب و وقوع هزاران اقدام نژادپرستانه علیه پناه‌جویان بود. 
صورت‌بندی این پروسه چندان دشوار نیست: غرب از یک‌سو تروریسم تکفیری را ایجاد و آن را مدام در راستای «ارائه تصویری مخدوش از اسلام» بازتولید می‌کند و از سوی دیگر، ملی‌گرایی افراطی و اسلام‌ستیزی سیستماتیک را به چرخه حاکمیتی خود الحاق کرده است. برهم‌کنش تروریسم تکفیری و اسلام‌ستیزی نژادپرستانه، از یک مصدر یعنی آمریکا و اروپا هدایت می‌شود. در این میان احزاب سنتی و ظاهرا میانه‌رو ( اعم از سوسیال‌دموکرات‌ها و محافظه‌کاران ) در غرب نیز چشمان خود را عامدانه یا غیر عامدانه بر روی این بازی خطرناک بسته‌اند.هرچند بانیان این روند تصور می‌کنند  قدرت هدایت این بازی خونین و وقیحانه  را برای همیشه خواهند داشت، اما این تصور پوچ و اشتباه، قطعا تبعات  خطرناک و جبران‌ناپذیری برای  غرب و دستگاه‌های امنیتی آمریکا و برخی کشورهای اروپایی به دنبال خواهد داشت....