به گزارش پارس به نقل از مجله شبانه باشگاه خبرنگاران؛

ابا عبدالله الحسین (ع) در یک نیمروز داغ بر ساحل تشنگی قد برافراشت و حماسه ای آفرید که توفنده و دامنگستر در آوندهای تاریخ جریان دارد و امروز و هر روز چراغ راه نسل هاست. یکی از راه های شناخت اهداف امام حسین (ع) در سفر شهادت از مدینه به مکه و از مکه به سمت کوفه و آنگاه کربلا، همانا تامل بر سخنان آن حضرت در موقعیت ها و مقاطع مختلف است.

آنچه در پی خواهد آمد نقل فرازهایی از این سخنان ضمن تبیین شأن نزول هر یک از آن ها در قالب یادداشت هایی کوتاه است. بدان امید که راهی به سوی شناخت فلسفه نهضت حسینی (ع) گشوده شود.

در پی مرگ معاویه در نیمه ماه رجب سال۶۰ (ه. ق) یزید، پسر وی، بر کرسی خلافت نشست و بلافاصله طی نامه های متعددی به والیان نقاط مختلف، خلافت و جانشینی خود را اعلام کرد و از آنان خواست از مردم برای وی بیعت بگیرند.

یزید در نامه ای اختصاصی به ولیدبن عتبه والی مدینه، تاکید کرد نسبت به سه شخصیت مخالف وی که در مدینه زندگی می کردند، یعنی حسین بن علی (ع) عبدالله بن عمر و عبدالله بن زبیر شدت عمل به خرج داده و از هر راه ممکن از آنان بیعت بگیرد.

ولید پس از دریافت نامه با مروان بن حکم، حاکم سابق مدینه موضوع را در میان گذاشت. مروان توصیه کرد هر چه زودتر قبل از آنکه خبر مرگ معاویه منتشر شود با ارعاب و زور از هر سه نفر بیعت بگیرد. ولید همان ساعت پیکی به جانب هر سه نفر فرستاد و از آنان خواست برای موضوع مهمی نزد وی بروند.

پیک ولید، امام (ع) و عبدالله بن زبیر را در مسجد النبی یافت و پیغام خود را رسانید. ابن زبیر از این دعوت بی موقع به هراس افتاد، ولی امام حسین (ع) فرمود: « اری ان طاغیتهم قد هلک… » فکر می کنم طاغوت بنی امیه به هلاکت رسیده و منظور از این دعوت، بیعت گرفتن برای پسر اوست. آنگاه امام (ع) به تعدادی از یاران و نزدیکانش فرمود که خود را مسلح کرده و به همراه آن حضرت حرکت نمایند و پیرامون مجلس آماده باشند و در صورت لزوم از آن حضرت دفاع کنند.

همان گونه که امام (ع) پیش بینی کرده بود، ولید ضمن طرح مرگ معاویه و جانشینی یزید خواستار بیعت آن حضرت با وی شد. امام (ع) در پاسخ فرمود: شخصیتی همچون من نباید مخفیانه بیعت کند و تو نیز نباید به چنین بیعتی راضی باشی. چون همه مردم مدینه را برای بیعت دعوت کردی ما نیز در صورت تصمیم و به همراه سایر مسلمانان بیعت می کنیم.

ولید از این پاسخ امام (ع) قانع شد. اما مروان به ولید القا کرد که اگر نتوانی در این مجلس از حسین (ع) بیعت بگیری، دیگر نخواهی توانست او را وادار به بیعت کنی، پس چه بهتر که او را نگه داری تا بیعت کند و یا طبق دستور یزید گردنش را بزنی!

امام (ع) با شنیدن این سخنان خطاب به ولید فرمود: ما خاندان رسول خدا (ص) و سرچشمه رسالتیم، خاندان ما خاستگاه آمد و رفت فرشتگان و نزول رحمت خداست. خداوند اسلام را از خاندان ما شروع نموده و تا آخر نیز همگام با خاندان ما به پیش خواهد برد. اما یزید، این مردی که تو از من توقع بیعت بااو را داری، مردی است شرابخوار که دستش به خون افراد بی گناه آلوده گردیده، او فردی است که حریم دستورات الهی را در هم شکسته و علناً و در مقابل چشم مردم مرتکب فسق و فجور می شود. آیا رواست مثل منی با آن سوابق و اصالت خانوادگی با چنین مرد فاسقی بیعت کند؟

با سخنان امام حسین (ع) مجلس متشنج شد و همراهان امام (ع) که سی مرد مسلح بودند احساس خطر کرده و وارد مجلس شدند و همراه امام (ع) مجلس را ترک کردند. این سخنان امام در شرایطی ابراز گردید که هنوز هیچ دعوتی از سوی مردم کوفه از حضرتش به عمل نیامده بود و بیانگر این نکته است که امام (ع) از ابتدا مصمم بودند سلطه ظالمانه یزید را که مقدرات مسلمانان را با عنوان خلیفه مسلمین در دست گرفته بود در هم بشکند و نقاب از چهره آنان برگیرد. لذا با صراحت و بدون پرده پوشی از بیعت با یزید سرباز می زند.