به گزارش پارس به نقل ازایسنا، امروز که ما برای عیادت از صدرالدین شجره به بیمارستان آمده ایم، تنها نیست و پیشکسوت دیگری – صدیقه کیانفر- نیز برای ملاقات او آمده است.

شجره از بیماری اش برایمان می گوید و از هنرمندان و مدیرانی که در عین انتظار نداشتن، حضوری یا تلفنی حالش را پرسیده اند. او از هیچکس به اندازه عوامل سریالی که هنوز دارد در آن سکانس می گیرد انتظار ندارد. شجره از عوامل « معمای شاه» گله دارد و می گوید: حتی یک شاخه گل هم برایم نفرستادند.

ساعت ملاقات از سه تا پنج است، ۱۰ دقیقه به ساعت چهار باقی مانده که ما به بیمارستان شهید مدرس می رسیم. به راحتی از در ورودی عبور می کنیم و بعد از بالا رفتن از پله های زیاد و کم ارتفاع، وارد یکی از ساختمان های بیمارستان که درست مقابلمان قرار دارد می شویم.

به نگهبان در ورودی ساختمان می گوییم که برای ملاقات صدرالدین شجره آمده ایم و او می گوید به طبقه چهارم بروید. نزدیک آسانسور که می شویم نگهبان رویش را به ما می کند و می پرسد: بازیگر است؟ و ما تایید می کنیم. سوار آسانسور می شویم، آسانسور طبقه چهارم نمی ایستد و ما مجبوریم به طبقه پنجم برویم و سپس یک طبقه پایین بیاییم.

صدرالدین شجره

در طبقه چهارم به پرستاری که پشت پیشخوان بخش اطلاعات نشسته می گوییم که برای ملاقات شجره آمده ایم و او با اشاره ی دستش به سمت چپ ما می گوید: در آن یکی بخش بستری هستند، تخت ۱۹. ما به بخشی که پرستار گفته می رویم، یک راهروی باریک و کوتاه که شاید حدود ۱۰ اتاق یا کمتر داشته باشد. اینجا بخش اورولوژی است و ما به دنبال اتاق صدرالدین شجره و تخت ۱۹ بعد از دیدن داخل یکی دو تا از اتاق ها بالاخره تخت ۱۹ را در اتاق شماره هفت پیدا می کنیم.

****

وارد اتاق می شویم، یک اتاق کوچک یک تخته؛ شجره نیم خیز و به پهلو روی تخت دراز کشیده است، بر روی صندلی کنار تخت او صدیقه کیانفر بازیگر رادیو، تئاتر و تلویزیون را نیز می بینیم که برای عیادت از شجره آمده و بر روی صندلی پایین تخت شجره هم علی عباسی نویسنده نمایش های رادیویی که شجره چند متن او را کارگردانی کرده است نشسته که به احترام ورود ما از جایش بلند می شود.

از قبل با شجره هماهنگ کرده و به او گفته بودیم که برای ملاقاتش می رویم و او با بردن نام ما و خبرگزاری مان مطمئن می شود که ما از ایسنا هستیم و ما نیز تایید می کنیم.

سبد گلی را که برای شجره برده ایم روی پیشخوانی کنار پنجره ای که باز است می گذاریم و در این میان علی عباسی به رسم احترام جایش را به ما می دهد و خودش می ایستد.

بعد از دقایق کوتاهی عکاسمان از شجره اجازه می گیرد تا از او عکس بیندازد و او کمی خودش را بالا می کشد و به حالت نشسته قرار می گیرد، عکاسمان به او می گوید که اگر به خاطر عکس بلند شده است دراز بکشد و هیچ ایرادی ندارد؛ اما شجره پاسخ می دهد: نه، برایم خوب است که کمی هم بنشینم یا جابه جا شوم.

صدرالدین شجره

مشغول صحبت کردن با صدیقه کیانفر است و دارد درباره ی بیماری اش با او صحبت می کند و می گوید: دکتر گفته این بیماری بیشتر برای ملوان ها و کسانی است که در هوای مرطوب فعالیت می کنند. همچنین گفته من دچار استرس شدم و دومین نفری هستم که در حوزه کاری ام دچار این بیماری شدم.

کیانفر نیز در ادامه صحبت های او می گوید: شما جزو کسانی هستید که استرس دارید و خیلی زود ناراحت می شوید.

بعد از پایان صحبت اش از شجره می خواهیم که درباره ی بیماری اش توضیح دهد و او می گوید: بیماری من با یک کمردرد شروع شد به همین دلیل ابتدا فکر می کردم دیسک کمر و مربوط به مهره های ستون فقراتم است و یا شاید هم مربوط به کلیه هایم می شود که دردش به کمرم منتقل شده است، به همین دلیل یک دوره ای را به آزمایش های کلیه مشغول شدم اما بعد از آن دوره تورمی را در ناحیه شکم احساس کردم که به سمت پا و ران پیش می رفت و در قسمت تحتانی رو به رشد بود.

زمانی که دچار تورم شدم اصفهان بودم و کمردردم نیز از بین رفته بود. به پزشک مراجعه کردم اما نتوانستند تشخیص بدهند که بیماری ام چیست. سه بار نیز به بیمارستان الزهرای اصفهان رفتم و یک دکتر را هم زیارت نکردم تا اینکه یکی از دوستانم تصادفی یک بیمارستان خانواده به من معرفی کرد و من به آنجا رفتم و دکترهایی که من را معاینه کردند، گفتند بیماری من عفونت خیلی شدید است و باید چرک و خون از بدنم خارج شود.

به من آنتی بیوتیک تزریق کردند و این باعث شد تا حدودی چرک و خون از بدنم خارج شود اما طوری بود که نه می توانستم بخوابم و نه بایستم. ساعت هشت شب بود که با دکتر تماس گرفتم و به او گفتم که آنتی بیوتیک ها را مصرف کردم و نه تنها مشکل من حل نشده بلکه بیشتر هم شده است. به مطب ایشان رفتم و او دید که همه ی پوست بدنم دارد سیاه می شود به همین دلیل گفت که باید فوری عمل شوم و چون این بیماری بعد از عمل به مراقبت طولانی مدت نیاز داشت به تهران برگشتم. در ابتدا خواستم به بیمارستان لبافی نژاد بروم اما تعداد کسانی که در نوبت عمل بودند زیاد بود و من فقط چهار، پنج ساعت برای عمل وقت داشتم. در این میان نازنین محرابی یکی از شاگردانم با من تماس گرفت و بیمارستان شهید مدرس را به من معرفی کرد و گفت که دکتر حسینی فوق تخصص این بیماری را دارد، وقتی که دکتر حسینی من را معاینه کرد گفت سریع باید عمل شوم. در آن زمان فقط دو ساعت وقت داشتم و اگر این دو ساعت از دست می رفت عفونت وارد خون من می شد و دیگر نمی شد کاری کرد.

شجره همچنین توضیح داد: به من گفته بودند سه عمل را در پی خواهم داشت اما بعد از عمل اول چون بدنم خوب جواب داده بود، یک عمل را حذف کردند؛ بعد از عمل دوم که ۱۰ روز بعد از عمل اولم انجام شد - در حالت عادی باید ۱۵ روز بعد از عمل اول انجام شود - دکتر از عملم رضایت نداشت اما اکنون حالم بهتر از بعد از عمل اول است.

صدرالدین شجره

او ادامه داد: دکتر معتقد است این بیماری هیچ مناسبتی با من ندارد و به نوعی یک بیماری نادر محسوب می شود. طبق آمار از بین ۲۵ نفری که این بیماری را می گیرند، ۱۶ مورد به مرگ منجر می شود. اسم این بیماری « گانگرین فورنیه» است.

شجره رو به ما می گوید که به احتمال زیاد تا چهارشنبه در بیمارستان بستری است اما ممکن است این مدت زمان افزایش پیدا کند و صدیقه کیانفر معتقد است که شجره باید برای بهبودی کامل مدت زمان بیشتر بستری باشد.

بعد از اینکه بیماری اش و آنچه را که در این باره اتفاق افتاده برای ما شرح می دهد، از او درباره ی اینکه رادیو چقدر در پرداخت هرینه های مالی بیمارستان به او کمک کرده است می پرسیم و او پاسخ می دهد: من به حمایت مالی نیاز نداشتم. آقای دهقان نیری و صوفی لطف کردند و گفتند که هر نیازی باشد در خدمت هستند، حتی از دفتر آقای ضرغامی هم تماس گرفتند؛ ولی بخشی از هزینه ها را خودم پرداخت می کنم و بخشی را هم مرکز بهداشت و درمان صداوسیما.

مدتی کوتاهی که می گذرد شجره مطالبی را درباره ی بیمارستان و بیمارستان های دولتی می گوید و تاکید می کند که حتما این مطالب درج شود؛ او خاطرنشان می کند: توهمی که جامعه ی ما گرفتار آن شده این است که بیمارستان دولتی بد است. اصولا بعد از عمل مراقبت و رسیدگی بیمار به پرستاران واگذار می شود اما در این بیمارستان با اینکه دولتی است و وابسته به دانشگاه، خود پزشکان از من مراقبت می کنند و من را به یاد حکیمان میندازند، انگار حکمت ابن سینا زنده شده است.

شجره ادامه می دهد: یکی از مزایای بیمارستان های دولتی به ویژه بیمارستان های دولتی وابسته به دانشگاه ها این است که هزینه هایی که می گیرند نسبت به بیمارستان های خصوصی کمتر است؛ ضمن اینکه سرویس دهی بیشتری دارند و نظم در آنها برقرار است. حتی گاهی شده است که پزشکان مراقبت از من را عقب انداختند و به بیماری که بیشتر به مراقبت نیاز داشته رسیدگی کردند و من از این اتفاق خیلی راضی ام.

کیانفر نیز در ادامه به اهمیت مراقبت و رسیدگی به بیمار بعد از عمل اشاره می کند و درباره ی عمل صفرای خود که به خاطر مراقبت ویژه و طولانی بعد از آن از لندن به تهران آمد و عمل خود را در ایران انجام داد، صحبت می کند.

****

صدرالدین شجره

بعد از اینکه ما یکی دو سوال از شجره می پرسیم و او هم جواب می دهد، دوباره مشغول صحبت با کیانفر می شود و ما هم به صحبت هایشان گوش می دهیم.

کیانفر از این می گوید که توسط فریدون محرابی - بازیگر و کارگردان نمایش های رادیویی - از بیماری و بستری شدن صدرالدین شجره مطلع شده و وقتی هم که با خبر شده بسیار ناراحت شده و این جملات را با بغض به شجره می گوید.

شجره هم از دردش و اینکه به خاطر درد، فکش را به هم فشار داده و باعث شده یکی از دندان هایش بشکند می گوید و اینکه از اصفهان تا تهران هشت بیمارستان برای جراحی و بستری شدن به او پیشنهاد شده و سرانجام بنا بر تقدیر و خواست خدا به بیمارستان شهید مدرس آمده است.

همچنان به صحبت های آن دو گوش می دهیم و عکاسمان هم هر ازگاهی از زاویه های مختلف از شجره و کیانفر عکس می گیرد که کیانفر با ابراز آرزوی سلامتی برای شجره به او می گوید: برایتان دعا می کنم که هر چه زودتر خوب شوید؛ و بعد از جمع خداحافظی می کند و می رود.

****

بعد از رفتن صدیقه کیانفر جلو می رویم و کنار تخت شجره و بر روی صندلی ای که کیانفر روی آن نشسته بود می نشینیم تا بیشتر با شجره صحبت کنیم، ساعت چهار و نیم بعداز ظهر است.

از او درباره ی اینکه تاکنون کدام یک از هنرمندان و مدیران به دیدن او آمدند و سراغش را گرفتن می پرسیم و او جواب می دهد: خیلی از افراد بودند که سراغم را گرفتند اما چون خودم بیماری و بستری شدنم را به کسی اطلاع ندادم از کسی هم انتظار ندارم؛ تاکنون از اداره ی تئاتری ها، آقای برهانی مرند تماس گرفتند، آقای مهدی عسگرپور رییس خانه سینما نیز به نمایندگی از اهالی سینما به عیادتم آمدند و از تلویزیون هم آقای احمد آسوده و یکسری از کارگردان ها از جمله ابوالحسن داوودی، بیتا منصوری و… حالم را پرسیدند.

شجره همچنین خاطرنشان می کند: آقای صوفی دعوت کردند که بعد از بهبودی، بیشتر فعالیت کنم. من واقعا رادیو پیام را دوست دارم و گفتم که اگر برای همکاری با من تمایل دارید ترجیح می دهم به کار در این شبکه بپردازم.

او از عوامل سریال « معمای شاه» که در آن بازی می کند گله می کند و می گوید: من از عوامل « معمای شاه» انتظار داشتم. حتی یک نفر یک شاخه گل برای من نفرستاد. انتظار نداشتم که بیایند ولی شگفت زده ام که آن ها از وضعیت من خبر دارند و می دانند که ۱۸ روز است که در بیمارستان بستری هستم ولی سراغ من را نگرفتند. این پروژه حتی از نظر مالی بی نهایت بد و شلخته است و همه گله مندند. حداقل از نظر عاطفی ما را دریابند. اگر قرار باشد جامعه هنری ما به این سمت برود این جامعه رو به انحطاط است.

این برخورد « معمای شاه» ی ها در حالی است که هنوز بازی من در این سریال تمام نشده است و دو روز بعد از بستری شدنم از من برای گرفتن سکانس های باقی مانده دعوت شد. من حتی یک چک از آن ها داشتم که برگشت خورده بود و هفت، هشت، ۱۰ روز بعد از بستری شدنم پرداخت شد. متأسفانه جامعه ی هنری ما رو به انحطاط است و این را شرمسارانه باید گفت. من از مدیران انتظار ندارم ولی انتظاری که نداشتم را برآورده کردند ولی از آن ها که انتظار داشتم انتظارم را برآورده نکردند و نهایتش این است که از هیچ کس نباید انتظار داشت.

****

صدرالدین شجره

به او می گوییم در این مدتی که در بیمارستان بستری بودید رادیو هم گوش می کردید؟ و او از این پرسش ما ابراز خوشحالی می کند و پاسخ می دهد: دو - سه روز اول که در بیمارستان بستری بودم تلویزیون نگاه می کردم و از آنجا که قبلا وقت نمی کردم خیلی تلویزیون ببنیم کم کم ایراداتی را در تلویزیون پیدا کردم. ناهنجاری های صوتی در تلویزیون ما بالا رفته است. صدابرداری بی نهایت بد است و افت و خیر صدا در تلویزیون بسیار اذیت کننده است. همچنین رفتار بعضی از مجری ها بی نهایت لوس و گاهی بی تربیت و غیرمتشخص است، حتی واژه هایی را در تلویزیون شنیدم که ما در زندگی عادی خودمان هم آنها را به کار نمی بریم. ظرف سه روز کم کم تلویزیون را خاموش کردم و در حال حاضر ۱۱ روز است که تلویزیون نمی بینم ولی رادیو را گوش می دهم و خیلی هم برایم لذت بخش است. کارشناسی، دانش و بیان گرم رادیو برایم قابل قبول است. رادیو هنوز خیلی جلوتر و شنیدنی تر است و بیشتر نیز رادیو نمایش و پیام را گوش می دهم.

شجره در پاسخ به پرسش دیگر ما مبنی بر اینکه فکر می کند چه زمانی بتواند به سر کار برگردد؟ می گوید: از دکتر خواستم زمانی من را مرخص کند که از همان لحظه بتوانم سر کارم برگردم، اما فکر می کنم از اواخر مهر ماه بتوانم کارم را دوباره شروع کنم.

او ضمن بیان اینکه قبل از بستری شدن دو کار برای تولید در دست داشته است به ما توضیح می دهد: یکی از کارهایم « رادیو - تی وی» است که با همکاری من و آقای احمد آسوده و با مشارکت رادیو و شبکه ی آموزش قرار است تولید شود و می خواهیم در این برنامه نمایش های رادیویی را ضبط تلویزیونی کنیم. از یک سال پیش کار کردن روی این طرح را شروع کردیم و حتی آقای صوفی و دهقان نیری هم از این طرح استقبال کردند و وعده دادند که اگر تلویزیون برای این طرح مشارکت نکند خودشان استودیویی را تهیه می کنند و این طرح را به مرحله تولید می رسانند. آقای علمداری قائم مقام شبکه آموزش هنوز اعلام نکردند که نظر تلویزیون درباره ی این طرح چیست.

شجره درباره ی ویژگی های این برنامه نیز عنوان می کند: این برنامه دکور ندارد و از سیکلو استفاده می کند اما نور دارد و سعی می کنیم بخشی را رادیویی و بخشی را تصویری نشان دهیم. فعلا در حد طرح است و به نظرم مثل رادیو - تئاتر یک پدیده است و ادعا می کنم « رادیو - تی وی» حداقل بخش فرهنگی تلویزیون را می تواند تامین کند. آنچه که ما در حال حاضر در تلویزیون می بینیم فاقد هویت فرهنگی است. بعضی از کارها ساختار خوب ندارند اما قصه شان خوب است و یا برعکس. « رادیو - تی وی» می تواند کم هزینه ترین برنامه ی تلویزیونی باشد.

مثلا سریال « ماتادور» یکی از همان آثاری است که در آن سه روز از تلویزیون دیدم و از آن دسته کارهایی است که ساختار بیرونی خوبی دارد ولی محتوای چندانی ندارد و چیزی به من مخاطب نمی دهد.

صدرالدین شجره

یک نمایش رادیویی شش قسمتی با عنوان « ۲۱ متر» - طنز - به نویسندگی مجید نظری نسب کار دیگری است که تولید آن از آبان ماه شروع می شود و سریال ۱۳ قسمتی « مادام اورگا» را نیز برای سیما فیلم نوشته ام که فعلا به دلیل کمبود بودجه ساخت آن شروع نشده است.

وی معتقد است: رادیو وطن من است، من در رادیو به دنیا آمدم ولی به این معنا نیست که نمی توانم در مدیوم دیگری کار کنم. هنرمند باید کار در همه ی مدیوم ها را بلد باشد و برای کارکردن او در مدیوم های دیگر ممانعتی نباشد.

دیگر صحبت های ما تمام شده، همزمان، وقت ملاقات نیز به پایان رسیده و خدمه ی بیمارستان وارد اتاق می شوند و پایان وقت را تذکر می دهند و از ما می خواهند که اتاق را ترک کنیم، ما نیز از شجره به خاطر سوالات زیادمان و همچنین از اینکه خسته اش کردیم و نگذاشتیم استراحت کند عذرخواهی می کنیم و با یک خداحافظی و آرزوی بهبودی هرچه سریع تر برای او، اتاق را و بعد هم بیمارستان را ترک می کنیم.