به گزارش پارس ، گزارش خبرنگار اتحاد جنوب حاکی است معاون عمرانی و برنامه ریزی فرماندار با حضور در میدان محل نصب تندیس بر عملیات برداشتن تندیس مذکور توسط تیم عملیاتی همراه نظارت داشته است.

نصب این تندیس مورد درخواست اکثریت مردم دشتستان بوده و خبر نصب آن که با مصوبه شورای شهر و توسط شهرداری انجام شده بود موجی از خوشحالی را در مردم ایجاد کرده بود.

دهقان معاون عمرانی فرماندار دشتستان در پاسخ به سئوال خبرنگار اتحاد جنوب در رابطه با علت برداشتن تندیس اظهار بی اطلاعی کرد.

مروری بر زندگی نامه و مبارزات میرزا محمدخان غضنفرالسلطنه

میرزا محمد خان برازجانی ملقب به غضنفرالسلطنه فرزند مرحوم میرزا حسین خان در سال ۱۲۹۴ق. مطابق با سال ۱۲۵۶ش در برازجان متولد شد.

در نوروز سال ۱۲۸۳خورشیدی به نیابت از طرف پدرش برای شرکت در مراسم سلام عید نوروز راهی تهران و دربار مظفرالدین شاه قاجار شد؛ چون مظفرالدین شاه در سیمای او نشانه ی لیاقت، شجاعت و کاردانی دید او را به لقب" غضنفرالسلطنه" ملقب گردانید.

استعداد نظامی او در بسیاری از موارد ضرب المثل بود، حتی دشمنان و مخالفان وی به شهامت و دلیری، به نبوغ جنگی و قدرت روحی و قوت قلب و تهور خارق العاده وی اذعان نموده اند.

در رابطه با نقش و تاثیر غضنفرالسلطنه در معادلات سیاسی جنوب ایران دهها مورد در کتابها و اسناد تاریخی آمده است که در زیر به دو نمونه اشاره می گردد:

« کریستوفرسایکس انگلیسی در کتاب" فعالیتهای جاسوسی واسموس یا لارانس آلمانی در جنوب ایران" ترجمه ی حسین سعادت نوری، غضنفرالسلطنه را یکی از شخصیتهای جنوب ایران شمرده و او را ضابط و شیخ برازجان معرفی نموده است.

به تصریح مؤلف کتاب" طوفان در ایران صفحه ۳۸۵ بانک شاهی به تلافی مخالفت و مبارزه غضنفرالسلطنه با انگلیس ها مبلغ چهل هزار تومان پول او را ضبط و مصادره کرد" »

غضنفرالسلطنه در امور دینی و مذهبی نیز فوق العاده دقیق بود. بخصوص حرص ولع زیادی به ادای نمازهای یومیه و مستحبی و پرداختن به تعقیبات آن به طور مشروح و مفصل و قرائت ادعیه و اذکار و اوراد و قرآن کریم و رعایت اوقات شرعی نمازهای واجب و روزه داشت.

شعبان ۱۳۳۳ ق. برابر با ۱۲۹۴خ. و ۱۹۱۵م. انگلیسی ها برای چندمین بار به جنوب ایران حمله کرده و بوشهر را به اشغال خود درآوردند. اتحاد غضنفرالسلطنه با مبارزین تنگستان، بوشهر و چاهکوتاه باعث به وجود آمدن جبهه متحد ضد استعمار گردید. اوج نقش غضنفرالسلطنه در جنگ" سربست چغادک" به منصه ی ظهور می رسد.

حدود هفت ماه پس از شهادت رئیس علی دلواری و استیلای نظامی انگلیس بر بخشی از ناحیه تنگستان وشهر بوشهر، خوانین و مردم دشتستان و دشتی و بعضی دیگر از مناطق در اثر تالمات ناشی از وقایع دلوار و بوشهربا هم متحد شدند و بخاطر نقش بی بدیل غضنفر السلطنه و موقعیت ویژه برازجان این شهر به کانون نهضت تبدیل شد. آقا شیخ محمد حسن روحانی متنفذ برازجانی به منظور تهییج و تحریک مبارزان مردانه قدم به صحنه گذاشت.

غضنفرالسلطنه به عنوان حاکم برازجان به یاور علیقلی خان فرمانده ایرانی ژاندارمری فارس نامه نوشت و به دنبال تهییجی که توسط روحانیون و سخنرانان در شیراز ایجاد شده بود، یاور علیقلی خان با هماهنگی سران" حزب دمکرات فارس" اقدام به ثبت نام افراد داوطلب جهت خدمت در تشکیلات" نظام ملی" کرد.

یاور علیقلی خان پس از مدتی این نیروها را که بیش از ۳۰۰ نفر می شدند را تحت نظر آقا شیخ جعفر محلاتی از روحانیون شیراز به برازجان اعزام نمود. در برازجان از سوی مردم و تنی چند از شیوخ و روسای محل و در راس آنها میرزا محمد خان برازجانی ضابط برازجان، آقا شیخ محمد حسین مجتهد برازجانی، میرزاعلی کازرونی، سلطان اخگر وغیره از آنها استقبال شایسته ای بعمل آمد و در محل تلگرافخانه هندو اروپا که از قبل از سوی میرزا محمدخان به این منظور در نظر گرفته و آماده شده بود آنها را جای دادند تا در موقع مناسب و ضروری به جنگ با انگلیسیها اعزام شوند. در تمام طول اقامت در برازجان همه هزینه آنان را میرزا محمد خان متقبل گردیده بود.

اتحاد مستحکم میان زایرخضر خان تنگستانی حاکم اهرم و شیخ حسین خان چاهکوتاهی حاکم چاهکوتاه و غضنفرالسلطنه برازجانی ایجاد شد.

۳۰شهریور ۱۲۹۷غضنفرالسلطنه همراه با سیصد تفنگچی به چاه کوتاه آمد. ۳۱ شهریور؛ زائر خضرخان با سی تفنگچی به نیروهای شیخ حسین خان و غضنفرالسلطنه در چاه کوتاه پیوست.

مقامات انگلیسی که از مقاومت و سرسختی حیرت انگیز و موضعگیری جنگاوران نستوه تنگستان و چاهکوتاه در محل موسوم به" سربست چغادک" به ستوه آمده بودند هنگامی که اطلاع حاصل کردند غضنفرالسلطنه نیز به منظور تقویت بنیه نظامی آنان شخصاً به اتفاق سیصد نفر مجاهد دلیر در جنگ شرکت جسته، بر آن شدند تا با بکار بردن حربه همیشگی (تفرقه بینداز و حکومت کن، و پرداخت رشوه) در صفوف متشکل و متحد انقلابیون شکاف ایجاد نموده و در نتیجه موقعیت رزمندگان تنگستانی و چاهکوتاهی را تضعیف نمایند. لذا پس از ورود غضنفرالسلطنه و اتباعش به رزمگاه، قاصد مخصوص مقامات سیاسی انگلیس در بوشهر، با نامه ای به عنوان وی وارد اردوگاه شد. غضنفرالسلطنه که تمام امکانات خود را برای مقابله با خصم اشغالگر بسیج نموده بود، در پاسخ نامه واصله آمادگی خود را برای جانبازی در راه عظمت و اعتلاء و دفاع از استقلاال و تمامیت ارضی میهن قاطعانه ابراز نمود.

مختصر آنکه تا مدت پانزده روز، تبادل نامه بین ژنرال کنسول انگلیس در بوشهر و غضنفرالسلطنه و اعزام قاصد کنسول جهت ابلاغ پیام به غضنفرالسلطنه و اخذ پاسخ از او به سربست چغادک برقرار بود ولی غضنفرالسلطنه همچنان مانند دژی پولادین و تسخیر ناپذیر پابرجا بود.

آخرالامر انگلیسی ها مستاصل شده به غضنفرالسلطنه نوشتند: « چون در طول این مدت با اعزام پیاپی قاصد و ارسال نامه های مکرر به خواسته دولت انگلیس تن در ندادید و توجه ننمودید و طریق آشتی نپیمودید، ناگزیر مبادرت به جنگ خواهیم نمود. »

با اعلام اولتیماتوم انگلیسی ها غضنفرالسلطنه رزمندگان تحت فرمان خود را در جریان امر قرار داد. در همین حیص و بیص، مستر چیک یهودی الاصل، ویس کنسول انگلیس در بوشهر به معیت احمد خان دریابیگی حاکم وقت بنادر جنوب، جهت ملاقات و مذاکره بدون واسطه با غضنفرالسلطنه به سربست چغادک آمده با او تماس حاصل کرده و به مذاکره پرداختند.

مستر چیک و دریابیگی به غضنفرالسلطنه صریحاً پیشنهاد کردند که مبلغ هفتاد هزار لیره بابت مخارجی که متحمل شده اید از دولت انگلیس دریافت نمایید و دولت انگلیس این مبلغ را با کمال رضایت به شما می پردازد که از عبور قوای انگلیس جهت عزیمت به شیراز جلوگیری و ممانعت ننمائید.

نیروی مزبور در قلمرو شما نیز، چندان توقف نخواهد نمود که از این رهگذر خسارتی متوجه اهالی منطقه گردد. غضنفرالسلطنه این پیشنهاد را بکلی رد کرد و گفت: اگر دولت انگلیس هزار میلیون لیره بپردازد، حاضر به عقب نشینی نیستم. جز با تخلیه بوشهر و خروج قوای اشغالگر و متجاوز مطلقاً حاضر به هیچگونه مصالحه و سازش نیستم.

آخرین جلسه جنگی در پشت سنگرها و در خیمه فرماندهی ترتیب یافت. پس از تبادل نظر سنگرها به شرح زیر در اختیار مجاهدین قرار گرفت: در جناح چپ – مشرق جلگه به سمت تنگستان- زایر خضر خان و افرادش موضع گرفتند. در جناح مرکزی غضنفر السلطنه با سیصد نفر از تفنگچیان برازجانی تمرکز یافتند و در جناح راست – شمال جلگه، شیخ حسین خان چاه کوتاهی عهده دار وظایف جنگی شد. در این روز تعدادی تفنگچی به سرکردگی آقا سید مرتضی از سعدآباد و ۵۰ نفر تفنگچی ورزیده به سرپرستی آقا شیخ عبدالنبی از دهکهنه (شبانکاره) نیز در کنار مجاهدین بودند.

۷مهر ۱۲۹۷/۲۹سپتامبر۱۹۱۸حمله نیروهای متجاوز انگلیسی آغاز می شود.

بنا به اظهار مطلعین مقارن ظهر بود که جناح چپ و جایی که زایر خضر خان و تنگستانی ها موضع گرفته بودند، بدون آنکه به یاران خود اطلاعی دهند یا شرایط غیر مترقبه ای بر آنها واقع شود، سنگرهای محکم خود را رها کرده عقب نشستند و به این ترتیب سنگرهای شرقی مجاهدین به دست نیروهای انگلیسی افتاد. آنها ضمن تحکیم مواضع جدید علی الظاهر چند نفر نظامی را بدرقه زایر نمودند.

جناح راست که جای شیخ حسین خان و اتباعش بود پس از مقاومتی کم اثر و محتاطانه تخلیه شد و عده ای از مجاهدین که می دیدند برتری بر صحنه و میدان نبرد را دارند از دست می دهند به سنگر مرکزی که محل دفاع غضنفرالسلطنه و اعوان و انصارش بود پیوستند تا در کنار مردان جنگی برازجان به نبرد ادامه دهند. جناحین و قلب سپاه انگلیس همه فشار را بر سنگر مرکزی مجاهدین که بازمانده آن میدان غیرت و مردانگی بود، وارد آوردند و غضنفر و یارانش همچنان می جنگیدند و جان فشانی می نمودند. رؤسای مجاهدین روی برتافته از میدان نبرد، حجت الاسلام شیخ محمد حسین برازجانی را که به منظور تهییج احساسات مذهبی مجاهدین در چغادک حاضر بود، به نزد غضنفر فرستادند تا او را از سنگر خارج و وادار به عقب نشینی نمایند زیرا بر آن باور بودند که مقاومت رزمندگان برازجانی در برابر سیل سپاه هندی و انگلیسی جز شهادت آنها تا نفر آخر سود دیگری در بر نخواهد داشت، می گویند شیخ محمد حسین با دستان خود و با قسم به کلام الله آن راد مرد دلیر و مقاوم را بیرون آورد تا با عقب نشینی به سوی برازجان در فکر پیکار آینده باشد…

میرزا محمود خان برادر کهتر غضنفرالسلطنه و حجت الاسلام آقاسید مرتضی از روحانیون سعدآباد که در جریان جنگ چغادک به شدت مجروح شده بودند به درجه رفیع شعادت نایل گشتند.

شرح زندگی غضنفرالسلطنه بسیار مفصل است. نهایت اینکه در سال ۱۳۰۸ اولیای دولت فردی تشنه جاه و ثروت و مزدوری خیانت کار و سنگدل بنام شیخ عبدالرسول خان چاهکوتاهی فرزند چهارم شیخ حسین خان سالار اسلام را مأمور قلع و قمع غضنفرالسلطنه کردند. او روزها و شب ها در پی یافتن آسایشگاه و گذرگاه های میرزا محمد خان کمین می کرد تا اینکه در یکی از شب های ماه رمضان سال ۱۳۰۸ شمسی او را به شهادت می رساند.