به گزارش پارس به نقل ازنسل امروز، بازیگری که با نقش بهزاد، توانست دوباره توانایی های خود را نشان دهد. به گفته خودش، دیگر زمین بازی اش را عوض کرده و حاضر نیست برای هر تیمی توپ بزند. حالا بعد از آن طمانینه دو ساله، تصمیمش را گرفته با کارگردان های اسم و رسم دار کار کند و فقط سناریوهای خوب را قبول کند. او می گوید در سینما دیگر رفاقتی کار نمی کند و فقط با مردم رفیق است. در آستانه سال جدید با او گپی زدیم درباره زندگی و کار و فصل تازه ای که در حرفه اش شروع کرده. گفتگو با حمید گودرزی کاملاً جدید را از دست ندهید.

در کارنامه ات فقط نقش مثبت دیده می شود. چرا؟ چرا اینقدر به نقش مثبت علاقه داری؟

اولاً من دوست ندارم نقش منفی بازی کنم. ثانیاً مردم ما خیلی زود نقش ها را باور می کنند و چون در این جامعه زندگی می کنی با بازی در نقش منفی، به عنوان کاراکتری منفی جا می افتی. ثانیاً خیلی ها به من می گویند اصلاً نقش منفی به تو نمی آید و راست هم می گویند.

نقش هایی که بازی کرده ای و همین مثبت بودن باعث شده در دل خانواده ها جای بگیری و تبدیل به ستاره خانواده ها شوی. به نظر خودت اینطور نیست؟

من در این مورد نمی توانم نظری بدهم و برای اینکه در دل خانواده ها جای بگیرم، برنامه ریزی نکرده ام. اما باز هم این را شنیده ام؛ فکر می کنم دلیلش این است که خانواده ها به کسی سخت اطمینان می کنند. خود ما عکس یک غریبه را روی دیوار به سختی می پذیریم. ما حاضر نیستیم عکس هرکسی را روی دیوار خانه مان بزنیم و هر کسی را به خانه راه بدهیم. این از فرهنگ اعتماد نشأت می گیرد. حس می کنم خانواده ها انرژی ای از من می گیرند که باعث اعتمادشان به من می شود.

چه انرژی ای؟

فکر کنم این انرژی به این دلیل است که من هم خانواده شخصی خودم را دارم. منظورم این نیست که خدای نکرده بقیه هنرمندان خانواده ندارند، منظورم این است که متاهلم. شاید یکی دیگر از دلایلش، بدون حاشیه بودن من بوده. یکی دیگر از دلایل هم بی رودربایستی بگویم که خاکی بودن من است.

اما همین خاکی بودن تو در سینما هم معروف است و شاید همین باعث شد که رفاقتی قرارداد ببندی و در انتخاب هایت رودربایستی داشته باشی و در نهایت اشتباهاتی در کارنامه ات رقم بخورد.

بله؛ بارها هم گفته ام که در انتخاب هایم به همین دلیل اشتباهاتی داشته ام.

این چقدر تو را از سوپراستار بودن در سینمای ایران دور کرد؟

دور که نکرد، اما باعث شد کمی عقب بمانم.

اصلاً به نظرت در سینمای ایران سوپراستار داشته یا داریم که تو هم بتوانی یکی از آنها باشی؟

حقیقت این است که ما جوان هایی داشته و داریم که پتانسیل سوپراستار بودن یا سوپراستار شدن را دارند. در اینکه چنین جوان هایی داریم، شکی نیست. ببینید، سینما و صنعت سرگرمی، رابطه مستقیمی با روحیه و جیب مردم دارد. شما اگر دلت خوش نباشد، حاضر نیستی کمدی ترین فیلم را ببینی. در چند سال گذشته ما سوپراستار داشته ایم، اما در یکی دو سال اخیر آدم هایی با قابلیت سوپراستار شدن داریم اما به واسطه شرایط، سوپراستار نشده اند. این روزها خیلی از فیلم ها و سریال ها با وجود سوپراستار جواب نمی دهند، چون چرخه سینما، چرخه معیوبی شده است.

فکر می کنی لازم است جوان های تازه ای وارد سینما شوند یا کلاً فضای سینما فعلاً جواب نمی دهد؟

نه ما قبل از اینکه آدم های تازه را وارد سینما کنیم، باید فکر تازه را به سینما تزریق کنیم. ما باید دنبال ایده جدید، سوژه تازه و فیلمنامه های استخوان دار باشیم. ما قصه های خوب نداریم تا در بسترشان، بتوانیم سوپراستار معرفی کنیم. ما در ورطه تکرار افتاده ایم. ستاره ها تا جایی می توانند جبران تکراری بودن فیلمنامه و سوژه و ایده را بکنند. بعد از آن خودشان هم در دایره تکرار می افتند و تکراری می شوند.

خود من هم افتاده بودم. اینجا در مورد سوپراستار بودن یا نبودن بحث نمی کنم. اما وقتی من آمدم، ۶۵ جوان اول در سینما وجود داشت که یکی شان من بودم. اینکه سوپراستار بودم یا نبودم، فیلم ها فروخته اند یا نفروخته اند، نیاز به بحث دارد. اگر فیلمی فروخته، دلیلش من نبوده ام و اگر نفروخته، لزوماً دلیلش من نبوده ام. من نمی خواستم فیلم بد بازی کنم، اما ناخودآگاه اتفاق افتاد. در طول سال ۱۰۰ تا فیلم ساخته می شود که سه تایش خوب هستند. اینقدر هم در صف های جلو نشسته اند که نوبت به من نمی رسد.

من اهل اینکه در این دفتر و آن دفتر را بزنم و دوره راه بیفتم که نقش بگیرم، نیستم. معتقدم درس خوانده ام و کار کرده ام. با هر کسی برای بار اول کار می کنم به من می گویند تو تا حالا کجا بودی؟ جایگاهت نباید این باشد. هم صدا داری، هم قیافه داری، هم فیزیک داری، هم کارت را بلدی و هم سوادش را داری. « کجا بودی تا حالا؟ » را از خودتان بپرسید که باند درست می کنید و مافیا راه می اندازید و امثال من را وارد میزانسن نمی کنید. من زن دارم و در بعضی از مهمانی هایتان حضور پیدا نمی کنم. شب ها مهمانی است و در این مهمانی ها کارها تقسیم می شوند؛ زندگی من ولی اصول دارد. من اهل این مهمانی ها و باندبازی ها نیستم.

من سعی کرده ام از ۹۷ فیلم باقیمانده، خوب هایش را انتخاب و بازی کنم، ولی تعدادی هم خوب نبوده اند. از طرف دیگر کارگردان های درجه یکی هم بوده اند که سر مسائل مالی با هم به تفاهم نرسیده ایم. به من گفته باید این مقدار بگیری، ولی من دیگر کولی هایم را در سینما داده ام. دیگر وقت کولی دادن من گذشته. من یکی از بازیگرانی هستم که تله فیلم بازی نکرده ام. قبل از زمانه دو سال بازی نکردم.

به نظر می رسد در زمینه کاری و حرفه ای ات خیلی عزت نفس داری. نه؟

بله؛ معتقد نیستم همه فیلم هایی که بازی کرده ام، بد بوده اند اما من پای عزت نفسم ایستاده ام.

در طول این سال ها چقدر برای حفظ این عزت نفس کاری، هزینه کرده ای؟

هزینه که خیلی بوده است. مهمترینش اینکه یکسری فیلم های خوب را از دست داده ام، ولی من روحیه و شرایطم همین است. با خبرنگارها هم همین مسئله را دارم. در دو سالی که من نبودم، هیچکدام شان سراغی از من نمی گرفتند.

وقتی « زمانه» شروع شد همه سراغم آمدند. خب اگر به کار من اعتقاد دارید، چرا در این دو سال حالی از من نپرسیدید؟ من بچه نیستم. ۳۵ سال سن دارم. تمام این بازی های رسانه ای و… را هم می خوانم و از برم. گاهی متاسف می شوم و گاهی ناراحت، ولی زندگی همین است.

گویا خیلی با مطبوعات میانه خوبی نداری؟

نه؛ با مطبوعاتی که رندانه برخورد می کنند، رابطه خوبی ندارم. این برخورد رندانه که در این سال ها با من شده، بخشی تقصیر خودم بوده است. چرا در روز فترت سراغ من نیامدند؟ همه دنبال آبادی هم هستیم. از طرف دیگر من به مطبوعات هم حق می دهم. اینقدر اوضاع اقتصادی به هم ریخته است که مجبورند سراغ کسانی بروند که به دلیل خبری گل کرده اند و می فروشند، بنابراین فرصت نمی کنند به دو تا آدم دیگر که کار نمی کنند، بپردازند. همین می شود که اوضاع و احوالمان این می شود. مگر ما آدم مستعدی که کسی سراغش را نمی گیرد و بیکار است، نداریم؟ داریم، اما بنا بر شرایطی که برای مخاطب جذابیتی ندارد، سراغش نمی روند.

این اتفاق ها باعث دل چرکینی می شود، وگرنه من نه با مطبوعات مشکلی دارم و نه با خبرنگارها و نه از دیده شدن و مطرح بودن بدم می آید. اما بعضی از اهالی مطبوعات واقعاً این کار را با مشاغل کاسبکارانه سخیف اشتباه گرفته اند و هیچ فرقی با آنها نمی کنند. وقتی هم برای روبرو شدن و تن دادن به گفتگو مقاومت می کنی، هزار انگ و برچسب به تو می زنند، شایعه برایت درست و از خودشان گفتگوهای تخیلی منتشر می کنند. یکی از کارهای بی فرهنگی که انجام می دهند، این است که گفتگوی چند سال پیشت را به اسم مصاحبه تازه منتشر می کنند و به مخاطبان شان دروغ می گویند. هدف چیست؟ انتقام گیری. من تکلیفم جلوی مردم روشن است. با دو تا تیتر ناجور و دروغ سرهم کردن، رابطه من و مردم خراب نمی شود.

بدترین شایعاتی که در مورد خودت در این سال ها شنیده ای، چه بوده؟

شایعه که زیاد بوده. از اینکه همسرم باردار است و دلم می خواهد فرزندم پسر باشد بگیرید تا اینکه به کما رفته ام! من برای زمانه تنها با یکی دو خبرگزاری صحبت کردم و یکی دو روزنامه. با هیچ مجله ای هم جز « نسل امروز» صحبت نکردم، اما دیده ام که مجلات چقدر مصاحبه از من منتشر کرده اند. نشریاتی که من اصلاً رنگشان را ندیده ام.

حالا که شایعه فرزنددار شدنت بوده، خودت دوست داری پدر شوی؟

دوست دارم پدر شوم اما الان نه؛ من می بینم بی اجازه عکس همسر من را منتشر می کنند. خب مگر خودتان ناموس ندارید؟ شاید من علاقه ای نداشته باشم عکس همسرم را کسی ببیند. این کارها غیر اخلاقی و رندانه هستند.

در زمینه ماجرایی هم که در سینما گلخانه اتفاق افتاد، به نظرت رندی کردند؟ همان ماجرای لر بودن و…

کلاً شوخی و مزاح، بخشی از روحیات اقوام ایرانی است و قوم لر هم از این قاعده مستثنی نیست. بسیاری از صحبت های ما با چاشنی طنز همراه است. هدف من در این برنامه تنها شوخی بود و قصد جسارت و اهانت نداشتم. من خودم لرم و از نام خانوادگی ام هم معلوم است که « گودرزی» است. من اصلاً قصد اهانت به قومیتی را نداشتم که فامیل خودم هستند، اما اگر افرادی دچار سوءتعبیر شده بودند، کاملاً عذرخواهی می کنم. البته دوستان رسانه ای و سینمایی هم کمی داغش کردند. من اصالتاً لر هستم و به لر بودنم افتخار می کنم.

تا حالا شده حسرت پیشنهادهای کاری ای که داشتی را بخوری؟

حسرت که نه؛ اما درباره بعضی از پیشنهادها و قبول نکردن شان پشیمانم.

مثلاً؟

یکی « اخراجی ها» بود که به من نقشی را که امین حیایی بازی کرد، پیشنهاد داده بودند. به هر حال فیلم بسیار پرفروشی بود و در دیده شدن بیشتر به من کمک می کرد. یکی دیگر فیلم « پارک وی» فریدون جیرانی بود که برای نقش کوهیار من را مدنظر داشتند و قبل تر از همه اینها « حکم» آقای کیمیایی بود.

کدام کارگردان ها هستند که در مسیر تازه ای که بعد از دو سال کار نکردن انتخاب کرده ای، می توانند در میدان بازی شما باشند؟

ما کارگردان خوب کم نداریم، فیلم خوب کم داریم. وقتی هم ریشه یابی می کنیم، می بینیم در اصل سناریوی خوب کم نوشته می شود، اگر نه کارگردان خوب زیاد داریم. از ناصر تقوایی و داریوش مهرجویی و مسعود کیمیایی گرفته تا بهرام بیضایی و همایون اسعدیان، ابوالفضل جلیلی، کامبوزیا پرتوی، اصغر فرهادی، رخشان بنی اعتماد، پوران درخشنده و… ؛ ولی ما فیلم خوب نداریم. بخشی به فیلمنامه بر می گردد و بخشی به دلیل کم هزینه کردن و جدی نگرفتن سینما و بخشی هم قربانی کردن کیفیت برای تولید سریع تر.

بین کارهای سینمایی ات کدام شان را بیشتر دوست داری؟

« بی وفا» ، « مجنون لیلی» ، « انعکاس» ، « بازنده» و « گناه من» ؛ البته الان عزیز دردانه ام « زمانه» است که سریال تلویزیونی بوده.

قبلاً چه بود؟

« مسافری از هند» . هنوز هم خیلی ها من را با آن سریال می شناسند.

درباره « قلب یخی» صحبت کنیم. کار خوبی بود که کارگردان خوبی داشت. داستان خوبی داشت و ترکیب بازیگران خوبی، اما آنجا هم بدشانسی آوردی. اصلاً چه شد؟

دیگر از آن موضوع گذشته. یکسری مسائل و محدودیت ها، سوءتفاهم ایجاد کرد. من آدمی هستم که دلی و احساسی تصمیم می گیرم و آن زمان هم احساسی تصمیم گرفتم.

اصلاً قلب یخی را دوست داری؟

بله؛ به نظرم فصل اول « قلب یخی» بهترین سری این سریال است. فصل دوم را ندیدم، اما فصل سوم را کمابیش می بینم.

بازی چه کسی را در فصل سوم دوست داری؟

بازی طناز طباطبایی را دوست دارم. داستان مثلث حسین یاری، طناز طباطبایی و هانیه توسلی را دوست دارم. البته قصه « قلب یخی» ما خیلی بهتر بود. اگر اسم فصل سوم را « قلب یخی» نمی گذاشتند، بهتر بود.

به نظرت دوره شبکه نمایش خانگی تمام شده؟

بله؛ مگر اینکه کار، کار خوبی باشد و شسته رفته باشد و ته داشته باشد و سر وقت منتشر شود و به مخاطبش احترام بگذارد، اما با شرایط الان نه، اصلاً جواب نمی دهد. با جایزه گذاشتن و ندادن هم اعتماد مردم را از این مجموعه سلب می کنید. با حلوا حلوا که دهان شیرین نمی شود.

بازی کدام بازیگران داخلی و خارجی را دوست دارید؟

ستاد عزت الله انتظامی، پرویز پرستویی و خدابیامرز خسرو شکیبایی را خیلی دوست دارم. در سینمای جهان هم تا دلتان بخواهد بازیگر برای دوست داشتن وجود دارد.

دوره ای با گروه موسیقی هفت همکاری شروع کردید و این همکاری قطع شد. هنوز هم خوانندگی جزو دغدغه هایت است؟

به خوانندگی فکر می کنم، ولی ترسی دارم که نمی گذارد در این زمینه فعلاً ریسک کنم. منتظر یک کار خوب و با کیفیت هستم.

از اینکه با گروه هفت همکاری کردی، پشیمانی؟

بله؛ پشیمانم. اگر به گذشته برگردم، هرگز نمی رفتم. اگر می دانستم هدف شان چیز دیگری است، نمی رفتم. یکی از جاهایی که خودم را الکی خرج کردم، همین جا بود.

به تئاتر فکر می کنی؟

خیلی؛ حقیقت این است که خیلی دوست دارم اجرایی موزیکال از پینوکیو را روی صحنه ببرم، به طوری که کودکان هم لذت ببرند.

به کارگردانی فکر می کنی؟ مثلاً کارگردانی تئاتر؟

بله، چرا که نه؛ درسش را هم خوانده ام. از توی پیاده رو عده ای می آیند و کارگردانی می کنند. چرا ما نکنیم که درس خوانده این رشته ایم؟ اصلاً دوست دارم تئاتر کار کنم. بعد از مدتی دوباره یاد دانشگاه هم بیفتیم.

ورزش هم می کنی؟

بله؛ البته مدتی است به دلیل درگیر بودن در سریال « زمانه» ورزش نکرده ام، اما دوباره دارم شروع می کنم. ورزش تخصصی ندارم.

خیلی از بازیگران خوب برای تامین معیشت، در مسیری می افتند که دیگر راه برگشتی ندارند. اما تو غم نان نداشتی. با این حال انتخاب های اشتباه هم داشتی. چرا؟

اولاً من و هیچکس دیگر با تصمیم و علم بر اینکه می خواهیم فیلم بدی بسازیم، کاری را شروع نمی کنیم. از اول قرار است کار خوبی شود. تحقیق هم که می کردیم، می دیدیم مثلاً کارگردان با اینکه کار اولی است، اما عضو انجمن منتقدان است، یا کارگردان دیگر کارنامه خوبی داشته.

اما کاری که با هم انجام دادیم، کار خوبی نشده. خیلی ها فکر می کنند برای من رقم قرارداد مهم است و نه جنس کار، در صورتی که این طور نیست. به هر حال این هست که من وقتی دارم، حرفه ای است که از آن عدول نکنم. به قول معروف می گویند، سرم را بشکن اما قیمتم را نشکن! ممکن هم هست فیلم خیلی فاخری باشد و تو با جان و دل دوست داری در آن سهمی داشته باشی. این فیلم ها سهم روحت هستند.

حتی ممکن است کارگردانی به تو پیشنهاد بدهد که تو اینقدر به هنر و سواد و خودش ارادت داری که حاضری مجانی برایش کار کنی. در دوره ای فیلم های سینمای بدنه (تجاری) باب شده بود، من را هم به بازیگر سینمای بدنه تبدیل کرده بودند. همه هم می خواستند فیلم خوب بسازند. اما نشد. چرا؟ تقصیر من است؟ چطور من یک تنه می توانم یک سریال را در قسمت های طولانی پیش ببرم و مخاطب را با خودم همراه کنم اما در یک فیلم ۹۰ دقیقه ای نمی توانم؟ خیر؛ من که همان بازیگرم. لابد من را در ظرف بدی انداخته اید. من را در ظرف خوبی بیندازید ببینید چه کار می کنم. همانطور که به بقیه میدان دادید، به من هم بدهید، اگر صد برابر بقیه جواب نگرفتید، هر چه می خواهید بگویید. کسی که نمی تواند، در تلویزیون هم نمی تواند. من را در این وادی انداخته اید.

از حالا به بعد هم دیگر در این وادی نمی افتم. بنشینید و نگاه کنید. دیگر هم رفاقتی و من بمیرم و تو بمیری کار نخواهم کرد. دیگر سن و سال من جوری نیست که بخواهم با هر کسی و با هر فضا و قیمتی کار کنم. فقط آدم اسم و رسم دار و فیلمنامه خوب و درست و حسابی. کسی باشد که دوزار به من اضافه کند نه اینکه من خودم را برایش خرج کنم. روزگاری من خودم را برای کسی خرج کردم، دیگر این کار را نمی کنم. من بازیگر خوبی ام، سیاست بازیگری خوبی نداشتم. بازی کردن یک بخش داستان است و انتخاب کردن، داستان دیگری است.

برای داشتن یک سیاست خوب از اینجا به بعد چه چیزی کمک می کند؟ مثلاً یک مدیر برنامه خوب؟

مدیر برنامه در ایران معنی ندارد. چیزی که کمک می کند، تجربه است. شاید اگر این تجربه ای که حالا دارم، قبلاً داشتم، خیلی اتفاقات بهتری می افتاد. یکی در ۲۰ سالگی عاقل می شود، دیگر در ۲۵ سالگی و یکی در ۶۰ سالگی.

شما در چند سالگی عاقل شدید؟

من در ۳۲ ۳۱ سالگی عاقل شدم. نباید خیلی کارها را می کردم. دیگر آن حمید گودرزی صادق و ساده قبل نیستم.

یعنی از اینجا به بعد با یک حمید گودرزی کاملاً متفاوت و تازه طرفیم؟

انشاءالله؛ به شرط اینکه روزگار هم جواب بدهد. من هم همه تلاشم را خواهم کرد.

اینکه تلاش می کنید، یعنی چه کارهایی را نمی کنید و چه کارهایی را می کنید؟

به راحتی به بازی در هر کاری تن نمی دهم. رفاقت جای خودش است، اما آن چیزی که روی پرده می آید، حرفه من است و به اندازه رفاقت، محترم است و اهمیت دارد. به هر حال کار من است و مردم درباره اش قضاوت می کنند. از اینجا به بعد رفاقت اصلی من با مردم است تا لااقل شرمنده شان نشوم.

چند تا اسم می گویم تو چیزی درباره شان بگو.

ابوالفضل پور عرب: سوپراستار دیروز

خسرو شکیبایی: مردی برای تمام فصول

اکبر عبدی: هنرپیشه واقعی

محمدرضا گلزار: دوست و سوپراستار

مسافری از هند: سکوی پرتاب

قاسم جعفری: کسی که به او مدیونم

علی دایی: آقای گل؛ حرف ندارد

علی پروین: مرد دوست داشتنی

استقلال: تیم مورد علاقه ام

پرسپولیس: آن را هم دوست دارم

ایرج خواجه امیری: صدای تکرار نشدنی

مارلون براندو: از بازیگران محبوبم

زمانه: امروز، حالا، این روزگار

احسان خواجه امیری: خواننده مردمی