به گزارش پارس ، به نقل ازجام نیوز؛ محمدرضا شریفی نیا به تازگی در گفت وگویی با اعلام این نکته که از بازیگری متنفر است، در واکنش به این که او را سردسته مافیای سینمای ایران می نامند گفته است: " مافیا هستم، چون قدرتمندم" . بخش های برگزیده این گفت وگو را به نقل از برترین ها در ادامه می خوانید:

از بازیگری متنفرم

من ۱۲-۱۰ کتاب برای نوجوان ها چاپ کرده ام که در زمان خودش پرفروش ترین کتاب بوده اما متاسفانه در حال حاضر درگیر بازی در فیلم و سریال هستم. بازیگری که بسیار از آن متنفرم! از روز اول هم به بازیگری علاقه نداشتم. برای آن خیلی انرژی گذاشتم اما واقعیت این است که هیچ وقت دوستش نداشتم.

راستش را بخواهید خیلی از نقش ها را دوست دارم بازی کنم اما آن را بازی نمی کنم. مثل نقش دیوانه. رویم نمی شود آن را بازی کنم. خیلی از نقش ها را دوست ندارم بازی کنم بهترین نقشی که می توانم قبول کنم نقش میرزا رضایی است که در کلاه پهلوی بازی می کنم. ترجیح می دادم همیشه فقط این نقش ها را بازی کنم. آن نقش ریاکاری که بازی می کنم را هم دوست دارم چون جامعه ما پر است از این جنس آدم ها. فکر می کنم بازی در آن نقش وظیفه ام است.

اگر نقش مرا در رسوایی ببینید متوجه می شوید با چه قدرتی آن را بازی کرده ام. چون چنین کاراکتری تا دل تان بخواهد در جامعه وجود دارد. نقش حاجی بازاری که در دنیا بازی کردم نقش یک مرد ساده است که کلک ندارد و به راحتی مرعوب یک دختر می شود. ولی نقش رسوایی یک ناتوی به تمام معناست. باید چنین نقش هایی ساخته شود که مردم بدانند فقط از این دست افراد ضربه می خورند. تعداد دوروها خیلی زیاد است طرف جلوی تو یک جور است پشتت جور دیگر این دوروها هستند که آدم ها را نابود می کنند.

به همین دلیل نقش ریاکارانه را دوست دارم بازی کنم. البته کاراکتر دیگری هم هست مرد زن داری که دو، سه زن دارد آن نقش هم جذاب است. (می خندد) در کل معتقدم بازیگری دیگر کار من نیست امثال سامان گوران باید بیایند و بازی کنند.

این مافیا که می گویی یعنی چی؟

آخه مافیا بازی یعنی چی؟ اینکه هر کسی می آید یک گروهی دارد؟ اگر اینطور باشد اتفاق خیلی خوبی افتاده است. واقعا باید دعا کنیم که در مملکت ما کار بر اساس گروه پیش برود. اما اصلا نمی توانیم با گروه کار کنیم. مشکل جامعه ما این است که گروه همیشه شکست می خورد. در کارهای فردی همه ما استاد هستیم!

ولی دو نفر که کنار هم قرار می گیریم همه چیز به هم می ریزد. در دنیا کارهای هنری با گروه اداره می شود مگر رشته هایی مثل نقاشی، مجسمه سازی و خطاطی. ما واقعا در این کارهای انفرادی برنده ایم!

در وزنه برداری و کشتی خوب هستیم ولی به محض اینکه به گروه می رسد نابود می شویم!

در کار گروهی یا می خواهیم به هم ضربه بزنیم یا به هم اعتماد نداریم. اگر بتوانیم چنین گروه هایی جذب کنیم که برنده ایم. بینید حرفه ما، کاری نیست که بتوانید هر کسی را در آن چپاند!

امکان ندارد و موفق هم نخواهید شد. مثلا شما مجری هستی. دو نفر را برمی داری و به عنوان مجری می آوری. وقتی طرف بلد نیست حرف بزند و شش تا تپق می زند آبرویت می رود و باید او را دور بیندازی!

مافیا هستم، چون قدرتمندم

بازیگرهایی هم هستند که به آنها می گویی ۱۰تا کار بازی کرده ای و دیده نشده ای. حالا برو این کار را بازی کن ببین چه می شود. خود بهرام رادان مدت ها بود که می گفت یک چیزی کار کنیم. گفتم صبر کن. یک دفعه به سنتوری آمد. آن کار را با همه کارهای او مقایسه کنید. مثال دیگر علی مصفاست.

شما او را با کارهای قبلی اش، مثل همه دختران مقایسه کنید! به او گفتم بیا من کارت دارم. گفت چشم. باید مسیر را عوض می کرد و باعث رشد جوان ترها می شد تا اتفاقی بیفتد چون می دانستم مصفا استعدادش را دارد، خانواده اش درست است. پشتوانه ادبیات و فرهنگ در این خانواده وجود دارد ولی به دلایلی به سمت دیگری رفته.

شما این شرایط را ایجاد می کنی و او را به اوج می رسانی. این کار سخت و مشکلات زیادی دارد. اینکه یک نفر را بیاوری و او را به دیگران بقبولانی. باید قدرت داشته باشی، به این معنا که کاری که قبلا کرده ای نتیجه داده باشد.

مافیا چیست؟ نگاهی است که تو به کسی داشته ای و آن آدم را معرفی کرده ای و جواب داده است. این می شود قدرت تو. مافیایی وجود ندارد. مورچه چه هست که کله پاچه اش باشد. مافیایی که به من می گویند یک قدرت معنوی و فرهنگی و فکری است که دارم. اما برای اینکه من را در جامعه خراب کنند، می آیند می گویند باند دارد!

از من تعریف می کنند ولی فحش هم می دهند

اگر باند دارم چه کار می کنم در این باند؟ وقتی من می گویم این بازیگر نه، آن یکی بیاید، درست می گویم که نتیجه می دهد. امین حیایی رفیق و دوست من است. آقای امینی و عباسی زاده در کارهای شان گفتند امین حیایی را برای آن نقش بیاور. گفتم امین حیایی خیلی خوب است. الان سر کار است می توانیم صبر کنیم تا بیاید. ولی الان که من یک آدم دیگر برای تان دارم!

او از امین حیایی به من نزدیک تر که نبود. همین آقای گوران. نه پسرخاله من است نه فامیل من. نه در ارتباط با ما کاری کرده. او را آوردم، قراردادش را هم بستم که از همان روز اول پولش را بگیرد و کارش را انجام دهد. نه پولی داده نه چیزی. چرا؟ انتخابش کردم چون شایستگی داشت. من هم او را براساس شایستگی اش دیدم. حس کردم که می توان در بخش بازیگری از او استفاده شود. درست است که شومن است و ممکن است به کار او جور دیگری نگاه کنید یا بگویید کارش سخیف است. ولی من این جوری به او نگاه نکردم. به عنوان یک استعداد به او نگاه کردم، او را جذب کردم و به این کار آوردم. منظورم این است اگر کارت را درست انجام بدهی، نگاهت درست باشد و آدم های درست و حرفه ای را در این کار به پروژه ها معرفی کنی موردتوجه قرار می گیری.

حتی دشمنان فحشت می دهند ولی می گویند شریفی نیا کارش درست است! دشمنم هم وقتی گیر می کند به من زنگ می زند. آنهایی که این حرف ها را می زنند متاسفانه (من را) نمی شناسند. ما خیلی از آدم ها را در سینما نمی شناسیم، نمی بینیم و اصلا با ما ارتباطی ندارند.

معلم کلاس اول دبستان بودم

من معلم بودم. کار تخصصی ام این بود که در کلاس اول دبستان درس بدهم. طرف (شاگردم) الان بهترین پزشک مملکت شده هنوز روز معلم را به من تبریک می گوید و احوالم را می پرسد. خیلی ها. شاید ۷۰،۶۰ نفر از شاگردانم تحصیلات شان تمام شده و موفق هستند.

در عرصه هنر هم دست خیلی ها را برای اولین بار یا دومین بار در مسیر گرفته ایم و قدرشناس کار هستند. تماس می گیرند و احوالپرسی می کنند. یکسری هم نه. چون معمولا وقتی شما کسی را راهنمایی می کنید اگر نتیجه خوب باشد یادش می رود ولی به محض اینکه در چاله بیفتد می آید سراغ تو و می گوید برآن ذاتت لعنت که ما را در این مسیر انداختی. فکر می کنم در همه شغل ها این اتفاق وجود دارد.