به گزارش پارس نیوز، 

پسرم نیز که مدت هاست از او خبر ندارم خلافکاری هایش را همانند من از خدمت سربازی شروع کرد.

فقط می دانم آخرین بار به اتهام سرقت از یک پمپ بنزین در تهران تحت تعقیب پلیس قرار دارد در واقع او راهی را آغاز کرده است که من از 25 سال قبل شروع کردم و تاکنون 15 بار زندانی شده ام تا این که دست به جنایت زدم و راننده ای را برای تأمین هزینه های اعتیادم کشتم و... 

مرد 44 ساله ای که پس از 3 ماه تلاش کارآگاهان اداره جنایی پلیس آگاهی خراسان رضوی دستگیر شده است پس از آن که در بازجویی های تخصصی به سوالات کارآگاه حقانی فر (افسر پرونده) پاسخ داد در حالی که به دستور قاضی شعبه 212 دادسرای مشهد در مسیر زندان قرار گرفته بود به تشریح ماجرای زندگی اش پرداخت و گفت: اگر چه در شهرستان قوچان به دنیا آمدم اما از همان دوران کودکی به مشهد مهاجرت کردیم و در حاشیه شهر ساکن شدیم، اما به دلیل مشکلات مالی پدرم نتوانستم به تحصیلاتم ادامه بدهم به همین خاطر در 10 سالگی و زمانی که کلاس چهارم ابتدایی بودم ترک تحصیل کردم و به کار در یک تعمیرگاه مشغول شدم دوران کودکی سختی داشتم به خاطر این که هیچ وقت مورد توجه دیگران قرار نمی گرفتم و هیچ کس به من اهمیتی نمی داد. روزها به همین ترتیب سپری می شد تا این که عازم خدمت سربازی شدم. هنوز دوران آموزشی را طی می کردم که رفاقت با دوستان ناباب مسیر زندگی ام را تغییر داد و به سوی مصرف مواد مخدر کشیده شدم. ابتدا از مواد مخدر سنتی مانند شیره و تریاک استفاده می کردم و هر بار که به مرخصی می آمدم سعی می کردم برای مدتی مواد مخدر را جاسازی کنم تا خماری نکشم اما در این حال ادامه خدمت سربازی برایم امکان نداشت و به همین دلیل 5 بار به جرم فرار از خدمت به زندان افتادم. به هر شکلی بود با کمک فرماندهانم خدمت سربازی را به پایان رساندم و پدرم برای رها شدن از آزار و اذیت های من بلافاصله مرا داماد کرد. بدون آن که فکر کند با این کارش دختری را بدبخت می کند. در حالی که هنوز بیشترازچند سال از آغاز زندگی مشترکمان سپری نشده بود و پسر یک ساله ای نیز داشتم همسرم از من طلاق گرفت چرا که من حاضر نبودم مواد مخدر را کنار بگذارم. مدتی بعد با دختر دیگری ازدواج کردم و آن زن در حالی با هزاران امید و آرزوی جوانی پا به خانه من گذاشته بود که دیگر من به یک خلافکار حرفه ای تبدیل شده بودم و با جرایمی چون سرقت، خرید و فروش مواد مخدر و مالخری همواره در زندان بودم.  او نیز مجبور شد از من طلاق بگیرد و به سوی سرنوشت نامعلوم خودش برود.  در این شرایط چون نمی توانستم از دختر نوزادم که حاصل ازدواج من و همسر دومم بود نگهداری کنم به ناچار او را به فردی سپردم و قول دادم هرگز به دنبال دخترم نروم مدتی بعد وقتی برای آخرین بار از زندان آزاد شدم با دختر دیگری ازدواج کردم حاصل این ازدواج نیز یک پسر بود که از او هیچ اطلاعی ندارم ؛ همسر سومم نیز فقط به خاطر این که حاضر به ترک مواد نبودم از من جدا شد.  هر چه داشتم به پای مواد ریختم تا جایی که به یک کارتن خواب تبدیل شدم دیگر پولی برای خرید مواد نداشتم تا این که دی ماه سال گذشته وقتی شنیدم راننده تاکسی با فروش منزل خود 110 میلیون تومان در کارت بانکی خودش دارد او را به قتل رساندم...