در میان کعبه جان، پرتو حق جلوه گر شد
فاطمه بنت اسد هم، صاحب زیبا پسر شد
کعبه آن شب، غرقه در نور دل افروز خدا بود
آسمان کعبه گویی، مظهر صدها گهر شد
عطر جانبخش بهشتی در فضای کعبه پیچید
تا که میلاد سعید مرتضی فخر بشر شد
مژده میلاد مولا، می کند از غم رهایم
زین بشارت کام امّت، مملو از شهد و شکر شد

اسوه تقوی علی و مظهر ایمان علی
عزت آل پیمبر، عاشق جانان علی
منشاء جود و سخاوت، موج دریای وفا
لعل رخشان ولایت، گوهر تابان علی
منبع مهر و محبت، صاحب لطف و کرم
افتخار شیعیان و آیت الرحمان علی
میلاد نور بر شما مبارک

مولای ما نمونه ی دیگر نداشته است
اعجاز خلقت است و برابر نداشته است

وقت طواف دور حرم فکر می کنم
این خانه بی دلیل ترک برنداشته است

دیدیم در غدیر که دنیا به جز علی
آیینه ای برای پیمبر نداشته است

سوگند می خورم که نبی شهر علم بود
شهری که جز علی در دیگر نداشته است

طوری ز چارچوب در قلعه کنده است…
انگار قلعه هیچ زمان در نداشته است

یا غیر لافتی صفتی در خورش نبود
یا جبرِییل واژهء بهتر نداشته است

چون روز روشن است که در جهل گمشده است
هر کس که ختم نادعلی بر نداشته است

این شعر استعاره ندارد برای او
تقصیر من که نیست برابر نداشته است

از این به بعد و بعد از این دنیا علی دارد
دنیا علی دارد نه، دنیاها علی دارد

هم آسمان اول خاکی نشین ما
هم آسمان هفتم بالا علی دارد

رو کرد پیغمبر به سمت مردم و فرمود
ای اهل عالم مصطفی حالا علی دارد

عشاق محتاجند اینکه مال هم باشند
آقام زهرا دارد و زهرا علی دارد

آتش نمیگیرد گلستان وجودش را
هر آن کسی که یا علی و یا علی دارد

غیر از دلم من هیچ چیزی را نمی خواهم
گر چه ندارد هیچ چیز اما علی دارد

سوگند بر نام علی که شیعه در محشر
هرگز گرفتاری ندارد تا علی دارد

در هر زمان پیغمبری که بین راه افتاد
مهر علی ابن ابیطالب نجاتش داد

این کیست که دارد پُر از پَر میکند ما را
در صحن ایوانش کبوتر میکند ما را

این کیست که مهرش حلال نطفه های ماست
با مهر خود پاک و مطهر میکند ما را

این کیست که در مسجد هر جمعهٴ کوفه
دارد برای خویش منبر میکند ما را

نهج البلاغه می شود بالای منبرها
پایین منبرهاش دفتر میکند ما را

این کیست که با حرفهای آسمانی اش
مقداد و سلمان و ابوذر میکند ما را

یک روز می آید که با چشمان دلتنگش
همسایهٴ زهرای اطهر میکند ما را

دورش نمی اندازد آنرا که مقیمش شد
خواجه اگر مولاست، قنبر میکند ما را

ما شیعهٴ دور و بر مرد نجف هستیم
ما خاک پای قنبر مرد نجف هستیم

با نام تو در ناتوانی ام توانی هست
در پیری ام با مهر تو میل جوانی هست

روح تنزّل کرده ات اینقدر بالا بود
آیا برای اوج تو اصلا مکانی هست

در کعبه و در خانهٴ پیغمبر و در عرش
هر جا که رفتم دیدم از بالت نشانی هست

بالا و پایین رفتن تیغت شهیدم کرد
ابروی تو هر جا که باشد کشتگانی هست

میل یتیم کوفه بودن میکنم امشب
هر جا یتیمی هست دست مهربانی هست

ای پیر نخلستان نشینم، همنشینم باش
یک شب بیا در خانه ام یک تکه نانی هست

هر جا که تو قاری قرآن می شوی آقا
نذر لب تو بوسه های دوستانی هست

هر جا که قاری همین قرآن حسین توست
بی احترامی های چوب خیزانی هست

طشت طلایی بود و آه و قاری قرآن
وای از ضور خیزران، وای از لب و دندان

منابع: aloneh. ir
sms-joke۲۰. blogsky. com