هومن جعفری:‌ حتی شروع کردن مطلبی از این دست هم سخت است. شاهدش اینکه سه بار نوشته ام و هر سه بار ناچار شدم به پاک کردن هر آنچه روی صفحه مانیتور به چشم می آمد و دوباره از نو و دوباره از نو و دوباره بن بست!

اصل خبر این است. کودک دو ساله ای در کردستان به دلیل سرما مرد! زلزله خانه گرمش را خراب کرده بود. در آغوش پدرش جان داد. در سرما ، در سرما خوردگی ، در مریضی و در شرایطی که من و تو شب ها لای پنجره خانه را باز   می کنیم که هوای منزل کمی خنک شود.

حالا که این سطرها را می خوانی گوش کن.دلم می خواهد این سطرها بوی خون بدهند. بوی نفرت. بوی خشم. بوی داغ. بوی ضجه های پدر و مادری که بچه ناز خودشان را باید خاک کنند چون کمک ها به همه نرسیده! چون کانکس ها کافی نبوده اند.چون چادرها کارآمدی لازم را نداشته اند. این وسط کسی هم نباید بپرسد که چادر مگر برای بیش از یک شب و دوشب کار برد دارد؟ چادر را باید بزنند که ملت کمی زیرش زندگی کنند تا روزهای بعدترش. تا روزی که ارتش کانکس ها از راه برسد و تازه آنوقت است که معنای اسکان موقت را بفهمیم. کانکس ها هم موقتند. مهم نیست چقدر پول بابتش پرداخت شده باشد. مهمش این است که باید موقت باشند. کارکردی جز موقت بودن نداشته باشند. فقط تا زمانی که بشود ساختن خانه ها را آغاز کرد.

این سطرها منطقی نیستند. نمی توانند باشند. مرگ هیچ بچه ای ، مرگ هیچ کودکی منطقی نیست. مرگ کودک از آن مرگ هاست که باید یک دل سیر فحش بدهی تا آرام شوی. و آنهم نه یکبار که روزی صد بار. دلت می خواهد به هرکه زورت می رسد و نمی رسد فحش بدهی بابت مرگ کودک دو ساله ای از سرما. چه فرقی می کند که کودک در منطقه زلزله زده مرده باشد یا بر اثر کارتن خوابی؟ مرگ کودک دوساله تلخ است. خون دارد. تقاص دارد. برای آن موسسلی که کانکس داشت و نداد ، برای آن بخشداری که می خواست زرنگ بازی در بیاورد ، برای آن آدمی که دندان گردی کرد و زمینش را زیر قیمت نداد تا ساخت خانه ها آغاز شود. برای آن مسوولی که کمک حال نبود. برای پول ها وبودجه هایی که از بیت المالی یا  از مردم جمع شدند و معلوم نیست کجا هستند. برای هر کمکی که می توانست کودکی را از سرما نجات دهد و نتوانست.نمی دانم چه بنویسم. چه بگویم ؟ مگر برای یک کودک دوساله زود است. مگر یک کودک دو ساله بر اثر سرما ، آنهم یک ماه و دو ماه بعد از زلزله نمره مردودی است برای تمام دستگاه های مربوطه. برای هر کسی که در آن محدوده وظیفه ای داشته. برای هر کسی که باید برقی می رسانده یا چادری سفت تر می گسترانده یا باید امکانات پزشکی فراهم می کرده یا باید کانکسی می داده و نداده. این سطرها برای آنهایی نیست که هر کار از دستشان برآمده انجام داده اند. این سطرها برای آنهایی است که رنج مردم برایشان هیچ است.این سطرها برای آنهایی است که مرگ یک کودک دو ساله می ماند روی شانه هایشان.

این سطرها را جدی بگیرید. آنچه در دل این سطرها نهفته در دل میلیون ها ادمی است که در شبکه های اجتماعی خبر مرگ این کودک دو ساله را خواندند و حالشان به همین بدی شد که حال خراب من.