پایگاه خبری تحلیلی «پارس»- سینا کلهر- زمانی که ریئس جمهور کابینه خود را معرفی کرد، یاداشت زیر را نوشتم که باز نشر دوباره این یاداشت هم برای فهم بخشی از دلایل وقایع اخیر و هم راه حل عبور از بحران خالی از فایده نیست.

در سال 1828 میلادی، یک نویسنده اهل ژنو به نام جمیز فازی در جزوه ای تحت عنوان درباره پیر سالاری و یا کاربرد نادرست خرد پیرمردان در حکومت فرانسه، ناخرسندی جوانان فرانسه را از اشغال بیشتر پست های مهم اداری و حکومتی توسط پیران ابراز داشته بود. او با عصبانیت نوشته بود که ‍« آن ها فرانسه را به هفت هشت هزار پیر..، ... و ... شده سپرده اند‍»

ساختار سنی اشتغال در فرانسه آن زمان به سود پیران و میانسالان و زیان کامل نسل جوان دگرگون شده بود. در حالی که تقریبا تمام مناسب مهم ادارای و حکومتی توسط پیران اشغال شده بود، و مناسب رده میانی اداری و حکومتی را نیز میانسالان اشغال کرده بوده بودند، جوانان هیچ چشم انداز روشنی برای یافتن شغل یا ترقی شغلی، پیش روی خود نمی دیدند.

در حالی که بسیاری از جوانان نخبه با تحصیلات عالی و درخشان، سرخورده و مایوس از آینده شغلی در جستجوی یک شغل حداقلی برای تامین معاش خود بودند، بسیاری از پست ها و مقام های سیاسی در میان پیرمردان و پیرزنان، دست به دست به می شد. جوانان تحصیل کرده و دور مانده از بازار کار، آینده تیره ای را برای خود پیش بینی می کردند. کشور پر بود از مهندسان بیکار، پزشکان بدون بیمار، وکیلان بدون موکل و مردان جوانی که در اطاق های انتظار بلندپایگان و قدرتمندان در  انتظار کار نشسته بودند.

به تدریج این جوانان ناراضی و ناامید و بدون هر گونه آینده شغلی، اعتقادات دینی خود را نیز از دست دادند و موجی از بی دینی و الحاد در میان آن ها گسترش یافت. آن ها نمی توانستند سرنوشت تلخشان را از نظر عقیدتی توجیه کنند و گرفتار نوعی سرگردانی روحی و اخلاقی شدند. آلفرد دو موسه در کتاب اعتراف یک کودک قرن درباره نسل خویش نوشته بود که « افسوس، افسوس، که دین رو به نابودی می رود... ما دیگر نه امید و نه آرزویی داریم؛ حتی تخته پاره ای برای ما نمانده است که در نومیدی به آن چنگ بزنیم... هر چیزی که بود، دیگر نیست و هر آن چه که خواهد بود هنوز نیامده است.»

خلاء دردناک بی معنایی زندگی و تنهایی، در کنار نبود فرصت های شغلی و آینده کاری، باعث شد تا بسیاری از جوانان به جنبش های تحول خواهانه ای که خواستار تغییر وضع موجود و سرنگونی نظام حاکم بپیوندند. آن ها در وضعیتی به سر می بردند که به نظرشان بدتر از آن متصور نبود. هیچ نفعی در حفظ وضع موجود و نظام حاکم نداشتند و هر وضعیت دیگری را نسبت به وضعی که در آن قرار داشتند، ترجیح می دادند.

در وضعیتی که پیران پست ها و مقام های حکومتی و اداری را میان خود و خانواده هایشان تقسیم می کنند و همچون قانون بقای انرژی از پستی به پست دیگر و از مقامی به مقام دیگر تغییر می کنند و تنها خویشاوندان دارای ژن برتر امکان و فرصت حضور در این مناصب را پیدا می کنند، در چنین وضعیتی پیر سالاری تنها انگیزه های ترقی و پیشرفت جوانان را از میان نمی برد بلکه انگیزه های دفاع آن ها از وضعیت موجود و نظام حاکم را از بین می برد و آن ها را تبدیل به سربازان جنبش های اعتراضی و شورش های ضد نظام حاکم بدل می کند. باید برای جوانان بهانه و انگیزه ای برای دفاع از وضع موجود باقی مانده باشد. آن ها تنها در صورتی که تغییر وضع موجود را مغایر منافع خود بدانند و یا احساس کنند که ممکن است منافعشان به خطر بیفتد، انگیزه ای برای دفاع از وضع موجود خواهند یافت در غیر این صورت تغییر تبدیل به نخستین مطالبه آن ها می شود.