به گزارش پارس به نقل از فارس، غروب یکشنبه، ۲۷ اردیبهشت سال ۱۳۸۸، وقتی خبر رحلت بهجت العرفا آیت الله محمدتقی بهجت در شهر قم پیچید، بهت و حیرت و ناله و شیون شهر را فرا گرفت و به دنبال آن سیل مشتاقان و شیفتگان فقاهت و مرجعیت به سوی قم سرازیر شد.

قم سراسر سیه پوشید و ازدحام جمعیت عزادار، یادآور تشییع تاریخی آیت الله بروجردی شد، از عامی و عارف، از فاضل و کاسب و از همه طبقات مردم در تشییع پیکر مردی حاضر شدند که سینه اش مالامال از عشق و شیفتگی بود و یادگاری مقدس از خود بر جای گذاشت و سرانجام پیکر مطهر آن پیر راحل در حرم مطهر حضرت فاطمه معصومه (س) در مسجد بالاسر در خاک مشک بوی عصمت آرمید.

به مناسبت سالروز عروج این عارف بالله و مجاهد نستوه، برخی از سخنان گرانبهای آیت الله بهجت را مرور می کنیم.

*اگر می دانستی… کافر بودی!

مرحوم سید بحرالعلوم به آقا سید جواد جبل عاملی صاحب « مفتاح الکرامه» فرمود: در همسایگی شما اهل علمی زندگی می کند که اهل جبل عامل و همشهری شما است، ولی مدتی است در خانه اش غذا پیدا نمی شود.

سید گفت: بله، ولی من اطلاع نداشتم که ایشان در مضیقه است.

سید بحرالعلوم گفت: اگر مطلع بودی و رسیدگی نمی کردی، کافر بودی! ناراحتی من از این است که چرا از حال همسایه ات بی خبری! ولی اکنون سفارش می دهم یک سینی طعام از اندرون خانه می آورند و کیسه ای هم کنار آن می گذارم و به دست خادم می دهم، شما آن همسایه را به بیرونی خود دعوت کنید و با ایشان شام بخورید.

سید همین کار را کرد، گفت با هم نشستیم و غذا را صرف کردیم، سید بحرالعلوم ۶۰ اشرفی در کیسه گذاشته بود، آن را هم به آن آقا رساندم.

حاجی نوری می گوید: آن شیخ را در زمان پیری اش دیدم که می گفت: تا آن زمان، غذایی به خوبی و خوشمزگی آن ندیده و نچشیده بودم!

*غصه ی ما از این است که…

غصه ما از این است که رجالی را دیده ایم که اهل علم و عمل بودند و در لباس، مسکن و خوراک و… ساده، بی آلایش و زاهد بودند، بزرگانی از علما بودند که سهم امام (ع) مصرف نمی کردند و اهل علمی بودند که از افاضل علما و صاحب مصنفات بودند، ولی اصلاً لباس اهل علم را به تن نمی کردند. از جمله مرحوم قاموسی که ملبس به لباس تجّار بود و تنها در وقت نماز لباس می پوشید و عدّه ای از مقدسین به ایشان اقتدا می کردند و هیچ اعتنایی به جماعت های اطراف و جلو و عقب و چپ و راست نمی شد.

در حالی که جماعت ها در صحن مطهر حضرت امیر (ع) به هم پیوسته بود، به طوری که معلوم نمی شد، مأمورین به کدام امام جماعت اقتدا کرده اند و جزو کدام جمعیت و جماعت هستند.

حسرت ما از این است که عده ای از علما را دیده ایم که تفاوت میان ما و آن ها بسیار است، به حدی که گویی میان ما و آ ن ها چند صد سال فاصله است.

*اگر درست به قرآن عمل می کردیم…

اگر درست به قرآن عمل می کردیم، با عمل خود دیگران را جذب می کردیم؛ زیرا مردم غالباً به جز عده معدود خواهان و طالب نور هستند، و آنان که به اسلام و قران نگرویده اند، قاصرند و نور به آن ها عرضه نشده است، این گونه افراد به اعمال ما و رفتار ما نگاه می کنند که در ظاهر خوب، و در باطن بد است و زیر و روی آن با هم تفاوت دارد!

اگر راست می گوییم که قرآن سلاح است، پس چه احتیاج به سلاح دیگر؟ اگر به قرآن عمل می شد، آیا این همه بین مسلمانان جنگ و خونریزی واقع می شد؟ ! با قیمت نفت سلاح تهیه می کنیم و به جان هم می افتیم و برادرکشی می کنیم!

عمل به قرآن، یعنی اینکه از ظالم کناره گیری کنیم و ظالم را لعن کنیم و از او تبری بجوئیم، ولی عموم ما مسلمانان، یا خود ظالم هستیم و یا با ظالم هم پیمانیم!

بنی امیه و بنی عباس حدود ۵۰۰ سال حکومت کردند، با آن همه جنایات و ظلم که آن ها نسبت به علی و اولاد علی و ذریه رسول الله (ص) روا داشتند، باز هم ما مسلمانان آنان را قبول می کنیم و دوستشان داریم و با این حال، مدعی هستیم که عمل به قرآن می کنیم و از « حسبنا کتاب الله» ؛ (تاب خدا برای ما بس است) دم می زنیم، لذا در زمان ظهور دولت حق و حضرت حجت (عج) اول به حساب همین مدّعیان عمل به قرآن می رسند؛ زیرا این ها از کفار معاندترند و نصاری چون می بینند حضرت مسیح (ع) به آن حضرت اقتدا می کند، از آن حضرت متابعت می کنند و زودتر از دیگران به اسلام و حضرت مهدی (عج) می گروند.

*آثار شوم رشوه خواری

کفار انگیزه بسیار قوی بر تسخیر بلاد مسلمان ها داشتند، زیرا می خواستند تا آن ها را عبد ذلیل خود بکنند! چه کنیم؟ آیا راه چاره ای برای نجات از سلطه و شرّ آن ها وجود دارد؟

می دانیم که اساس کارشان در تسخیر و تسلط بر ما، رشوه دادن است، آیا ممکن است مسلمان ها تطمیع و رشوه دشمنان را قبول نکنند و از این راه مغلوب نشوند؟ با اینکه این عمل اختیاری آن ها است؟

آری، با رشوه، رؤسای مسلمان ها را استعباد می کنند، لذا نباید کاری کنیم که فریب بخوریم تا با توسل به رشوه کار ما را بسازند، هیچ چیز دیگر به اندازه رشوه در نفوذ و سیطره آن ها بر ما کارگر نیست، آن ها به دست ما مسلمانان بر ما مسلط می شوند.

کار امیرالمؤمنین (ع) را هم با رشوه تمام کردند؛ زیرا، معاویه به پسر عثمان گفت: هر گاه خاطر جمع شدی که پیروز می شوی، اگر عقب نشینی کنی خراسان مال تو است، بالاخره خراسان را به پسر عثمان داد.

گفت: خراسان را چه کنم؟ ! به او پاسخ داد: نان خانه تو است.

تا اینکه وقتی معاویه از نزد او بیرون می آمد، اشعاری می خواند که مضمون آن این بود که آن چه می خواستم داد، بلکه بالاتر از آن هم داد.

مروان که آن جا بود، ناراحت شد و گفت: همه را می خرند، ولی کسی نیست ما را بخرد! معاویه جواب داد: « إنما یشتری لک» ، برای تو خریداری می شود.

یعنی تو از مایی با این کلام مروان را شاد کرد، بدون اینکه چیزی به او بدهد، البته سرانجام فدک به آن وسعت را که به نظر خودشان برای عموم مسلمان ها است، به مروان بخشید و همچنان در دست آل مروان بود تا اینکه عمر بن عبدالعزیز برگرداند.

در واقع، مطالبه فدک، مراد اصلی اهل بیت (ع) نبود، بلکه مسمی مراد بود، یعنی اینکه حق را به اهلش بدهید