به گزارش پارس به نقل از فارس، سایت تهران پرس نوشت: اسماعیل آذر، متولد سال ۱۳۲۳ در اصفهان است. وی در حال حاضر مدیر گروه زبان و ادبیات فارسی دانشگاه آزاد اسلامی واحد علوم و تحقیقات تهران بوده و مدیر گروه ادبیات فارسی سازمان فرهنگی اکو نیز هست. از تک فرزند خود به نام امیر حسین نوه ای دختر به نام بارانمهر به یادگار دارد. دکتر آذر خانواده خود را مایه سعادت خویش می داند. وی علت حضورش در انتخابات شورای شهر را اصرار برخی بزرگان فرهنگی کشور عنوان کرد.

در ادامه گفتگویی اسماعیل آذر با این سایت خبری را می خوانید:

* آقای آذر لطفا کمی از دوران کودکی و تحصیل خود بگویید و اینکه چه شد به حوزه موسیقی، ادبیات و شعر روی آوردید.

کودکی و دوران دبستان و دبیرستانم را در اصفهان سپری کردم، مادرم معلم و دانش آموخته دارالفنون تهران بود، از این رو به پیشینه ادبیات فارسی تسلط نسبی داشت. شب ها که از مدرسه می آمدیم، مخصوصا در شب های زمستان، خواهرها و برادرها زیر کرسی می نشستیم و مادر قصه های شاهنامه را برای ما می خواند. آن که تمام می شد سراغ گلستان می رفت و چون به زبان فرانسه تسلط داشت داستان های سنت اگزوپری، (شاهزاده کوچولو) را برای ما می خواند که همه این داستان ها هنوز در گوش من طنین انداز است. این نطفه ای بود که در دل و زبان و جان ما بسته شد.

در ۱۴ سالگی با موسیقی انس بسیار زیادی گرفتم چرا که آن هم پاره ای از عنصر فرهنگ کشورم بود. همیشه صدای تاج اصفهانی و زخمه های تار جدید شهناز در من حس عجیبی ایجاد می کرد. این بود که مرا به هنرستان اعزام کردند و مدت ها در آنجا درس موسیقی خواندم و به آرزویی که داشتم رسیدم.

آن روزگار بچه های همسن من در کوچه ها با هم حرف می زدند و بخشی از عمر خود را در کوچه می گذراندند اما من یا درس می خواندم یا ادبیات و یا به موسیقی گوش می دادم. درنهایت به جایی رسیدم که تدریس موسیقی هم می کردم. از آنجایی که مادرم وصیت کرده بود از راه موسیقی امرار معاش نکنم، این هنر را برای اوقات فراغت گذاشتم و در یکی از رشته های پزشکی در اصفهان مشغول تحصیل شدم که به نیمه رها کردم چرا که با روحیات من سازگار نبود.

روزی یک غزل از حافظ به چشمم خورد: زلف آشفته و خوی کرده و خندان لب و مست/ پیرهن چاک و غزلخوان و صراحی در دست. یک جایی در این غزل می گفت: عاشقی را که چنین باده شبگیر دهند/ کافر عشق بود گر نبود باده پرست. این بیت خیلی مرا درگیر خود کرد. شبگیر یعنی صبح، خب مگر کسی در هنگام صبح که وقت عبادت است باده می خورد. سحر با باد می گفتم حدیث آرزومندی/ خطاب آمد که واثق شو به الطاف خداوندی. صبح وقتی است که آدم نزدیک الطاف حضرت خداوندگار می شود. حضرت پروردگار کجا و صبح کجا و شراب کجا. این مرا به فکر فرو برد و چند سال بعد جواب آن را در شعری از عطار گرفتم که البته ماجرای مفصلی داشت و آن را مقاله کردم. این موضوع پایه های فکری من را ادبیات و موسیقی محکم کرد.

بالاخره در سال ۱۳۵۳ به تهران آمدم و مدتی در رشته زبان انگلیسی تحصیل کردم. با اینکه خوب درس می خواندم اما باز هم مثل مرغی سرگشته بودم تا اینکه ادبیات دست گیر من شد و تحصیلاتم را در رشته زبان و ادبیات فارسی ادامه دادم تا دکتری گرفتم و عضو هیئت علمی دانشگاه شدم و در کنار آن عضو کمیسیون هنر شورای عالی انقلاب فرهنگی نیز هستم. بعد از آن به هر کاری مشغول شدم در مسیر فرهنگ و امور فرهنگی کشورم بوده است. سال ها به چند کشور بزرگ جهان اعزام شدم و برای استادان و دانشجویان راجع به زبان فارسی سخنرانی های متعددی به زبان انگلیسی ارائه کردم و فرهنگ و آیین و زبان خود را به همه کشورهایی که رفتم معرفی کردم.

* چطور شد که به فکر ساخت برنامه مشاعره افتادید و آیا توانسته اید تأثیری در روند پیشرفت فرهنگ و ادبیات بگذارید؟

یک روز شروع به نوشتن کتابی به نام « ادبیات ایران در جهان» کردم و هنگام سرانجام آن کتاب متوجه شدم ایران قطب فرهنگ جهان است. در تلاش بودم کاری کنم تا این موضوع را به هموطنانم علی الخصوص نسل نو ارائه کنم. در نهایت به برنامه مشاعره رسیدم.

این برنامه به ظاهر یک برنامه ساده تلویزیونی است اما در باطن می تواند روی احساس و تفکر مردم تأثیر مثبت بگذارد. در این برنامه از مضامین دینی گرفته تا مضامین اخلاقی مطرح می شود. برنامه ما در ابتدا ۴۰۰۰ نفر داوطلب داشتیم و امروز بعد از سه سال بیش از ۱۵۰ هزار داوطلب داریم. ما به دنبال کشف استعدادهای ادبیاتی هستیم. مثلا دختر ۴۰ ماهه ای بود که بیش از من غزل می خواند. هرگز یادم نمی رود در یک عاشورایی که شعر می خواندم و پیرامون حضرت سیدالشهدا (س) سخن می گفتم یک بانوی ۳۲ ساله پیامکی به برنامه فرستاد با این مضمون که در همه عمرم به دین بی توجه بودم اما وقتی شما صحبت کردید تمام وجودم را اشک لطف فرا گرفت. من نه او را دیده ام و نه می شناسم اما وقتی این موضوع را شنیدم تأثیر هرچند کوچک کارم را دیدم.

* از فعالیت های دیگر خود در حوزه فرهنگی بگویید.

چند وقتی پیش به فکر افتادیم تا مؤسساتی تحت عنوان « مدرسه مشاعره» در سطح کشور دائر کنیم تا بتوانیم کودکان و نوجوانان را با شعر ادبیات و حکمت و خواندن کتاب مألوف کنیم. این موضوع مورد مطالبه رهبری هم بود و ما خواستیم به تفکر این شخصیت فرزانه پاسخ دهیم. به همین دلیل با آقای قاسمی، مدیر شبکه ۷ (آموزش) صحبت کردیم و ایشان پذیرفت که من با همکاری این شبکه و کانون پرورش فکری کودکان بسته های فرهنگی مناسب هر گروه سنی درست کنیم و به سراسر کشور ارسال کنیم.

ضمن این کار قرار است افرادی را تربیت کنیم که بتوانند به سراسر ایران بروند تا در پرورش متعلمین ما بکوشند. بنابراین با آقای رضایی مدیرعامل کانون فرهنگی پرورش کودکان صحبت کردیم که خوشبختانه اشتیاق ایشان برای انجام این کار از ما بیشتر بود. جلسات متعددی برگزار شد و احتمالا تابستان امسال مدارس مشاعره در شهرها و استان های بزرگ تشکیل خواهد شد.

* علت نامگذاری این مدرسه تحت عنوان مدرسه مشاعره چه بود؟

این مدرسه ربطی به تکلیف اصلی بچه ها در مدرسه نداشته و تنها حکم مکانی کنار درس و تحصیل آنها را دارد و به این خاطر نام مدرسه را برگزیدیم چرا که نام مؤسسه و مرکز برداشت دیگری را به ذهن متواتر می سازد. در کل هدف ما تنها استعداد یابی کودکان و کمک به درس ها و نشر ادبیات واقعی ایران است و قصد بر تعالی تفکر از طریق فرهنگ داریم.

* با توجه به مناسبت اخیر که میلاد حضرت فاطمه (س) بود، جایگاه ایشان به عنوان یک بانو در فرهنگ ایران و جهان را چگونه می بینید؟

در مسائل مذهبی یک عشق به خصوصی داریم که باعث بروز حس عجیبی در میان مردم می شود. وقتی از بانوی اسلام سخن می گوییم از روی ارادتی است که به خاندان پیامبر (ص) داریم اما در کنار این حس ارادت باید بدانیم که چرا این احترام را می گذاریم. در یک نکته اشاره می کنم، شما حضرت فاطمه (س) را معیار قرار بدهید و وضعیت زن را پیش از ایشان مطالعه کنید. کودکان دختر را یا به گور می بردند، مخفی و یا خرید و فروش می کردند. حال وضعیت زن بعد از تولد حضرت فاطمه (س) را هم ببینید. متوجه می شوید ایشان موجب یک تغییر فرهنگی عظیم بوده است. احترامی که زن کسب کرد به خاطر بنیادهایی بود که این بانوی اسلام گذاشت.

ببینید این بانوی جوان در یک سن کوتاه چه برکات و فیوضاتی از خود بر جای گذاشت. با مطالعه وضعیت زن قبل و بعد از فاطمه (س) حس درونی شما نسبت به ایشان عمیق تر و جاودانه تر می شود. برای نخستین بار عدالت مذهبی و خدامحور را حضرت علی (ع) بنیان گذاشت و این علت عشق و علاقه ما به اوست که همواره می فرمودند عرب و عجم تفاوتی با هم ندارند و هر کس به خدا نزدیک تر است دوست داشتنی تر است. نهج البلاغه ایشان هم یک کتاب راهنماست. « حنا الفاخوری» یک فیلسوف مسیحی است که می گوید: اگر کسی بخواهد با خدا به صحبت بنشیند بهترین کار خواندن کتاب نهج البلاغه است. در این زمینه می توانید به کتاب « سیر تطور ادبیات عرب» ، ترجمه دکتر آیتی رجوع کنید.

* از باب همپوشانی فرهنگ و سیاست، شاهد زندگی برخی شخصیت های فرهنگی مثل محمدعلی فروغی و علی اکبر دهخدا هستیم که در کنار حوزه فرهنگ به سیاست هم پرداخته اند. آیا به نظر شما مقوله سیاست و فرهنگ به کلی جداست و یا می توان فرهنگ را پیش زمینه ای برای حضور در سیاست دانست؟

به اعتقاد من شغل های امروزه نوعی علم و تخصص است و هرکس باید در حوزه توانایی خودش فعالیت کند. در زمان جنگ بود که در ژاپن مشغول مطالعات فرهنگی بودم، چند خبرنگار ژاپنی به سراغم آمدند و می خواستند درباره جنگ ایران و عراق سوالاتی از من بپرسند که من آدرس سفارت ایران در ژاپن را دادم و گفتم باید از آنها بپرسید چرا که تخصص من زبان، فرهنگ و ادب فارسی است و سررشته ای از سیاست و جنگ ندارم. امروزه تخصص ها آنقدر دقیق تر شده است که به شما اجازه نمی دهد در حوزه هایی غیر از حوزه توانایی خود دخالت کنید. شخص من اسماعیل آذر از علم سیاست محروم هستم. بنابراین ترجیح میدم صرفا در حوزه تخصص خودم (فرهنگ و ادبیات) فعالیت کنم.

* فردی به نام صالحی یک جریانی را در حوزه شعر تحت عنوان زبان شعر ساده یا زبان ساده شعر، راه انداخته است و فضای کشور را به سمتی برده است که افرادی که علمی از صنایع ادبی ندارند شعر می گویند و آنها را منتشر هم می کنند. به نظر شما می توان به نوشته ای که فاقد صنعت ادبی است، شعر گفت؟

شعر ما به زبان فارسی سروده می شود. شما می توانید سطح این زبان را تا حد کوچه و بازار پایین بکشید و یا تا علمی شدن، سطح آن را بالا ببرید. مرحوم فروزانفر می گفت اگر کتابی بنویسم که فقط در تمام این کشور یک نفر آن را بفهمد من فقط آن را برای آن یک نفر می نویسم و بقیه اگر بخواهند متوجه شوند، باید خود را به سطح کتاب برسانند.

حال هر که این تفکر را رواج داده، محترم است اما نظر خودش را داده و نظر من متفاوت است. معتقدم در مسائل فرهنگی باید کمی بالا بایستیم و همه را بالا بکشیم وگرنه جامعه سقوط خواهد کرد. باید ذهن جامعه را فربه کرد. مثلا مجریان صداوسیما باید دانش خود را بالا ببرند تا بتوانند مردم را هم بالا بکشند. پیامبر (ص) در مسجدی بودند دیدند گروهی به علم می پردازند و گروهی عبادت می کنند. حضرت به سراغ گروهی که به علم می پردازند می روند. عابدان ایراد میگیرند که پاسخ را سعدی داده است: صاحبدلی از مدرسه آمد به خانقاه/ بشکست عهد صحبت اهل طریق را/ گفتم میان عالم و عابد چه فرق بود/ تا اختیار کردی از آن این فریق را/ گفت آن گلیم خویش بدر می برد ز موج/ وین جهد می کند که بگیرد غریق را. عابدان و زاهدان خود را نجات می دهند اما آدم عالم هم خود را نجات می دهد هم دست کسی را می گیرد.

* در حوزه سبک شناسی ادبیات، سبک خاصی بعد از انقلاب تحت عنوان « ادبیات پایداری» شناخته شده است. آیا این سبک را می توان در حوزه سب شناسی ادبیاتی جای داد؟

یکی از نوترین و جذاب ترین کارهای ما ادبیات دفاع مقدس است. من مشغول نگارش کتابی در این زمینه هستم که این ادبیات را برای آیندگان معرفی کنم و امیدوارم خداوند توفیق وقت را به من دهد تا آن را به اتمام برسانم. سابقا کتابی نیز در همین زمینه به نام « شکوه عشق در تاریخ و شعر عاشورا» نوشتم. در همه جای دنیا دفاع از کشور مطرح است و شاعرانی مثل لویی آراگون، ناظم حکمت، و چند تن دیگر هستند که به ادبیات دفاع پرداخته اند اما دفاع ما فرق داشت و مقدس بود، چرا که محوریت، حضرت امام حسین (ع) بود. نام دفاع مقدس اختراع نشده است. این نام را عامه مردم برگزیده اند. بنابراین شعر دفاع مقدس یکی از ژانرهای نو است و سبکی است که بعد از دفاع مقدس آغاز شده و جایگاه ویژه ای هم دارد. هرکس که دفتر شعر دارد شاعر نیست. فاضل نظری یک شعر زیبا گفت که بدون هیچ تبلیغی خیلی خاص شد و حتی تمام بچه های مشاعره هم یک بیت از شعر او را می خوانند چرا که کار او زیبا بود. حسن حسینی، علیرضا قزوه و دیگر شاعران دفاع مقدس زحمت کشیدند و باید قدردان آنها بود.

* آقای دکتر شما یکی از کاندیداهای انتخابات شورای شهر تهران هم هستید. جایگاه این شورا را چگونه می بینید و چه شد که وارد این حوزه شدید؟

وقتی یکی از پادشاهان غزنوی روی کار آمد از خواجه عبدالحسن میمندی خواست که عهده دار وزارت شود اما او گفت من سوگند یاد کرده ام که کار دیوانی نکنم. من همیشه عمر همینطور بودم و خیلی کم مسئولیت هایی داشتم و سال هاست مشغول تدریس هستم و بیشترین مسئولیتم مدیریت یک گروه علمی است. آنچه که مرا وارد عرصه شورای شهر کرد این بود که شورای شهر یک مکان سیاسی نیست. شهر و شهروندی از زمان افلاطون خاصه مورد توجه بوده و بارها افلاطون از فیلسوفان شهری صحبت کرده است. یکی از عمده ترین کارهای شورای شهر فعالیت های فرهنگی است.

قصد رد کسی را ندارم اما سالیان سال تأمل کردیم که اساتید فرهنگ بر این مناصب قرار گیرند. یک انسان ممکن است شریف، متخصص و داخل نظام باشد و مردم هم او را دوست داشته باشند اما این فرد باید برود و در شغل خودش کار کند. اگر جز این شد هیچ وقت ما رشد نخواهیم کرد. مورد دین و فرهنگ و معنویت یک جامعه امری مستثنی است و آنقدر مهم است که فردی که وارد این عرصه می شود باید به خوبی آن را بشناسد، چرا که ممکن است ارزش ها را به ضد ارزش ها تبدیل کند. کسی که از دین سخن می گوید باید بداند برای چه گروهی از چه سخن بگوید.

از این رو کسی که کار فرهنگی می کند باید دانش این کار را داشته باشد. ابتدا باید فرهنگ را از بین صد ها تعریف، معنی کند و برنامه های خود را بر اساس آن بداند. تا کنون اتفاق خاصی در حوزه فرهنگ دیده نشده است. ما نباید تا این حد خشونت در جامعه ببینیم. همین مسائل سبب شد تا به بخشی از شورای شهر توجه کنم که فرمان دستش است. امروز که زیر ضربه های کشورهای نااهل هستیم بیشتر از قبل به نشاط و امید نیاز داریم و این کار آدم های فرهنگی است.

* آیا برای حضور در شورای شهر برنامه ای هم تدوین یا تنظیم کرده اید؟

چند پروژه بزرگ فرهنگی است که قصد دارم آنها را اجرایی کنم. افزایش آرامش در جامعه، حس خوب نگریستن به دنیای پیرامون، تحکیم ارتباط های انسانی از جمله برنامه های مد نظر من است و البته برنامه هایی که در طولانی مدت باید به دقت نگارش شود و شکل گیرد. ببینید من مدت سه سال است در صداوسیما برنامه می سازم و خوشبختانه رسانه ملی همکاری لازم را همواره داشته است. کار فرهنگی هزینه زیادی نمی خواهد، اندیشه می خواهد. هزینه ای که برای سه سال ساخت برنامه فرهنگی صرف می شود، شاید برابر سه ماه حقوق یک بازیکن فوتبال باشد. تا کنون باید دائما دنبال کارخانه ها می بودیم تا حداقل اسپانسری برای برنامه های فرهنگی خود پیدا کنیم. از این رو بود که با پیشنهاد اطرافیان گفتیم اگر وارد شورای شهر شوم دست کم می توانم برنامه ریزی درست و دقیقی در این زمینه داشته باشم و مطمئن باشم که توانایی و اختیارات اجرای آن را نیز دارم.

* چه کسانی به شما پیشنهاد حضور در انتخابات شورای شهر را دادند؟

صاحبان مناصب، اساتید دانشگاه و کارشناسان فرهنگی بسیاری به من این پیشنهاد را دادند و گفتند که شاید من بتوانم حوزه فرهنگی را اندکی بارورتر از حال حاضر کنم.

* قصد ندارید وارد ائتلاف خاصی شوید و آیا پیشنهاد حضور در ائتلافی به شما نشده است؟

من همه شب تا سحر ستاره شمارم/ بلکه ز برج شرف ستاره برآرم/ غافل از اینم که من از اول ایجاب/ در همه هفت آسمان ستاره ندارم. البته گروه هایی از هنرمندان که خودشان کاندیدا شده اند از من خواسته اند که بیایم و با آنها ائتلاف داشته باشم اما من تمایلم این است که مستقل وارد شده و ائتلافی نکنم. چند نفر از دوستانم که وضع مالی خوبی دارند گفته اند که حاضرند اسپانسر مالی من شوند. البته من همه ش فکر می کنم تبلیغات نیازی نیست آنهایی که باید مرا بشناسند، می شناسند.

* به عنوان آخرین سوال آیا شعار یا شعارهای انتخاباتی هم برای خود برگزیده اید؟

اصلا به مسئله شعار انتخاباتی فکر نکرده ام. شعار اسمش روی آن هست، تنها شعار است. من به جای شعار پروژه هایی دارم که قرار است آن را معرفی کنم.