به گزارش پارس به نقل از جوانعصر روز 27 مهر ماه سال 89 بود که مرد میانسالی به نام جمشید راهی کلانتری 147 گلبرگ شد و گفت یکی از دوستانش را در خانه‌اش به قتل رسانده است. با حضور مأموران پلیس و بازپرس در محل، جسد به پزشکی قانونی منتقل شد و جمشید مورد تحقیق بیشتر قرار گرفت. او گفت هنگام  مشاجره  با دوستش با قابلمه به سر او ضربه زده که منجر به فوت وی شده است. پرونده بعد از کامل شدن تحقیقات در دادگاه کیفری استان تهران بررسی و متهم به درخواست اولیای دم به قصاص محکوم شد. در حالی که مقدمات اجرای حکم در حال اجرا بود، جمشید با کمک افراد خیر موفق به جلب رضایت اولیای دم و فاصله گرفتن از طناب دار شد، بنابراین پرونده این بار برای رسیدگی از جنبه عمومی جرم روی میز هیئت قضایی شعبه دو دادگاه کیفری یک استان تهران قرار گرفت. جمشید وقتی مقابل هیئت قضایی قرار گرفت، گفت: از یک سال قبل بود که با رضا دوست شدم. وقتی در خیابان پرسه می‌زدم او را دیدم که مثل خودم دنبال کار بود. بعد شماره تماس رد و بدل کردیم تا اینکه رضا کار پیدا کرد و وضعش بهتر شد. یک روز از من خواست به خانه‌اش بروم و در تعمیر خانه به او کمک کنم که قبول کردم. وقتی به خانه‌اش رفتم دیدم که خودش حاضر به کار کردن نیست و انگار که من را به عنوان کارگر اجیر کرده است. سر این موضوع با هم مشاجره کردیم. بعد قابلمه‌ای برداشتم و به سرش زدم که فوت شد. پس از آن بود که راهی اداره پلیس شدم و خودم را تسلیم کردم.  قاضی سؤال کرد: چه قدر دیه پرداخت کرده‌ای؟ متهم جواب داد: تمام مبلغ دیه را خیرین پرداخت کرده‌اند و من از رقم آن اطلاع ندارم.  قاضی سؤال کرد: آیا در زندان متحول شده‌ای؟ متهم جواب داد: بله، من در زندان توبه کرده‌ام و در حال حاضر هم از کرده‌ام پشیمانم. 

متهم در آخرین دفاع از خود گفت: قبول دارم که دوستم را کشته‌ام اما این کار را تنها به خاطر حسادت و عقده‌ای که داشتم انجام دادم. او زندگی‌اش داشت بهتر می‌شد، در حالی که من هنوز بیکار بودم و نمی‌توانستم این موضوع را تحمل کنم. می‌دانم که اشتباه کرده‌ام و از کار خودم پشیمانم. 

قاضی عزیزمحمدی بعد از شنیدن آخرین دفاع متهم و وکیل مدافع او، ختم جلسه را اعلام کرد و با اعضای  دادگاه وارد شور شد.