به گزارش پارس به نقل از روزنامه جوان مرد 36 ساله ی عراقی که بهروز نام ‌دارد، روز 7 دی سال ٩٢ به اداره ی آگاهی مراجعه کرد و مدعی شد که همسرش شیوا از خانه خارج شده و دیگر برنگشته ‌است. این مرد به ماموران گفت: همسرم در یک شرکت کار می ‌کرد و پرستار بود. او روز حادثه از خانه بیرون رفت و دیگر نیامد. هرچه با شماره تلفنش تماس می ‌گیرم، خاموش است و همکارانش هم از او خبر ندارند.
ماموران چند روز بعد جسد زنی 27 ساله را پیدا کردند که با مشخصات شیوا همخوانی داشت. بنابراین بهروز را برای شناسایی به پزشکی ‌قانونی فراخواندند. بهروز بعد از شناسایی جسد همسرش به ماموران گفت: سال‌ ها بعد از جنگ ایران و عراق به ایران آمدم و با شیوا ازدواج کردم. ما زندگی خیلی خوبی داشتیم و وضعمان هم بد نبود. همسرم پرستار بود و برای یک شرکت کار می‌ کرد و آخر هفته‌ ها هیچ ‌وقت خانه نبود. روز حادثه هم برای کار از خانه بیرون رفت و دیگر نیامد.

پس از آن ماموران تحقیقات خود را آغاز کردند و در طی تحقیقات اولیه متوجه شدند این مرد با همسرش اختلاف داشته و درگیری آنها گاه به قدری شدید می ‌شده که همسایه ‌ها صدای ‌فریاد این زوج را می ‌شنیدند. پس از كامل شدن تحقيقات بهروز به عنوان مظنون دستگیر و بازداشت شد و در نهایت به قتل اعتراف کرد.

او گفت: مدتی بود به همسرم شک کرده بودم و متوجه ‌شده ‌بودم که او با کسی رابطه دارد. شیوا مرتب با تلفن همراهش صحبت می ‌کرد. هر وقت هم به او اعتراض می کردم در جواب من می گفت با خانواده اش صحبت می کند. یک ‌روز که تلفن همراهش مشغول بود، با خانه مادرش تماس گرفتم و متوجه شدم شیوا به من دروغ گفته و با آنها صحبت نمی‌ کند.

بعد از اینکه تلفن را قطع کرد از او پرسیدم با چه ‌کسی حرف می زدی؟ شیوا باز هم به من دروغ گفت. بعد از اینکه موبایلش را چک کردم، فهمیدم با شخصی ارتباط دارد. با شیوا صحبت کردم و گفتم دوستش دارم و این کارها را نکند تا بتوانیم به زندگی مشترکمان ادامه دهیم اما او به‌ جای اینکه شرمنده شود رفتارش را بدتر کرد.

مدتی بود که آخر هفته‌ ها به منزل برنمی‌ گشت و وقتی می‌ پرسیدم کجاست می ‌گفت سر کار هستم. دوباره همسرم را تعقیب کردم و بعد هم از شرکتی که در آن کار می ‌کرد پیگیر و متوجه شدم دوباره دارد دروغ می ‌گوید. این مسائل باعث شد درگیری ما خیلی شدید شود تا اینکه متوجه شدم با یکی از دوستان خودم به نام رامین رابطه دوستانه برقرار کرده‌ است. شماره دوست خودم را در گوشی تلفن همسرم پیدا کردم. دیگر نمی ‌توانستم خیانت‌ هایش را تحمل کنم و تصمیم گرفتم او را به قتل برسانم. بعد از قتل هم جسدش را داخل چمدان گذاشتم و در بیابان های فیروز بهرام اسلامشهر دفن کردم.

بعد از كامل شدن تحقيقات، بازپرس بهروز را به اتهام قتل عمد مجرم شناخت و كيفرخواست عليه وي صادر و پرونده براي رسيدگي به شعبه 2 دادگاه كيفري استان تهران فرستاده شد. صبح ديروز در حالي كه متهم تحت الحفظ مامورین از زندان رجایی شهر به شعبه دادگاه منتقل شده بود، قاضي عزيز محمدي بعد از اعلام رسمیت جلسه از نماینده دادستان خواست که کیفرخواست را قرائت کند. نماینده دادستان در جایگاه قرار گرفت و گفت: پزشکی قانونی علت فوت را فشار بر عناصر حیاتی گردن توسط جسم نرم و قابل ‌انعطاف اعلام کرده است. وی در ادامه پس از قرائت کیفرخواست متهم را گناهکار دانست و برایش درخواست صدور مجازات شایسته کرد.

پس از آن متهم به دستور قاضی عزیز محمدی در جایگاه در مقابل هیئت قضایی ایستاد و اتهام خود را قبول کرد. وی در شرح ماجرا گفت: بعد از مدتی که از عراق به ایران آمدم رامین من را با شیوا آشنا کرد و گفت: شیوا بهترین مورد برای ازدواج تو است. او من را فریب داد و از ساده لوحی مکن سوء استفاده کرد. بعد از اینکه با شیوا ازدواج کردم متوجه شدم که شیوا قبل از من هم با رامین ارتباط داشته و هر روز همدیگر را ملاقات می کردند. ابتدا برای اینکه شیوا را دوست داشتم و نمی خواستم زندگی ام از هم بپاشد از او خواستم که قید رامین را بزند اما باز هم این دو با هم رابطه برقرار کردند. دیگر تحملم کم شده بود به خاطر همین قید زندگی با شیوا را زدم و او را خفه کردم.

متهم در آخرین دفاع از خود گفت: من فریب این دو نفر را خوردم. اگر پای شیوا و رامین به زندگی من باز نمی شد من اینجا نبودم. دیگر دفاعی ندارم.

سپس قاضی عزیز محمدی به همراه هيئت قضات براي صدور رأي دادگاه وارد شور شدند.