پايگاه خبري تحليلي «پارس»- اسماعيل احمدي- اگر چه برايمان دل كندن از اهالي شيعه و سني بلوچستان سخت بود كه پنج سالي را براي اردوي جهادي به آن ارض نام آور هجرت مي‌كرديم، ليك به همراه برادر بهشتيان كه تنها سيد گروه جهادي‌مان است حركت را به سمت دزفول و شناخت ناشناخته‌هايش آغاز كرديم. به مناطقي كه از عدالت انقلاب بهره‌اي كمتر برده و از امكانات ما پايتخت‌نشينان مرفه محرومند.

در جست‌وجوي احمد فداله
به دزفول رسيديم و سوار تاكسي شديم. اولين سؤال از پيرمرد راننده اين بود كه « آيا منطقه احمد فداله را مي‌شناسي» گفت:«همان كه پشت كوه‌هاست.» گفتيم: «بله» و پاسخ شنيديم «مي‌گويند خيلي دور است و فقط ماشين دنده كمك‌دار و نيسان مي‌رود» خلاصه از مسافران تاكسي تا كسبه و رهگذر، از هر كه سؤال كرديم تاكنون به آن منطقه نرفته بود. اينجا بود كه باز هم فهميديم گويا روستاهايي جديد را كشف كرده‌ايم.

كمي بعد وارد سپاه دزفول شديم. خودروي تويوتا در حال بار زدن تا خرخره از نان و كنسرو و چاي و چراغ قوه تا آب و بنزين و البته چكمه، عروسك و شكلات براي اهدا به كودكان بود. سروان حكيمي، مسئول بسيج سازندگي را با لباس نظامي و گتر شلوار و پوتين‌هاي آماده رزم ديدم كه گويا عازم عمليات بود و ما نيز با كفش ميهماني و پالتوي بلند باراني!

آن لحظه جملات مردم دزفول به يادم مي‌آمد كه از پشت كوه‌ها سخن مي‌گفتند و حال وضعيت سروان حكيمي را مي‌ديدم كه به ما مي‌گفت:«سفري سخت در راه است كه حتي براي مردم اين شهرستان نيز ناشناخته است و گويا پاي هيچ دزفولي به آن ديار باز نشده است، جز اهالي خود روستاها».

از آنجا كه بسيج سازندگي دزفول چند ماهي بود كه براي آبرساني به 22 روستاي آن سرزمين، رفت و آمد‌ها به منطقه داشت، ما نيز سراغ آنان رفتيم و عازم منطقه شديم.

عشايري از سلاله امام سجاد(ع)
در اين دوران كه عده‌اي به بهانه چرخيدن زندگي مردم، سانتريفيوژها را از چرخه انداخته و حق مأموريت‌هاي‌شان به ژنو و لوزان را با دلار محاسبه مي‌كنند و تنها راه نجات را «مذاكره» مي‌دانند، بي‌شك بيشتر از پيش بايد قدر «ذخاير انقلاب» را دانست، عشايري كه نه در شعار كه در كردار، چرخ اقتصادي كشور را مي‌چرخانند. اگر چه «بيسوادند» و گاه واقعاً «شناسنامه» هم ندارند اما غيرتي دارند در تراز همت و باكري، شجاعتي چون باقري و زين الدين و در ولايتمداري همچون متوسليانند و كاظمي، دستواره، شوشتري، خرازي، چمران، برونسي و...

تا منطقه فداله عمران هفت ساعت و تا احمد فداله 11 ساعتي سپري كرديم. از ضرب بدنمان در راه پرسنگلاخ به در و سقف ماشين، آنچنان جسم‌مان كوفته شد كه گويا ساختماني را با بيل و كلنگ گود برداري كرده‌ايم. منطقه عشايري با همان خونگرمي و ميهمان نوازي عشاير ايران زمين حقيقتاً شرمنده‌مان كرد. عشايري كه جملگي سادات حسيني از نسل سيدالساجدين هستند كه نان بازوي خود را مي‌خورند، بدون سوءاستفاده از عنوان و شهرت پدر! روستايياني كه شير پنير، گوشت، كره، دوغ، گليم و همه چيزشان به شهر صادر مي‌شود بدون آنكه وامي 3 هزار ميليارد توماني گرفته باشند نه همچون عده‌اي دلال كه كارشان واردات لوازم آرايش، چوب بستني و بيل است تا لوازم صوتي و خودرو و... با ارز دولتي و اختلاس 3 هزار ميلياردي و...

سخت‌ترين جهادگران
آنان كه كار اجرايي كرده و در مدرسه، مسجد و دانشگاه اردو برگزار كرده‌اند، خوب سختي‌هاي يك اردو يا برگزاري يك مراسم را مي‌دانند. حالا اگر اين اردو، جهادي باشد كه ويژگي‌هاي خود را دارد آن هم براي گروه‌هايي كه صعب‌العبورترين و دور افتاده‌ترين روستا‌ها را انتخاب مي‌كنند، وگرنه كار جهادي در روستاي كنار شهر و چسبيده به آسفالت، كار را بسي سهل و آسان مي‌‌كند.

روستاهاي صعب‌العبور همان‌هايي هستند كه نه راه دارند براي عبور اتوبوس و ميني‌بوس و حتي سواري، نه توقفگاهي براي استراحت پس از ساعت‌ها طي مسير، نه حتي سرويس بهداشتي، نه پلي براي گذر از رودخانه‌هايي كه با قطراتي باران به سيلي خروشان تبديل مي‌شوند، نه بقالي، ساندويچي، گوشت و مرغ فروشي براي خريد حتي يك عدد بيسكوئيت و كيك و نه حتي تعميرگاهي براي پنچري و تعويض قطعات كه سنگ‌ها و سنگلاخ‌هاي قله‌ها و چاله‌هاي دره‌ها هر چند ساعت، خودرويي را از كار انداخته و گروه را متوقف مي‌سازد. بي‌شك اين سختي‌هاي طاقت فرسا و موانع لاينحل و مشكلات بي‌بديل و دشواري‌هاي تمام نشدني اردوي جهادي يك طرف قضيه است و اگر از فعاليت‌هاي كميته‌هاي فرهنگي، آموزشي، كشاورزي، بهداشتي، ورزشي و هنري بگذريم، حقيقتا مجاهدت كميته پشتيباني متفاوت‌ترين است كه تنها در آخرين اردوي گروه جهادي منتظران خورشيد، شنيدن گوشه‌هايي از فعاليت كميته پشتيباني شنيدني‌است:

از تأمين 15 خودروي دنده كمك‌دار كه پس از هفته‌ها پيگيري از فرمانداري و ادارات گوناگون، بالاخره سپاه دزفول و وزارت دفاع به دادمان رسيدند، تا خرابي خودروها و در نهايت غرق شدن يك نيسان در سيل رودخانه‌هاي وحشي آن ديار و همچنين تأمين مواد غذايي و گاز و وسايل آشپزي تا پخت غذاي گرم... حتي آنگاه كه نان به سر رسيد و گاز كپسول‌ها تمام شد و سيل نيز اجازه خريد از شهر را نمي‌داد اين جهادگران كميته پشتيباني بودند كه هيزم‌ها را جمع‌آوري كرده و خورش قيمه را روي آتش پختند... شستن ديگ‌هاي بزرگ و ساير ظروف كه حكايتي ديگر دارد.

بچه‌هاي پشتيباني، جهادگراني هستند كه قبل از همه بيدار مي‌شوند تا صبحانه را آماده كنند، حتي بعد از ظهر كه يك ساعت وقت استراحت است آنان به شستن و جمع و جور كردن وسايل ناهار مشغولند تا انتهاي شب كه ساير جهادگران به گپ و گفت و مباحثه اشتغال دارند، تداركات چيان دغدغه آماده كردن چايي را دارند و... حتي اين بچه‌هاي تداركات هستند كه قبل از اردو در قالب گروه پيشرو براي آماده‌سازي عزيمت كرده و پس از همه منطقه را ترك مي‌كنند. خوشا بر اينان كه مقرب‌ترين مقربان در گاه الهي‌اند.

رسالت مسئولان
آنچه بيان شد يقينا قطره‌اي از درياي بيكران و اقيانوس لايتناهي جهاد و هجرت بسيجيان روح الله و سربازان سيد‌علي است كه نه قلم و كاغذ گنجايش ثبت و ضبط خدمت بي‌منت جهادگران را دارند، نه قلم رانان عالم به آن اندازه هستند كه بتوانند در تك‌تك گروه‌هاي جهادي حاضر شده و ثانيه‌ها و لحظه‌ها را به رشته تحرير در آورند. اما آنچه براي بچه‌هاي جهادي مهم است اينكه اين قلم‌ها بتوانند پاي مسئولان را از پشت ميز مديريتي با نسكافه و موز خارجي كنده و بدون راننده و خودروي شيشه دودي و البته بدون بالگرد به ميان كوه‌نشينان و زاغه‌نشينان بياورد، آنجا كه بدون قاب‌هاي آنچناني تمثال مبارك امام و آقا را روي ديوار كاهگلي نصب كرده و اگرچه نه آب دارند نه برق، نه راه، نه مدرسه، نه درمانگاه و نه حتي سرويس بهداشتي و... اما جان فدايي انقلابند و نه تنها همچون كاخ‌نشينان دو قورت و نيم‌شان از انقلاب گوش فلك را كر كرده كه روستاييان با معرفت و مملو از غيرت، بدون گله و شكايتي، تمام دغدغه‌شان پذيرايي از ميهمان است.

آري كه عجب رسالت و تكليف مسئولان سخت است، چراكه عنقريب است در يوم الجزا سؤال شود كه براي خدمت به خلق خدا چه كرديد؟ آيا به صداي غريبي پيرمرد و پيرزن روستايي توجه كرديد؟ آيا ناله‌ آن زن باردار روستايي را وقعي نهاديد كه از درد به خود پيچيد و در نهايت جان به جان آفرين تسليم كرد؟ آيا به درخواست نوجوان روستايي كه تنها كلاسي براي درس طلب مي‌كرد اهميتي قائل شديد؟ و هزاران آياي ديگر كه براي مسئولان، بلا و امتحان و آزموني است و خوشا بر آن خدمتگزاران صديقي كه با اميد معنوي و تدبير ولايي، سربلند و سرافراز بيرون آيند و زمينه ظهور «خورشيد » قرن را چون «منتظران» حقيقي فراهم آورند.