به گزارش پارس به نقل از اعتماد از نگراني‌هايش در شب‌ها و روزهاي زندان كه مي‌گفت صدايش مي‌لرزيد؛ قدري سكوت كرد؛ انگار بغضش را در گلو خفه كرد تا صداي گريه مردانه‌اش از آن سوي خط شنيده نشود. اما اين‌سوي خط، به بي‌ماوا بودن محيط‌بان‌ها فكر مي‌كردم. چيزي كه خودش گفته بود. به حقوق اندك‌شان و امنيت جاني و حمايت قضايي كه اغلب ندارند. به محيط‌بان‌هايي كه به خاطر حفاظت از انفال، در صف اعدامند. به اسد تقي‌زاده و غلامحسين خالدي. صدايش باز مرا به فضاي مصاحبه بازگرداند: « فشار زندان براي يك پدر، چند برابر مي‌شود» راست مي‌گفت؛ اما همين پدر كه ضابط قضايي دادگستري هم هست به خاطر غفلت مسوولان حقوقي سازمان حفاظت محيط زيست در دولت پيشين، پنج سال حبس كشيد و خانواده‌اش در سخت‌ترين شرايط، روزگار گذراندند. او، هم سلامتي‌اش را در آن سال‌هاي پردغدغه و تشويش از دست داد و هم اموالش به خاطر گرفتن وكيل مدافعي كه بايد سازمان برايش مي‌گرفت از دست رفت و حالا مقروض و بي پناه در انتظار ياري مسوولان است. حالا او انتظار ياري از سوي رييس سازمان در دولت روحاني را دارد كه به گفته خودش، همواره دغدغه و توجه به محيط‌بانان داشته است. ماشاءالله مهنايي، محيط‌بان تازه آزادشده كهگيلويه‌اي، سير بررسي پرونده و ماجراي زندان و نامهرباني‌هاي روزگار را بازگو مي‌كند.

 

  چه شد محيط‌بان شديد و چند سال است در اين حرفه مشغوليد؟
به خاطر علاقه به طبيعت و حساسيتي كه به حفاظت از دشت و كوه و حيوانات داشتم و تعصبي كه روي جان حيوان‌ها داشتم كه چرا موجودات به اين زيبايي بايد به دست يك عده سودجو يا ناآگاه و با هدف تفريح، از بين بروند و نسل‌شان منقرض شود. در سال 1376 يكي از اقوام كه از اين روحيه‌ام باخبر بود و حساسيت‌هايم را مي‌ديد و خودش هم در محيط زيست كار مي‌كرد مرا به مسوولان وقت آنجا معرفي كرد و او هم بعد از كمي صحبت با بنده، با جذبم به عنوان محيط‌بان موافقت كرد.
  پس شما 18 سال است محيط‌بان هستيد؟
بله و البته پنج سال آن را در زندان به سربردم.
  از روز حادثه بگوييد و اينكه چه شد دستگير و زنداني شديد؟
اول فروردين 1389 بود و من و چند تن از همكارانم در حين گشت‌زني در «منطقه حفاظت‌شده خاييز» بوديم. روز عيد كه اكثر مردها در كنار زن و بچه و خانواده‌هاي‌شان هستند ما در حال حفاظت بوديم. بعد با بي‌سيم به ما خبر دادند كه تعدادي شكارچي غيرمجاز مسلح و سابقه‌دار در منطقه حضور دارند. به سمت آنها رفتيم و محاصره‌شان كرديم. اقدامات قانوني بازدارنده مثل «ايست دادن» و تذكر را هم انجام داديم. اما متاسفانه آنها توجهي نكردند. در نهايت طبق قانون به كارگيري سلاح، مجبور شديم به عنوان ضابط دادگستري دست به اقدام قانوني بزنيم. چرا كه جرم آنها مشهود بود.
  چطور جرم‌شان مشهود بود؟
شكارچيان شش نفر بودند و پنج قبضه اسلحه غيرمجاز داشتند. كلاشينكف، سوزني، ژ -3، ناتو و برنو. ايست هم داديم نايستادند؛ در حالي كه طبق قانون بايد مي‌ايستادند و جواز شكار و اسلحه‌شان را به محيط‌بان نشان مي‌دادند. در مرحله بعد طبق قانون، محيط‌بان بايد تير هوايي شليك كند و ما همين كار را كرديم. اما آنها نه‌تنها توجهي نكردند كه به سمت ما شروع به تيراندازي كردند. همين طوري درگيري پيش آمد و ما هم براي حفاظت از منطقه و قانون و جان خودمان و «قانون به كارگيري سلاح» مجبور به شليك شديم كه متاسفانه يكي از شكارچيان و برادر ايشان مورد اصابت گلوله قرار گرفتند. بعد از انجام اقدامات امدادرساني مثل استفاده از اسپري انعقاد خون، هر دو را به بيمارستان رسانديم ولي فقط برادرشان نجات پيدا كرد و متاسفانه آن يك نفر كشته شد. من واقعا نمي‌خواستم اين اتفاق بيفتد و الان هم خيلي ناراحت و متاسف هستم.
  چطور به زندان رفتيد؟
روز سوم يا چهارم فروردين خانواده محترم متوفي از بنده شكايت كردند و دو روز بعد براي بازجويي به اداره آگاهي و سپس به زندان رفتم. در دادسرا نظريه كارشناسي كه از تهران آمده بود به نفع من بود و تاكيد مي‌كرد كه «طبق قانون به كار‌گيري اسلحه اقدام شده و چون محيط‌بان ضابط دادگستري است جرمي انجام نگرفته است» اما اولياي دم اعتراض كردند و دوباره از هيات پنج نفره دعوت شد كه باز هم اكثريت به نفع ما راي دادند.
  مستنداتي هم در دست داشتيد؟
بله. خوشبختانه يكي از همكاران اغلب صحنه‌هاي درگيري را فيلمبرداري و عكاسي كرده بود و از طرف ديگر تعدادي پوكه در منطقه درگيري پيدا كردند كه بعد از كارشناسي اعلام شد كه مربوط به اسلحه‌هاي ناتو، ژ-3 و برنو بوده است. اين پوكه‌ها با فيلم‌ها و عكس‌ها هم مطابقت داشت. تمام نهادهاي مربوطه هم به نفع من راي دادند. اما با اين همه بازپرس، قرار مجرميت صادر كرد و به زندان رفتم.
  بر اساس «قانون حمايت قضايي از كاركنان دولت»، در چنين شرايطي معاون حقوقي سازمان حفاظت محيط زيست بايد براي محيط‌بانان وكيل مدافع بگيرد و يا به نحو لازم از حقوق آنها دفاع كند. آيا سازمان اين كار را كرد؟
بله، اما فايده‌اي نداشت. در فروردين 89 اداره كل محيط زيست كهگيلويه و بويراحمد يك وكيل برايم گرفت كه يا در جلسات دادگاه حاضر نمي‌شد يا در پايان جلسه از راه مي‌رسيد و اتفاقا كوتاهي او باعث شد كيفرخواست اوليه و قرار مجرميت صادر شود. در نهايت بنده به روش كار او اعتراض كردم و معاونت حقوقي وقت سازمان محيط زيست، آقاي سميعي، او را عزل كرد و قول داد كه يك وكيل براي من بگيرد. اما او به قول خود عمل نكرد و در نهايت من مجبور شدم با فروش ماشين پرايدم و وام قرض‌الحسنه از اداره كل و قرض و قوله از آشنايان و اقوام، پول وكيل را جور كنم. شايد باورتان نشود ولي حتي مجبور شدم گوشواره بچه‌ام را از گوشش دربياورم و بفروشم تا پول وكيل جور شود. از طرف ديگر براي آزادي‌ام وثيقه‌اي گذاشته‌ام كه چون خودم چيزي نداشتم مجبور شدم سند كرايه كنم و بابت آن نيز ساليانه پول بدهم. تازه صاحب سند بزرگواري كرده و تخفيف داده است.
  در مدتي كه زندان بوديد مخارج و هزينه‌هاي خانواده‌تان چگونه تامين مي‌شد؟
به سختي. خانواده من پنج سال تمام با داشتن اجاره‌خانه و گراني، با حقوق 850 هزار تومان در ماه زندگي را گذرانده‌اند. مشكلات زيادي داشتند و من واقعا شرمنده خانواده‌ام هستم.
  در زندان اين دغدغه‌ها و نگراني‌ها را چه طور تاب مي‌آورديد؟
خيلي سخت. آدم در شرايط زندان زير فشار است و وقتي نگران نان و آب خانواده‌ات باشي اين فشارها بيشتر مي‌شود. اين رنج‌ها و دردها را نمي‌شود به زبان وصف كرد و يا براي كسي توضيح داد. تا كسي در آن شرايط قرار نگيرد نمي‌تواند درك كند. چه جوري بر زبان بياورم تا شما متوجه درد من بشويد؟ پنج سال نيمه‌شب‌ها اغلب كابوس مي‌ديدم. دايم نگران خانواده و بچه‌هايم بودم كه الان در چه وضعي هستند؟ مريض نباشند؟ كم و كسري‌شان را چه جوري رفع و رجوع مي‌كنند. پول دارند يا نه؟ يك شب خواب ديدم دختر كوچكم گريه و ناله مي‌كند. تا خود صبح نشستم و عرق ريختم. كار ديگري نمي‌توانستم بكنم. دستم از همه جا كوتاه بود. صبح زنگ زدم خانواده گفتند دخترم تب كرده و حالش اصلا خوب نيست و او را برده‌اند بيمارستان. چه كشيدم اين چند سال فقط خدا مي‌داند و بس. براي يك پدر و يك مرد متاهل، زندان چند برابر بقيه سختي دارد.
  ملاقات و ارتباط شما با خانواده تان كافي بود؟
متاسفانه به دليل دوري راه و كمبود امكانات ارتباطي مثل تلفن، بچه‌هايم را كم مي‌ديدم و خيلي امكان شنيدن صداي‌شان را هم نداشتم. براي همين روزها و شب‌ها طولاني‌تر مي‌شد و سخت‌تر مي‌گذشت.
   حالا كه تبرئه و آزاد شده ايد چه درخواستي از مسوولان داريد؟
از خانم ابتكار مي‌خواهم دنبال حق و حقوق محيط‌بان‌ها باشند. مگر من ضابط قضايي نيستم؟ مگر براي كار شخصي خودم در منطقه درگير شده بودم كه هيچكس از من حمايت نكرد؟ بقيه هم همين‌طور هستند. در دولت قبلي از من حمايت نكردند و الان با اين همه بدهي چگونه بايد زندگي كنم. باور كنيد بسيار در مضيقه هستيم و خانواده‌ام در حال متلاشي شدن است. تازه در صورت قطعيت يافتن حكمم از سوي ديوان عالي كشور، بايد ديه آن فرد مجروح را هم بدهم. وضعيت جسمي و روحي‌ام در زندان به هم ريخته و با قرص و دارو سرپا هستم. با اينكه متولد 1352 هستم اما خيلي پير شده‌ام. دلم مي‌خواهد با خانم ابتكار ملاقات كنم و از نزديك براي‌شان از مشكلاتم بگويم. در زندان، وقتي خبر برگشتن او را از تلويزيون شنيدم يك اعتماد به نفسي در من پيدا شد. بقيه همكارانم هم همين‌طور بودند. او فرزند باني محيط زيست (پدر معصومه ابتكار سال‌ها رييس سازمان محيط زيست بود) در بعد از انقلاب هستند و هميشه توجه خاصي به محيط‌بان‌ها داشته‌اند. كار من را هم خيلي پيگيري كردند و اميدوارم براي ديگر محيط‌بانان زنداني، مخصوصا محكومان به قصاص و اعدام هم تلاش كنند. از قوه قضاييه هم تشكر مي‌كنم و مي‌خواهم كه از محيط‌بان‌ها حمايت بيشتري كنند. چرا كه آنها ضابطين دادگستري هستند و نبايد مورد بي‌مهري قرار بگيرند.
   اگر فرزندتان بخواهد محيط‌بان شود اجازه مي‌دهيد؟
حقيقتا نه. با شرايط فعلي كه يك محيط‌بان هيچ حمايت‌كننده‌اي ندارد چطور به زندان رفتن و بيچارگي كشيدن پسرم راضي باشم؟ هيچ‌كس حاضر نيست با اين شرايط كار كند. ماموران محيط زيست «ضابط دادگستري» هستند اما متاسفانه آنها را به عنوان ضابط دادگستري قلمداد نمي‌كنند. اتفاقا پسر من محيط‌باني را دوست دارد و به طبيعت هم علاقه‌مند است؛ اما دلم نمي‌خواهد در معرض خطر باشد. من با اينكه خودم از محيط‌بان شدن پشيمان نيستم، اصلا رضايت ندارم او محيط‌بان شود؛ چون محيط‌بان‌ها بي‌ماوا و بدون حامي هستند و هيچ پدري براي بچه‌هايش اين سرنوشت را نمي‌خواهد.