به گزارش پارس به نقل از اعتماد سارق مسلح با داد و فرياد به داخل طلافروشي يورش برد و با تهديد اسلحه مشغول سرقت طلاها شد. برق جواهرات كه نگاه او را به خود جلب كرد، طلافروش در يك لحظه به سمت او حمله كرد و اسلحه از دست سارق به پشت پيشخوان افتاد. در همين زمان فكري به ذهن طلافروش رسيد. او به سرعت خود را به بيرون رساند و كركره آهني مغازه را با كمك مردم كه بيرون جمع شده بودند، پايين كشيد. سارق مسلح با اسلحه پر از گلوله، در طلافروشي به دام افتاد. او هيچ‌وقت تا اين حد به جواهرات نزديك نبود در حالي كه روبه‌رويش كركره‌هاي طلافروشي پايين كشيده شده و در دام افتاده بود.
 ساعت 12:30 ظهر سي‌ام ارديبهشت امسال وقوع يك فقره سرقت مسلحانه از يك طلافروشي در خيابان سجاد شمالي منطقه فلاح تهران به كلانتري 161 ابوذر اعلام شد. با حضور ماموران در محل مشخص شد كه يك سارق مسلح پس از ورود به يك طلافروشي در اين منطقه، قصد سرقت داشته اما پس از درگيري با صاحب مغازه و شليك يك گلوله به زمين افتاده و با حضور مردم و بستن كركره آهني مغازه به دام افتاده است. پس از انتقال متهم به پليس آگاهي پرونده‌اي با موضوع «سرقت مسلحانه» تشكيل شد و براي رسيدگي در اختيار كارآگاهان اداره يكم پليس آگاهي تهران بزرگ قرار گرفت.
طلافروش نيز كه براي پيگيري شكايت به اداره يكم آگاهي مراجعه كرده بود درباره روز سرقت به كارآگاهان گفت: «ساعت 12:20 ظهر سي‌ام ارديبهشت فردي حدودا 35 ساله به طلافروشي من آمد و يك عدد سرويس طلا خواست. من پشتم را به او كردم تا سرويس طلا را بردارم كه ناگهان او لوله اسلحه‌اش را پشت سرم گذاشت و تهديد به شليك كرد. سارق پس از آن شروع به سرقت طلا و جواهرات پيشخوان كرد اما در يك لحظه غفلت كرد و من به سمت او هجوم بردم و با هم درگير شديم. او به زمين افتاد و ناگهان يك تير از اسلحه شليك شد و به شيشه مغازه خورد و آن را ريخت. صداي شليك گلوله باعث شد تا ساير كسبه و اهالي هم متوجه سرقت شوند و براي كمك بيايند. من هم كه ديدم مردم آمده‌اند سريع خودم را به بيرون از مغازه رساندم و با كمك مردم، كركره آهني مغازه را پايين كشيدم و سارق در آنجا گير افتاد. بعد از آن با پليس تماس گرفتيم و ماموران آمدند و سارق كه اسلحه كمري‌اش از دستش خارج شده و پشت پيشخوان افتاده بود، دستگير شد.»
با ثبت اظهارات شاكي، ماموران بازجويي از متهم را آغاز كردند. او در مورد حادثه به كارآگاهان گفت: «بعد از اينكه نقشه سرقت از طلافروشي را كشيدم، يك اسلحه كلت كمري تهيه كردم و به آنجا رفتم. يك عدد سرويس طلا انتخاب كردم و از صاحب مغازه خواستم آن را از پشت ويترين به من بدهد. به محض اينكه او پشتش را به من كرد، اسلحه‌ام را از كيفم درآوردم و پشت سرش گذاشتم. من او را تهديد كردم كه اگر تكاني بخورد شليك مي‌كنم. بعد از آن مشغول سرقت طلاهاي پيشخوان شدم كه در يك لحظه طلافروش به من حمله‌ور شد و با هم درگير شديم. من به زمين افتادم و ناگهان دستم روي ماشه اسلحه رفت و يك گلوله شليك شد و به شيشه مغازه خورد و آن را پايين ريخت. پس از آن مردم كه متوجه سرقت شده بودند خود را به مغازه رساندند و همراه صاحب مغازه كه بيرون رفته بود، كركره آهني را پايين كشيدند و من در مغازه گير كردم. دنبال اسلحه‌ام گشتم كه متوجه شدم پشت پيشخوان افتاده و نمي‌توانم آن را بردارم. راه فراري نداشتم تا اينكه ماموران آمدند و من را با خودشان به كلانتري بردند.» اين در حالي بود كه در ادامه تحقيقات مشخص شد، متهم پيش از اين با طرح ادعاي داشتن ارتباط نزديك با تعدادي از مسوولان، اقدام به كلاهبرداري‌هاي ميليوني كرده است.
 بررسي مخفيگاه متهم در ميدان بهاران تهران نشان داد كه متهم پيش از اين با جعل مدارك شناسايي، خود را مامور ارگان‌هاي دولتي معرفي و از تعدادي از شهروندان، كلاهبرداري كرده است. كارآگاهان كه موفق به شناسايي مالباخته شده بودند او را به كلانتري احضار كردند و به اين ترتيب پرونده ديگري با موضوع «كلاهبرداري» براي متهم تشكيل شد و در اداره يكم مورد رسيدگي قرار گرفت.  مالباخته در شكايتش به كارآگاهان گفت: «چند ماه پيش با متهم آشنا شدم. او مدعي شده بود كه در ارگان‌هاي دولتي ارتباطات زيادي دارد و اگر روزي به مشكلي برخوردم، او مي‌تواند به من كمك كند. او مدام اين ادعاي خود را تكرار مي‌كرد تا سرانجام فروردين امسال، تصادف سختي با خودروي خود كردم و مجبور شدم آن را بفروشم.
 در آن زمان به ياد حرف‌هاي متهم افتادم كه مدعي شده بود يكي از بستگان نزديكش در يكي از شركت‌هاي خودروسازي كار مي‌كند. بنابراين از او براي تحويل يك دستگاه خودرو كمك خواستم. متهم از من خواست كه پول فروش خودرو را به او بدهم تا كارها را پيگيري كند. وقتي مي‌خواستم پول را بدهم، او كيفش را باز كرد و اسلحه كلت كمري‌اش را نشانم داد و گفت كه با تعدادي از مسوولان ارتباط خانوادگي دارد و سريع كارم را درست مي‌كند اما بعد از اينكه پول را دادم ديگر هيچ خبري از متهم نشد.»  سرهنگ كارآگاه آريا حاجي‌زاده، معاون مبارزه با جرايم جنايي پليس آگاهي تهران بزرگ با اشاره به اعتراف متهم به كلاهبرداري ميليوني از مالباخته از دستگيري فروشنده كلت كمري در مخفيگاهش در گوهردشت كرج خبر داد و گفت: «در بازجويي‌هاي پليس از فروشنده اسلحه مشخص شد كه او كلت كمري را به قيمت 11 ميليون تومان به متهم فروخته بود كه او نيز در روز ششم خرداد امسال دستگير و به جرم خود اعتراف كرد. »  سرهنگ حاجي زاده، در پايان به صدور قرار بازداشت موقت براي متهم و ادامه رسيدگي به پرونده در اداره يكم پليس آگاهي تهران بزرگ تا شناسايي ساير مالباختگان احتمالي خبر داد.

 

حادثه مشابه

17 مهر 90 سرقت مسلحانه مشابهي در خيابان تكاوران تهران رخ داد. در آن روز دو سارق نقاب‌دار با يك قبضه كلت كمري به يكي از طلافروشي‌هاي خيابان تكاوران هجوم برده و پس از تهديد صاحب مغازه، اقدام به سرقت طلا و جواهرات پيشخوان كردند. سارقان نقابدار سرگرم جمع كردن طلاها بودند كه صاحب مغازه در يك لحظه به سمت يكي از آنها كه اسلحه داشت هجوم برد و اسلحه از دست سارق رها شد و به زمين افتاد.  اما سارق قوي‌هيكل كه موفق شده بود بار ديگر اسلحه را از روي زمين بردارد، آن را به سمت مغازه‌دار نشانه رفت و بي‌معطلي ماشه را چكاند اما اسلحه كار نكرد. او پس از آن با ته قنداق چند ضربه به سر صاحب طلافروشي زد و درگيري با تسليم شدن مالباخته پايان يافت. چند لحظه بعد كه كار سرقت طلاها به آخر رسيده بود، يكي از مغازه‌داران كه داد و فرياد همسايه خود را شنيده بود، به سرعت خود را به محل سرقت رساند و پس از ديدن سارقان، كركره طلافروشي را پايين كشيد و آن را قفل كرد به اين ترتيب سارقان به دام افتادند و با حضور پليس به كلانتري منتقل شدند.  با اين حال چند روز پس از وقوع اين حادثه، علي، صاحب طلافروشي و محمد، فردي كه سارقان را با پايين كشيدن كركره به دام انداخت دو حس كاملا متفاوت داشتند. علي خوشحال بود و نجات خود از مرگ حتمي را «معجزه خدا» مي‌دانست اما محمد نگران بود و با اظهار پشيماني از به دام انداختن سارقان، از ترس قصد خروج از كشور را داشت. او مي‌گفت: «دزدها جوان بودند. حالا اگر از زندان آزاد شوند و سراغ من بيايند آن‌وقت با من چه خواهند كرد؟ من از ترس مي‌خواهم از كشور خارج شوم.»