به گزارش پارس به نقل از کیهان آقای صدام حسین، رئیس جمهور عراق. تابستان سال 1982 میلادی من - احمد یوسف‌زاده - که آن زمان شانزده ساله بودم به همراه هزاران جوان شجاع ایرانی در عملیات بزرگی به اسم بیت المقدس با رمز یا علی ابن ابی طالب، ماهر عبدالرشید، فرمانده سپاه هفتم را شکست دادیم و تن زخمی خرمشهر عزیزمان را از زیر چکمه‌های سربازان متجاوز تو بیرون کشیدیم. تقدیر چنین بود که جمعی از ما اسیر بشویم و نتوانیم در جشن آزاد‌سازی خرمشهر، که تو آن را محمره نامیدی، شرکت کنیم.


تو که چنان شکست تلخی را باور نمی‌کردی، دستور دادی من و بیست و دو نفر از هم‌رزمان نوجوان را از دیگر اسرا جدا کنند تا از ما طعمه‌ای بسازی برای فرار از تلخی گزنده آن شکست سنگین.


بوق‌های تبلیغاتی‌ات شب و روز جار زدند که رژیم ایران کودکانی چند را به کوره جنگ فرستاده  و کلیدی به گردن هر یک آویخته که اگر کشته شدند درهای بهشت را با آن باز کنند!...»


بخشی از نامه احمد یوسف زاده، اسیر 4213، اردوگاه رمادی به صدام حسین در سال 1375 کتاب «آن بیست و سه نفر «نوشته احمد یوسف زاده  - مدیرکل امور فرهنگی دانشگاه  شهید باهنر - حکایت 23 اسیر نوجوان ایرانی است که حماسه آفریدند. با وی درباره کتابش گفت و گو کرده ایم که می‌خوانید.


از خط داستانی «آن بیست و سه نفر» بگویید؟

در آستانه سوم خرداد، روزی در زندان استخبارات عراق بودیم. استخبارات عراق یکی از مخوف‌ترین زندان‌های کشور عراق در زمان صدام است که از در و دیوار آن، صدای شکنجه و آزار و اذیت بلند بود. گروهی که ماجرایش در این کتاب آمده، در عملیات بیت‌المقدس 10 اردیبهشت به اسارت در آمدند و هر روز که از عملیات بیت المقدس می‌گذشت، نیروهای عراقی بخشی از خاک ایران را ترک می‌کردند و در روزی مثل سوم خرداد خرمشهر آزاد شد. در همین روزها که صدام حسین شکست درپی شکست دیگری را تحمل می‌کرد برای سرپوش گذاشتن بر روی شکست هایش، تصمیم گرفت یک جنجال تبلیغاتی درست کند .صدام حسین دستور داد، 23 نوجوان-  15 تا 18 ساله - را از بقیه اسرا جدا کنند و برنامه‌های مفصل و تبلیغاتی صورت داد. از جمله  این برنامه‌ها بردن ما- 23 نفر - به عتبات عالیات و شهر بازی و... بود. در شهر ما را می‌چرخاندند و فیلمبرداری می‌کردند. این وضعیت به اینجا انجامید که ما را بردند کاخ صدام و صدام به ما گفت:  من شما را آزاد می‌کنم به شرطی که دوباره به جبهه برنگردید چون[امام] خمینی شما را به زور فرستاده! و شما را آزاد می‌کنم، بروید پیش مادرانتان! این صحبت‌های صدام برای ما 23 نفری که آمده بودیم، بجنگیم و شهید شویم گران تمام شد و برای اینکه کشور از جانب تبلیغات سوء صدام آسیب نبیند و حرف امام(ره)زیر سوال نرود، ما 23 نفر به یک اعتصاب غذای پنج روزه دست زدیم. و در آخر عراقی‌ها مجبور می‌شوند که مثل سایر اسرا با آنها رفتار کنند. در حالی که درهای زندان به روی 23 نفر باز بود، ترجیح دادند که هشت سال اسارت بکشند اما سخن رهبر را گوش فرا دهند. این کتاب داستان قهرمانی 23 نفراست که برای اولین بار در قالب ادبیات پایداری نوشته شده است.


آن بیست و سه نفر همدیگر را خوب می‌شناختید؟


قبل از اسارت همدیگر را خیلی نمی‌شناختیم. من با پنج شش نفر دوست بودم و یکی دیگر باز با پنج شش نفر دیگر دوست بود. اما همگی ازیک لشکر و تیپ ثارالله بودیم؛ حدود 17، 18 نفر اهل کرمان هستند به جز دو سه نفر.
تصمیم اعتصاب غذا، گروهی گرفته شد یا توسط یک نفر ؟


این تصمیم کاملا گروهی بود و تصمیمات فردی گرفته نمی‌شد. چون تصمیم فردی تبعات وحشتناکی داشت و اگر کسی زیر شکنجه عراقی‌ها بی‌طاقت می‌شد و می‌گفت چه کسی تصمیم را گرفته، آن فرد را شهید می‌کردند. تصمیم اعتصاب غذا  در حالت نمایشی گرفته شد.  چون دور همدیگر نشستن و در زندان با هم صحبت کردن، ممنوع بود و به بهانه گل یا پوچ بازی کردن در حال تصمیم گیری بودیم که در مقابل پیشنهاد صدام و تبلیغات سوء آنها چه کار کنیم؟ در نهایت تصمیم به اعتصاب غذا گرفتیم و تا سر حد مرگ پیش رفتیم و خوشبختانه عراقی‌ها تسلیم شدند و گفتند اگر به ایران نمی‌روید به اردوگاه بروید. البته همه ما 23 نفر را شکنجه‌های سختی کردند و بعد با نشان دادن غذاهای خوشمزه ! قصد داشتند اعتصاب غذای ما را بشکنند.


موضوع مورد توجه این است که با وجود سن کم، شما 23 نفر توانستید تاکتیک دشمن را بفهمید و با آن مقابله کنید؟


تشخیص تبلیغات سوء صدام و... یک پروسه یک یا دو روزه نبود تا به این نتیجه برسیم. بلکه امروز ما را به زور به شهربازی می‌بردند و سوار ماشین برقی کودکان و... می‌کردند تا بگویند که ببینید سربازان‌[امام] خمینی چه کسانی هستند! عکس ما را در روزنامه‌ها می‌زدند و بیان می‌کردند که ایران این بچه‌ها را به زور به جبهه فرستاده است. این اتفاق به قدری تکرار شد که بی‌طاقت شدیم و تصمیم به اعتصاب غذا گرفتیم.


از صلیب سرخ و تحریم آنها بگویید؟


در مصاحبه‌ای گفتم ما صلیب سرخ را تحریم کرده بودیم و به آنها می‌گفتیم شما کاری برای ما نمی‌توانید، انجام دهید. شما از عراقی‌ها وحشت دارید!  و همگی متفق القول تصمیم‌گرفتیم حتی نامه‌هایی که از خانواده‌هایمان برایمان می‌آید هم تحویل‌نگیریم. یک نامه برای یک اسیر حکم روزنه‌ای به دنیای آزادی را داشت. یک بار صلیب سرخی‌ها را آن‌قدر اذیت کردیم که گفتند ما با شما صحبت می‌کنیم و به عراقی‌ها هم نمی‌گوییم. وقتی با این تاکتیک سر میز مذاکره صلیب سرخی‌ها رفتیم، امتیازات خوبی گرفتیم. خداگواه است وقتی نماینده صلیب سرخ‌خواست از اردوگاه برود، دستش را برای خداحافظی بلند کرد و گفت «خداحافظ سیاست‌مداران کوچولو».


نماینده‌های بچه‌ها مثل یک دیپلمات پای میز مذاکره می‌رفتند. اقدامات شجاعانه و تحریم‌های شجاعانه بچه‌ها همه با یاد خدا و کمک او میسر بود و همه 23 نفر پای میز مذاکره می‌روند و بعد سه ساعت مذاکره با یک سرلشکر عراقی به نتجیه‌ای نمی‌رسند و آنها دستور می‌دهند آب هم به اینها ندهید و بگذارید در زندان بمیرند!


نکات جذابی که در کتاب خودتان آوردید به عنوان جوان 16 ساله؛ چه نکات و ویژگی و درسی برای جوانان امروز دارد؟


آنچه با نوشتن این کتاب انتظار دارم، اتفاق بیفتد این است که ؛ نسل جوان ما با خواندن این کتاب  بتواند در موقعیت مشابه، تصمیم مشابه‌ای را بگیرد. اگر خدای ناکرده دشمنی به ذهنش رسید به مرزهای ما حمله کند جوانان ما آمادگی داشته باشند . این کتاب می‌تواند راهگشای خوبی برای جوانان ما باشد .آنها هم باید چون جوانان چند نسل پیش از کشور خود دفاع کنند و این پیامی است که این کتاب و سایر کتاب‌های دفاع مقدس دارد. رهبر معظم انقلاب در جلسه‌ای به من گفتند که کتاب زیاد می‌خوانند ولی بعضی از کتاب‌ها امتیاز دارند و کتاب شما از آن کتاب‌هایی است که امتیاز می‌گیرد. مخصوصا کتاب‌هایی که رهبر معظم انقلاب بر آن تقریظ‌هایی می‌نویسند اگر بین نسل جوان دست به دست شود آنها قهرمان‌هایی از دل این کتاب‌ها انتخاب می‌کنند و بالاخره خودشان می‌شوند قهرمان‌های همین کتاب‌ها اگر مورد مشابهی پیش آید. این آرزوی من است که جوانان از این کتاب‌ها تاثیر بگیرند. امیدوارم البته جنگی صورت نگیرد اما این کتاب‌ها در صورت لزوم می‌توانند الگو‌سازی کنند.


پروسه نوشتن کتاب چند وقت طول کشید؟ از خاطرات دیگر دوستان استفاده کردید؟


چرک نویس این کتاب را شش، هفت ماه بعد از آزادگی نوشتم و هنوز هم همان دفترچه را دارم. در زندان‌های عراق شما به ندرت به قلم و کاغذ دسترسی داشتید ؛ در کل ممنوع بود. البته سه یا چهار تا یادداشت از آن زمان دارم.  به محض برگشت از اسارت تمام ماجراهای اتفاق افتاده را نوشتم. آقای «مهدی جعفری» از ماجرای 23 نفر فیلم مستندی را ساختند و بعدها آن فیلم و متن مصاحبه‌های «پیاده شده»  و دست نوشته‌ها را کنار هم گذاشتم و کتاب «آن 23 نفر» را نوشتم. و به اذعان منتقدان این کتاب به اثر داستانی شبیه شده است.  علی رغم اینکه کتاب به اثر داستانی شبیه است اما خاطرات آن کاملا منطبق با واقعیت است و حدود یک سال و نیم نوشتن آن به طول انجامید و به مدت یک سال و نیم هم در نوبت چاپ بود و در نهایت خرداد 93 از زیر چاپ در آمد و تا پایان 93 دو بار منتشرشد.


از نوشتن تقریظ بر کتابتان توسط رهبر معظم انقلاب بگویید؟


اتفاق خجسته ای رخ داد آقای حجتی کرمانی مهمان ما در دانشگاه  شهید باهنر بودند. ایشان کتاب را که دیدند، گفتند شما یک جلد از این کتاب را امضا کنید تا من برای رهبر معظم انقلاب ببرم. من خیلی خوشحال شدم و باورم نمی‌شد نوشتن تقریظ بر کتاب به این زودی  اتفاق بیفتد و دقیقا 15 فروردین بود که از دفتر حضرت آقا زنگ زدند و عنوان کردند ایشان بر کتاب شما تقریظ قشنگی نوشتند. رهبر فرهیخته انقلاب در بخشی از تقریظ عنوان کردند که: «در روزهای پایانی 93 و آغازین 94 با شیرینی این نوشته جذاب و هنرمندانه، شیرین کام شدم و...»  لطف ایشان به من به عنوان نویسنده واقعا زیاد بوده است و این باعث شد در ایام نمایشگاه کتاب روزانه 1000 جلد از کتاب به فروش برسد. این کتاب پرفروش‌ترین کتاب دفاع مقدس بود اما در مقیاس نمایشگاه کتاب آماری ندارم که بدانم در نمایشگاه پر فروش بود یا نه ! به هر حال اگر در نمایشگاه کتاب  اول نبود جزو اولی‌ها بود. حدود 11 هزار جلد در هشت روز نمایشگاه کتاب به فروش رفت.


قبل از اینکه رهبر معظم انقلاب  بر کتاب تقریظ بنویسند، می‌دانستم اگر این کتاب به دست ایشان برسد قطعا بر این کتاب یادداشتی می‌نویسند. به چند دلیل: این کتاب یکی از معدود کتاب‌های ناب دفاع مقدس است که همین یک بار اتفاق افتاده است. مثلا رشادت‌هایی چون تانک زدن، روی مین رفتن و... بارها اتفاق افتاده تنها این مورد است که صدام اسرای نوجوان را به کاخ خود می‌برد و آنها به درخواست صدام حسین جواب رد می‌دهند و اسارت را بر آزادی ترجیح می‌دهند. این یکی از دلایلی می‌تواند باشد که رهبر انقلاب بر آن تقریظ بنویسند و کتاب هم تجربه 15 و 16 ساله نوشتن من است چون من روزنامه نگار و داستان نویس و شاعر هستم و تجربیات زیادی در این زمینه‌ها دارم و سعی کردم این کتاب را به خوبی بنویسم؛ ظاهرا این اتفاق افتاده است. برایم خیلی عجیب است که بعضی از مخاطبین، کتاب را یک شبه خوانده اند. چون من برای غلط گیری کتاب دو روز و نیم وقت صرف کردم. مخاطبان کتاب عمدتا ظرف یک تا دو روز کتاب را می‌خوانند این نشان‌دهنده موفقیت کتاب و کشش آن است.


دلیل اقبال کتاب‌های دفاع مقدسی بین مخاطبان را چه می‌دانید؟


وقتی قصد خرید کتابی را داریم  از اهل مطالعه مشورت می‌گیریم . آنها کتاب‌هایی را به ما توصیه می‌کنند تا بخوانیم. رهبر معظم انقلاب به عنوان یک کتابخوان و اهل فرهنگ  بعضی از کتاب‌ها را می‌خوانند و بر آن یادداشت می‌نویسند و این یک نوع توصیه برای مخاطبین کتاب است.  در مورد کتاب خود من و کتاب‌های پرفروش دفاع مقدس که رهبری بر آنها تقریظ نوشتند و پر فروش شدند. مردم دنبال آن هستند که از افراد صاحب صلاحیت و اهل فرهنگ و کتاب و کتاب خوانی در مورد کتاب‌های خوب مشورت بگیرند و مردم اقبال پیدا کردند به کتاب من و دیگر کتاب‌های دفاع مقدس. دلیل اینکه مردم کتاب‌های دفاع مقدسی را مطالعه می‌کنند این است که ؛ما نسلی داریم که جنگ را ندیده و اقبال آنها به جنگ بیشتر از کسانی است که در جنگ حضور داشته اند. جوانانی که در جنگ حاضر نبودند، علاقه مندند ببینند جنگ چه بوده و چه اتفاق‌هایی افتاده است، علی رغم اینکه متاسفانه ما هنوز خوب نتوانسته ایم ادبیات پایداری را در جامعه به خوبی منعکس کنیم اما الحمدلله با گذشت 20 و چند سال از جنگ هنوز نسل جوان دوست دارد، از دوران دفاع مقدس بداند. و در یک قاعده کلی وقتی از قله کوه دور شوی آن را بهتر می‌بینی. ما تا زمانی که در حاشیه جنگ بودیم، بزرگی قله را نمی‌دیدیم.هیچ  کوهنوردی از کمرکش کوه نمی‌تواند بزرگی کوه را تماشا کند. سالهاست از جنگ فاصله گرفتیم بعضی‌ها تا دامنه قله رفتن و بعضی آن را فتح کردند و این خاطرات جنگ را جذاب کرده است.


چه شد کتاب را نوشتید؟


این کتاب را برای تاریخ نوشتم. بدانند جوان‌هایی در جنگ بودند که صدام در زندان را برای آنها گشود اما برای ماندگاری آرمان‌های امام خمینی (ره) حاضر نبود، به آزادی با ذلت تن دهند. و این آزادی نه توسط یک زندان بان بلکه توسط رئیس جمهور آن کشور بود و به ما حتی وعده سوغات و فرستادن ما از راه فرانسه داده شده بود. 23 نفر به یک چیز ایمان داشتند و آن اینکه در برابر دشمن سر خم نکنند و کشور را عزیز و گرامی بدارند و این اتفاق عجیبی است. حتی درباره روزهای اعتصاب غذا باورم نمی‌شود که چگونه این روزها را تحمل کردیم، به هر حال لطف پروردگار بود.


آیا شد که بعضی وقایع را در نوشتن فراموش کنید ؟


بله این موضوع در نوشتن پیش می‌آمد. با دوستان تماس می‌گرفتم مثلا چندم اردیبهشت ما پیش صدام رفتیم. چون تاریخ‌ها بعضی وقت‌ها از ذهنم می‌رفت. با تماس با بچه‌ها و خواندن نوشته‌های قبلی و مصاحبه‌های دوستان امانت‌داری را در کتاب رعایت کردم و همین مورد باعث شد مورد استقبال مردم قرار گیرد.


این نوید را دادید که کتاب دیگری در ادامه همین 23 نفر با عنوان « اردوگاه اطفال» بنویسید .


بله، تقریبا کتاب «اردوگاه  اطفال «می‌تواند در ادامه این کتاب نوشته شود. زمانی که عراقی‌ها با ایستادگی ما روبرو شدند و از برگرداندن ما به ایران صرف نظر کردند اما از کل قضیه ناامید نشدند. بنابراین وقتی برگشتیم به اردوگاه شش ماه بعد تصمیم گرفتند هر تعداد اسیر به سن ما در کل اردوگاه‌های عراق بود، در یک اردوگاه جمع کنند. و اتفاقاتی که برای آن 23 نفر می‌افتد یک مرتبه در یک مقیاس بزرگ‌تر می‌افتد. آنجا یک سلول بود با 23 نفر و اینجا یک اردوگاه با 400 نفر. طبیعی است که اتفاقات و داستان‌هایی از شکنجه‌ها و آزار عراقیان نسبت به اسرا را داریم و دوباره اعتصاب غذا داریم و برخورد با صلیب سرخی هاو... امیدوارم خداوند این توفیق را بدهد تا سال آینده  کتاب را بنویسم.


کتاب‌های قبلی تان حال و هوای جبهه و جنگ دارد ؟


بله کتاب‌های دیگرم در قالب طنز هستند. جزء اولین کتاب‌های طنز جبهه و جنگ است. کتاب «لبخند در قفس» کتاب سال دفاع مقدس کشور شناخته شد ولی این کتاب دیده نشد.


این کتاب براساس خاطرات خودم و سایر دوستان در قالب طنز نوشته شده بود.


کتاب «آن بیست و سه نفر» قابلیت تبدیل شدن به فیلم سینمایی را دارد، اقدامی در این خصوص صورت گرفته است ؟


بله اقداماتی شد. فیلمنامه‌هایی هم بر آن نوشته شد و حوزه هنری پای کار برای تهیه‌کنندگی اش رفت و به دلایلی کار به صورت جدی شروع نشده است. البته من خیلی در این باره سخت گیرم و با بقیه 23 نفر مشورت می‌کنیم و اگر کارگردان خوبی پیشنهاد ساخت فیلم را بدهد حتما با آن همکاری می‌کنیم تا کار مناسبی از کار در آید.