به من چه که بقيه ندارند؟
رژه خودروهاي لوکس در خيابانها/ دختري 25 ساله با بيني عملي، سرنشينِ خودروي آزراي آلبالويي+ تصاوير
حالا اين «بيش از 99 درصد» علاوه بر اين که پول براي «بچه پولدار» بودن ندارند، بايد ناامني رواني را هم تجربه کنند.
پايگاه خبري تحليلي «پارس»- مصطفي قاسميان - شهرهاي بزرگ، بالاشهر، نيمه شبها و جواناني که به قولي، بچه مايه دار هستند و با خودروهاي چندصد ميليوني شان گاز ميدهند تا به زعم خودشان، چشم ديگراني را دربياورند که از اين پولها ندارند. چند روزي از نصف شدن يک «پورشه» و يک «بي ام دبليو» در دو تصادف مرگبار در شمال تهران و فوت 5 جوان ميگذرد اما هنوز عدهاي اين رفتار پر خطر را ادامه ميدهند. آنها جواناني هستند که انگار شغلشان «بچه پولدار»ي است، کساني که احتمالاً کمتر از يک درصد جمعيت را شامل ميشوند و ميخواهند ثروت پدرانشان و امکانات برآمده از آن را به رخ ديگران بکشند و عجيب اين که بيشتر از آن چه بايد ديده ميشوند و محتاج اين ديده شدن هستند، اما ديگران...ديگران يعني طبقه متوسط که براي خريد خودروهاي 20 يا 30 ميليوني تلاش ميکنند و طبقه فرودست هم که مدت هاست منتظر وام هستند تا... حالا اين «بيش از 99 درصد» علاوه بر اين که پول براي «بچه پولدار» بودن ندارند، بايد ناامني رواني را هم تجربه کنند. آنها ميبينند امکاناتي را که ندارند و احتمالاً نميتوانند داشته باشند و زندگي به کامشان تلخ ميشود.
برخي از آنها از زندگي خود ناراضي و خسته ميشوند چون گروهي ميخواهند از دارايي بسيار زيادشان، به شکل غيرمتعارف و فخر فروشانه استفاده کنند. در واقع اين نوع «بچه پولدار»ها نه فقط ثروت نجومي خودشان بلکه «معمولي بودن» ديگران را به رخ شان ميکشند و احتمالاً از تحقيرکردن «معمولي»ها لذت ميبرند.گاهي هم معموليهاي تحقيرشده، براي جبران اين اختلاف طبقاتي و دستيابي بهامکانات خاص تر، به اجناس بدلي رو ميآورند... و يک «مسابقه تجمل» آغاز ميشود؛ آغازگر اين مسابقه، هر روز امکانات جديدي رو ميکند و ديگراني به پيروي از او، همه وجه همت شان را رسيدن به اين امکانات و اگر نشد بدلي اش قرار ميدهند. و اين مسابقه ادامه دارد و بنا به طبع آدمي پاياني هم ندارد چون بعضيها جز تفاخر به اين نوع داشتههاي مادي چيز ديگري در چنته ندارند براي خاص بودن و توي چشم بودن. اين دو تصادف و حاشيههاي آن در شبکههاي اجتماعي و رسانهها نشان داد چقدر اين جماعت توي چشم هستند.
آنها نه به خاطر ثروت شان بلکه به خاطر استفاده نامتعارف از ثروت، ميتوانند فضاي عمومي کشور را چند روزي تحت تأثير قرار دهند. حتي رهبر انقلاب هم در ديدار با فرماندهان نيروي انتظامي به اين موضوع اشاره کردند و گفتند: «گاهي اوقات در بعضي از خيابانها اين جوان هايي که مست ثروتند - مست غرور ثروت - سوار ماشينهاي آن چناني ميشوند و در خيابان بنا ميکنند به جَوَلان دادن و رفت و آمد کردن و محيط خيابان را ناامن [کردن]؛ اينها هم ناامني است. بايستي در قبال هر نوع ناامني برنامه داشت و حرکت کرد و کار کرد. اينها چيزهايي است که جوانب گوناگون امنيت است.» به بهانه ويراژهاي ناتمام اين آدمها پروندهاي تدارک ديدهايم و ميخواهيم اين روش زندگي را بررسي کنيم.
همکلام با جوان هايي که اهل دوردور با خودروهاي لوکس هستند
صدارت، رضازاده- دور دور بازي و چرخيدنِ بي هدف در خيابان و بزرگراه و کوچههاي اعيان نشينِ شهر در ساعاتِ پايانيِ شبهاي تعطيل، با حاشيه هايي مثل سرعت و لايي کشيدن و کورس گذاشتن و سبقتهاي خطرناک، قهقههها و همراه با ولومِ بالاي موزيک و دود کردن سيگار و پيشنهادهاي آنچناني و اتفاقات عجيب، از پديدههاي نه چندان جديد اجتماعي است که فرقي ندارد در سعادت آباد تهران اتفاق بيفتد يا بالاشهر مشهد و ستارخانِ شيراز؛ به هر حال يک سرگرميِ خطرناک و آزاردهنده است که علاوه بر پايمال کردنِ قوانين راهنمايي و رانندگي و حقوق شهرونديِ عابران و ساکنان و سرنشينان خودروهاي حاضر، به عاملِ برهم زننده آرامش و امنيتِ رواني و ايجادِ سرخوردگيهاي روحيِ افراد جامعه تبديل شده است و گاهي با اتفاقاتي نظير تصادفِ منجر به فوت سرنشينان پورشه زرد و بي ام دبليوي معروف، واکنش بعضا نامناسب مردم در فضاي مجازي را در پي دارد. براي شنيدنِ حرفها و آشنايي با روحياتِ جوان هايي که يک جورهايي به دور دور، معتاد شدهاند، حواليِ ساعتِ هفتِ عصر به يکي از پاتوقهاي دور دور بازي در مشهد رفتيم، منتها هيچ خبري نبود. وقتي سراغ اين بچهها را از صاحبِ آبميوه فروشيِ آن منطقه گرفتيم، خنديد که: «اوه! ساعت هفته. بچه پولدارهاي بيکار، صاحبانِ خودروهاي چندصدميليوني، الان تازه از خوابِ ناز بعدازظهر بيدار شدهاند و مشغولِ نوشيدنِ آبميوه و شيرنسکافه عصرانه شان هستند. بايد صبر کنيد. حواليِ ده و يازده سر و کله شان پيدا ميشود.»؛ چـــارهاي نبود، آبميوه خورديم و منتظر مانديم.
تفريح ميکنيم حتي اگر ...
امير، 28 ساله، صاحب خودروي اف جي کروزِ مشکي، ميخندد که: «من معمولا شبهاي تعطيل، با رفقا و پسرخاله هايم ميروم دور ميزنم. دور دور کردن از حوالي 11-10 شب شروع ميشود و تا 4-3 صبح ادامه دارد. کلي از اين دور دورها و کوچه پس کوچهها خاطره دارم. توي اين چرخيدنها اتفاقات عجيبي ميافتد. دخترهاي زيادي را ميبيني که ماشيني قرض گرفتهاند و لنگِ شامِ امشب، يک بسته سيگار و ... هستند يا دخترهاي پولدار که تنها هستند و خيانت ديدهاند و فقط دنبالِ يک مرهمِ عاطفي اند. زنهاي مطلقهاي که با چشمهاي اشک آلود دور ميزنند و خيلي خيلي آسيب پذيرند. پسرهايي که پشت شيشههاي دودي خودروي شان، انواع چيزها پيدا ميشود. آقازادههاي محتاط و محافظه کاري که فقط آمدهاند بچرخند و جراتِ دست از پا خطا کردن ندارند و مردهاي عياشِ سن بالا که دنبالِ طعمهاند. بيشتر بچه هايي که اهلِ دور دورند، پولدارها و ثروتمندانِ شهر هستند که خود را يک سر و گردن، بالاتر از بقيه ميبينند و اين حق را براي خودشان قائلند که گاهي، کمي تفريح کنند. حتي اگر اين تفريح براي بقيه، آزاردهنده باشد.»
به من چه که بقيه ندارند؟
خاطره، دختري 25 ساله با بيني عملي، سرنشينِ خودروي آزراي آلبالويي با لبخند ميگويد: «الان کمتر ولي قبلا خيلي اهل دور دور و چرخيدن توي خيابان با دوست و رفقا بودم. معمولا شبهاي جمعه و شبهاي تعطيل، مثل يک قرار نانوشته دور هم جمع ميشديم و سعي ميکرديم با سرعت و هيجان، خودمان را سرگرم کنيم. فکر هم نميکنم کار بدي باشد؛ سرگرمي است ديگر. من دوست دارم و از چنين فرصت هايي استقبال ميکنم. سرعتِ زياد، موزيک با ولومِ بالا، شادي و خنده، رو کم کُني و حالگيري؛ تفريح است ديگر. چرا فکر ميکنيد اين تنها تفريحِ ما، باعث ايجاد ناامني رواني، مزاحمت و سرخوردگي روحي براي بقيهاي است که از چنين امکاناتي محرومند؟ من اصلا اين حرف را قبول ندارم. همه اينها برمي گردد به درک، منطق و انعطاف پذيري آدم ها. اين خيلي طبيعي است که بعضي خانوادهها و آدم ها، به هر دليلي، متمول تر از بقيه باشند و به اصطلاح دستشان به دهانشان برسد. يا تلاش کردهاند، يا شانس آوردهاند. به هر حال بايد اين واقعيت را پذيرفت. شرايط مالي بقيه به من ربطي ندارد. از قديم گفتهاند دارندگي و برازندگي!»
به دنبال فخرفروشي
پدرام، از کارکشتههاي دور دور بازي، سرنشين خودروي بي ام دبليوي ايکس شش، به ماشينِ 800 ميليوني اش تکيه ميدهد و با خونسردي ميگويد: «از حدود ده سال قبل، شبهاي جمعه، خيابانهاي خاصي پاتوق برو بچ عشقِ خودرو بود که سعي ميکردند با به رخ کشيدنِ مدل و رنگ و امکانات ماشين، تيپ و قيافههاي عجيب، موزيکهاي آنچناني و دست فرمان درجه يک و سبقت و ويراژ، يک جورهايي روي بقيه را کم کنند. گاهي اين جور وقتها کار به شکستنِ آينه بغلِ خودروها و تنه زدنِ خودروها و تصادفهاي خطرناک هم ميکشيد. اغلبِ بچه پولدارهاي اصيل، آنها که چشم و دلشان سير هست، دنبالِ جنبه تفريحي اين قضيه هستند و معمولا نوکيسه هايي که يک شبه پولدار شدهاند، دنبال جلب توجه عابران و فخرفروشي اند اما به شکلِ معمول، همه براي سرگرمي و پيدا کردنِ دوست و رفيقِ جديد، دور دور ميکنند. البته اين سال ها، ديگر کمتر فرصت دور زدن پيش ميآيد. خيابانها شلوغند، تازه به دوران رسيده هايي که قبل از هر کاري يک ماشين مدل بالا انداختهاند زير پايشان زيادند و خلاصه اين کارها ديگر چيپ شده. اغلب دور هم جمع ميشويم و آبميوهاي ميزنيم، سيگاري ميکشيم و تمام.»
بيکاريم، پس دور دور ميکنيم!
سميـرا، دخترِ سي ساله صاحبِ خودروي 206 سفيد، با لحني حق به جانب ميگويد: «من اهلِ ورزشم. مدتي کلاسِ اسکواش ميرفتم و مدت کمي ورزشِ اسپلينگ را تجربه کردم. راستش را بخواهيد رفتن به هر دوي اين کلاسها براي منِ کارمند، چه به لحاظ زمانبندي و چه از لحاظِ هزينه، واقعا سخت و سنگين بود. هزينه هر جلسه اسکواش ده هزار تومان و هزينه هر جلسه اسپلينگ، دوازده هزار تومان است و اين تازه جدا از هزينههاي لباس و وسايل و رفت و آمد است.
هزينه وروديِ پيست اتومبيل راني براي هر دور، بيست هزار تومان است و هزينه سرگرميهاي فرهنگي مثل کتاب و کتابخانه و سينما و تئاتر هم با احتساب هزينههاي جانبي، سر به فلک ميکشد. اينها را بگذاريد کنارِ اين که هيچ تفريحِ جمعي براي ما جوانها فراهم نيست و با توجه به سبکِ زندگي اين روزها، فرصتي براي رفت و آمد و مهمانيهاي فاميلي هم نميماند. همه بيکار و علافيم و شايد براي پاسخ به نيازهاي دروني و پر کردن خلاءهاي روحي است که به سرگرميهاي من درآوردي و خطرناک مثل دور دور، رو ميآوريم.»
ريشه اين رفتارها حس هيجان طلبي کاذب است
مازيار حکاک - اين روزها ماشين بازي با خودروي گران قيمت تفريح عدهاي ازجوانان است. زياد ميبينيم در خيابانها خودروهاي خارجي که دست به رفتارهاي پرخطر و يا نمايشي ميزنند و اين رفتار هم فرصتي براي خودنمايي شده است. از دکتر سردار آبادي روانشناس باليني علت و انگيزه افراد از انجام اين رفتارها را جويا شديم که آقاي دکتر علت آن را اين گونه توضيح ميدهد: «اين رفتارها صرفا توجه طلبي نيست و ميتواند هيجان طلبي کاذب و سرمستانه هم باشد. اين افراد و اين قشر از جامعه از آن جا که از ابتداي زندگي تمام چيزهايي را که ميتواند به هيجان منجر شود تجربه کردهاند و براي شان محدوديت وجود نداشته؛ بنابراين خيلي زودتر از موعد آن هيجاناتي را که بايد دوره نوجواني و يا جواني درک کنند تجربه ميکنند. وقتي به اين سن ميرسند ديگر آن رفتاري که براي ساير هم سن و سالانشان هيجان انگيز است آنها را ارضا نميکند لذا با يکسري رفتارها که گاهي اوقات حتي پرخطر ميشود سعي ميکنند حس هيجان شان را زنده نگه دارند و صرفا ميخواهند هر طوري شده لذت ببرند.» از دکتر سردار آبادي درباره حس خودنمايي با خودروهاي گران قيمت ميپرسيم که پاسخ ميدهد: « باتوجه به سن و سال، هويت اين افراد هنوز شکل نگرفته است و هويت شان معلق است بخش بزرگي از اين شکل نگرفتن هويت هم به دليل عدم انسجام خانوادگي است که عمده اين افراد با اين مشکل دست به گريبان هستند.»
مسئله مهم ديگر در اين موضوع تاثير اين رفتارها بر افراد مختلف جامعه است که آقاي دکتر در اين باره ميگويد: « جبران کوچک ترين خسارت اين خودروهاي گران قيمت با هزينههاي گزافي همراه است که اگر مردم عادي درگير اين موضوع شوند با مشکلات مالي مواجه خواهند شد. جداي از اين، با اين دست کارها فاصله طبقاتي براي عموم شفاف تر ميشود و به نوعي بعضي از سرخوردگيها را ايجاد ميکند. سرزنش گري را براي جوانان و نوجوانان هم سن و سال به همراه دارد چرا که از چنين شرايطي برخوردار نيستند و اين در دراز مدت در مسئوليت پذيري و کاهش اعتماد به نفس آنها تاثير گذار است.»
چالش هدف و هويت
سيد مصطفي صابري- کار خاصي ندارد، نه خريد، نه کلاس، نه ديدار از اقوام و... براي آن که بادي به کله اش بخورد هم بيرون نيامده، در اصل ميتوان گفت هدفي ندارد، نه فقط در دور دور امشبش بلکه يکجورهايي در زندگي هدفي را دنبال نميکند.
اهداف در بيشتر مواقع براي رسيدن به نداشتهها و رشد شکل ميگيرند، اما براي کسي که دايره داشتهها و کمال را محدود ميبيند نميتوان هدفي تعيين کرد آن هم وقتي فرد بسياري از امکانات مادي را دارد؛ غافل از اين که همين امکانات او را اسير کردهاند. حالا امکانات زيادي مثل خودروي لوکس و... ابزار راحتي اش نيستند بلکه برايش حکم هدف را دارند هدفي براي مهم جلوه کردن پيش ديگران. خودرو، ويلا، ساعت، گوشي با تزيينات عجيب و... فرقي نميکند چون چنين فردي فقط ميخواهد خاص باشد. در جمع خودشان گاهي از عبارت هايي مثل پولدار اصيل و تازه به دوران رسيده، استفاده ميکنند.
عنوان فرقي در ماجرا ايجاد نميکند وقتي فرد هنوز در بند يک رفتار غلط باشد. وقتي اين رفتار غلط هم به يک شبه هنجار تبديل شود اوضاع بدتر هم ميشود. کافي است سري به شبکههاي اجتماعي بزنيم. جايي که براي عده کمي، مانور خودنمايي و خاص بودن از جايي مثل کف خيابان با خودروي لوکس به فضاي مجازي منتقل شده است.
جايي که تفاخر بدون مرز باعث ميشود ماجرا از عکس سفر خارجي، خودروي لوکس يا حيوانات اهلي و غير اهلي به ترويج انواع عملهاي مثلاً زيبايي، لاک ناخن با طلاي 18 عيار، گوشي موبايل با تزيين الماس و... بکشد و چون هميشه چيز تازهاي براي تفاخر وجود دارد که اصالت هم ندارد اين مانور ادامه پيدا ميکند تا جايي که ديگر باعث ميشود صرف خاص بودن آن قدر موضوعيت پيدا کند که فرد حريم خصوصي و خيلي چيزهاي ديگر را زير پا بگذارد تا ديده شود. چون هويت و شخصيتش با اشيا و تفاخر گره خورده و بدون انتشار تصاوير خاص!! گويي همرده بقيه قرار گرفته و پايين آمده است. هر چند در واقع هيچ وقت بالا هم نرفته که پايين بيايد.
آدمي که اين چنين از نبود هويت و هدف رنج ميبرد مثل برهنهاي است که براي پوشاندن خود هرچيزي را که بيابد بي توجه به حُسن و قبحش به تن ميکند تا معايبش را بپوشاند. اما چنين آدمي فقط به خودش و سرمايه اصلي زندگي اش يعني وقت و جواني لطمه نميزند. نگاههاي سرخورده بسياري در پي تصاوير اوست و اين جاست که نمونههاي عجيب تر و دم دستي تري براي تفاخر و خاص بودن هم پيدا ميشود که به بضاعت مادي و فکري آدمها وابسته است.
وقتی شرایط برای بعضی ها فراهم می شود تا صد ها میلیارد تومان ثروت اندوزی کنند به نظر شما با پول های باد آورده زور نکرده چکار کنند تازه این خوبشه بدش استغفرواالله
کاش دوردورفقرارامی دیدندکه چگونه تلاش می کنندتافقیرترازخودایاری برسانند.
ها!!! میشناسمشون...دیدمشون... اینا بچه های محله ما هستن. ی خونه وادشون رو میشناسم. چهار نفرن..باورکنید ماهی 600 تا نون لواش میخورن..150 تا تخم مرغ...2کیلو پنیر...وای میدونین چقدر پولش میشه؟ بابا شون سه تا کوچه دستش بود اینقدر این در و اون در زد تا ی کوچه دیگه رو هم گرفت..جون هم نداره جارو کنه ها ولی زبله! اون وقت یک عده آدم بدخت تو اقدسیه و کامرانیه و قیطریه ...هستن که ! ای بابا ول کن حرفارو سینا- شام چی داریم؟
مگه پولداری جرمه!
امیدوارم همه ایرانی ها فانتوم سوار بشوند بابا خدا هم مخالف این کار نیست
واما بنعمة ربک فحدث
ولی اذیت نوامیس کار غیر اخلاقیه
که باز هم من پولدارها را محکوم نمیکنم پوست کنده که بعضی خانمها خودشون به این سمت میرند
برو کنار بچه تو آورر دریو هستم میچسپی به آسفالت
برو جانم مار را گیر منکرات ننداز!
اسباب بازی های دنیا متعلق به کسانی است که همه آرزوی هایشان بازی باشد فقط باز ی کردن را دوست دارند و میخواهند بگویند منم دارم مال من بهتره با همه فرق میکنه من از همه بهترم اصلا فقط من خوبم بقیه از م کمترن . باشه خوش باش فقط یادت باشه اگه اسباب بازی هاتو بگیرن هیچی نداری .
(تن آدمی شریف است به جان آدمیت نه همین لباس زیباست نشان آدمیت)
خدا بازهم بیشتر کنه بابا ما که حسود نیستیم نوش جونشون دارندگی وبرازندگی.
عجب جطور در كشور اسلامي كه درگوشه وكنارآن افرادي هستندكه حتي محتاج نان شب هستند آيا آنهايي كه شبانه روز درحال مال اندوزي هستند اين همه ثروت راازكجاآورده اندآيا واقعاانهاراازراه حلال بدست آورده اند بنده كه فكرنمي كنم شما چطور.
به نظر من آدم هاي پولدار با ماشين ها و خونه هاي خاص بايد در جامعه باشند تا براي افراد انگيزه ي كار كردن ايجاد كنند
ولي اگر اين ها نباشند هم مردم انگيزه براي كار و خريد اين ماشين ها ندارن
اين آدم ها بايد باشند ولي نبايد باعث اذيت و آزار ديگران شوند