پايگاه خبري تحليلي «پارس»- در سال 1998 ميلادي مديرکل مؤسسه ملي مالکيت صنعتي الجزاير، پيشنهاد کرد تا سازمان جهاني مالکيت فکري (WIPO) روزي را براي پاسداشت حقوق فکري انواع نوآوري در نظر بگيرد. پيشنهادي که در نهايت به تعيين روزي به عنوان «روز جهاني مالکيت فکري» انجاميد و از سال 2000 تاکنون 26 آوريل (6 ارديبهشت) براي آن قرار داده شد. همه ساله در 26 آوريل برنامه هايي در سراسر دنيا درباره حفظ حقوق فکري و معنوي اختراعات، برندها و آثار فرهنگي- هنري برگزار مي شود. مالکيت فکري در همه جاي جهان بيشتر درباره ايده هايي که قرار است وارد صنعت و ... شوند، اهميت پيدا مي کند چون در ظاهر ارزش فکر و مالکيت ايده از نظر مادي در حوزه اقتصاد چشمگير است. اما اگر بخواهيم در حوزه فرهنگ به آن توجه داشته باشيم بايد سراغ مقوله کتاب سازي به عنوان بخش مهمي از پديده سرقت هاي ادبي برويم. در بحث مالکيت فکري، اگر در حوزه صنعت بحث صيانت از يک ايده اقتصادي خوب در ميان باشد در حوزه فرهنگي اش پاي مالکيت انديشه و توليدات فرهنگي در ميان است، مثل فيلم، فيلمنامه، کتاب و آثار ادبي که چرخ فکر و انديشه يک کشور را مي چرخانند. به مناسبت روز جهاني مالکيت فکري به سراغ پديده کتاب سازي و سرقت هاي ادبي رفتيم و از اين خواهيم گفت که اگر بخواهيم مالکيت خوبي روي فکر و انديشه خود داشته باشيم بايد مسير بارور کردنش را به خوبي پيدا کنيم و بي شک حصول اين مهم از راه احترام و توجه به آثار فاخر فرهنگي به خصوص در حوزه کتاب ممکن مي شود. نمي توان در حوزه انديشه مالکيت فکري را ناديده گرفت و ناشر، مولف و مخاطب را با آثار بازاري سرگرم کرد و توقع داشت جامعه در ديگر شئون زندگي نيز به خصوص حوزه مالکيت ايده هاي اقتصادي، به حقوق ديگران يعني ايده هاي اوليه بکر پايبند باشد. نمي توان با آثار سطحي جامعه اي را درگير کرد و انتظار توليد فکر و ارتقاي خلاقيت از اعضايش داشت. پس گام اول مالکيت فکري مي شود احترام به حقوق مالکان آثار فرهنگي و احترام بيشتر به قدرت تفکر مخاطبان، با توليد آثاري که هم توهين به شعورشان نباشد هم موجب بالندگي ذهن شان شود. اما «کتاب سازي بازاري» در نوعي که فعلاً در بازار نشر ما رايج شده است، هم مالکيت فکري صاحبان آثار را ناديده مي گيرد هم با تنزل ذائقه مخاطب به فکر او شبيخون مي زند. روز جهاني مالکيت فکري را بهانه اي قرار داديم براي بررسي پديده اي به نام کتاب سازي.

هر سخن جايي و هر جمله صاحبي دارد!
الهام يوسفي- تصور کنيد با زحمت بسيار و گذاشتن وقت و عمر فراوان، اثر هنري ويژه اي مثلا در زمينه نقاشي، خطاطي يا معماري آفريده ايد. به اين اميد که در تاريخ بماند و بعدها مثل آثار هنرمندان يا سازه هاي معماران گذشته يادي از شما بکنند و نامتان در صفحه تاريخ جاودانه شود. هنوز زنده ايد که گذرتان مي افتد به جايي و درست همان طرح يا ايده خودتان را به نام ديگري يا بدون ذکر نامتان مي بينيد. در حالي که اين کار صرفاً کپي که برابر اصل کار شماست براي صاحب جديدش عوايد مادي فراواني داشته است. حتي اگر از عوايد مادي هم صرف نظر کنيد نمي توانيد بپذيريد که فرزند دلبندتان که عمري را براي خلق آن صرف کرده ايد در آغوش ديگري باشد و نام ديگري را بر او نهاده باشند!

فرزندي در آغوش نامادري!
حال تصور کنيد يک نويسنده يا شاعر خوب يا معمولي که به هر حال براي آفرينش اثرش وقت و انرژي و عمر گذاشته است در فروشگاه هاي کتاب، نمايشگاه هاي فرهنگي سطح شهر يا در دست آدم هاي آشنا و غريبه، کتابي را ببيند که داستان، شعر و حتي بريده جملاتش، بدون ذکر نام در ميان متن هاي ديگر قرار داده شده و با عنواني جديد مثل «گزيده داستان هاي نويسندگان گمنام»، «جملات حکيمانه نويسندگان»، «گزيده اشعار عاشقانه شاعران معاصر» يا عناويني از اين دست، بين مردم مي گردد. بدتر از آن، فرض کنيد همان نويسنده يا شاعر خيلي اتفاقي با متن آشنايي در روزنامه يا مجله، برخورد کند و آن متن را که دقيقاً نوشته او يا اندکي تغيير يافته آن است به اسم نويسنده ديگري يا بدون ذکر نام خود در آن نشريات ببيند. نويسنده مذکور نه تنها از عوايد مادي اثرش محروم مانده، بلکه از کوچک ترين حق خود، يعني امضاي خودش پاي اثرش بي بهره مانده است. نويسنده ديگري که سهوي يا عمدي، آن فرزند را صاحب شده، اگر همکار منصفي باشد مي تواند درد ناشي از اين اتفاق را در هم پيشه خود درک کند.

فشار از بالا... يا قوانيني که نيست!
شايد نخست بايد برويم سراغ ناشراني که کتاب هايي از آثار نويسندگان مختلف را بدون ذکر نام و با طرح جلدهاي جديد و معمولاً مخاطب پسند و پيش پا افتاده وارد بازار مي کنند.آن ها در واقع برنده اصلي اين بازي محسوب مي شوند و طبيعتاً متهم رديف اول رعايت نشدن حقوق نويسنده هستند. با اين همه، سليقه، تمايل و انتخاب مخاطب، تاثير مستقيمي بر روال کاري ناشران دارد و تعيين مي کند که چه کتابي مي تواند صرفه اقتصادي داشته و براي چاپ اشتها برانگيز باشد، اما ابزار فشار مستقيمي که مي تواند نقش جدي تري در حمايت از حقوق صاحب اثر داشته باشد، قوانين است. قصه زماني غمناک تر مي شود که دريابيم، براي حمايت از اين نويسنده بخت برگشته قوانين روشن و ساده اي وجود ندارد و معمولاً او در هزارتوي مواد و تبصره هاي قضايي پيچيده و نارسا، گير مي افتد و سرانجام ره به جايي نمي برد. به زبان ساده تر براي پس گرفتن فرزندش هيچ دادگاهي شکايت او را آن چنان که بايد به رسميت نمي شناسد و از او حمايتي که بايد نمي کند. در همين معادله ساده است که صدها و هزاران کتاب توسط ناشران سطح پايين و حتي خوب، که هيچ زحمتي جز گزينش و کپي کردن آثار ده ها نويسنده انجام نداده اند با کيفيت پايين وارد بازار مي شود و رنگ و روي بازار کتاب را زرد و زار مي کند.

دفاع نامحسوس از نويسنده ها
اما نقش اصلي ديگري در اين نمايشنامه چند پرده اي وجود دارد که پيش از اين، به آن اشاره کرديم و آن نقش، نقش کليدي مخاطب کتاب يا خواننده است. مخاطبي که اگر اين حساسيت را درباره صاحبان آثاري که مي خواند پيدا کند و هر اثر و کتابي را که ناشر توليد کرده، بدون دقت و بررسي خريداري نکند مي تواند اندک اندک ناشران را وادار کند تا آن ها هم به اين قضيه حساس باشند؛ به اين مي گويند فشار از پايين. اين حساسيت مي تواند محدود به عرصه کتاب نباشد بلکه هر متني در هر جايي، اگر منسوب به شخصي شده است بايد با معيارهاي عقلي، تاريخي و اجتماعي در ترازوي سنجش قرار گيرد و در بست و بدون تامل پذيرفته نشود. اين گونه است که مخاطب در عرصه برخورد با هر نوشته اي، خرد و توانايي تحليل خود را افزايش مي دهد و ديگر کسي نمي تواند هر جمله، نوشته يا شعري را به نفع خود مصادره کند و باکي هم از رسوا شدن نداشته باشد. اين جاست که نقش اصلي نمايش، يعني خواننده، در هيبت وکيلي توانمند نمي گذارد حقوق نويسنده پايمال شود و برخي ناشران از اين آب گل آلود بي حساسيتي مخاطب، شاه ماهي صيد کنند.

نگاهي به مقوله کتاب سازي و انواعش/ شبيخون به فرهنگ مطالعه
دوست عزيزي کتابي را به شما معرفي مي کند و اصرار هم دارد که اگر اين کتاب را نخوانيد يکي از بزرگ ترين اشتباهات زندگي تان را مرتکب شده ايد و هر کسي کتاب را خوانده مثل شخصيت هاي سريال هاي تلويزيوني متحول شده و... خلاصه هر چند با طراحي جلد، عنوان کتاب و نويسنده گمنامش ارتباط برقرار نمي کنيد، اما کتاب را تهيه مي کنيد، مقداري که کتاب را مي خوانيد از اين همه خلاقيت بدون مرز نويسنده، دچار شگفتي مي شويد چون موفق شده در قالب داستان هاي کوتاهي نکات جالبي را درباره مفهوم زندگي بيان کند. کمي که در کتاب غور مي کنيد متوجه مي شويد بسياري از مطالب کتاب آشنا است، کتاب الگوي خاصي ندارد و بلافاصله پس از يک داستان شيرين، چند جمله از بزرگان نقل کرده و خود نويسنده هم نتيجه گيري کرده است که همه اين ها برخلاف قواعد نوشتن و احترام به ذهن و دريافت مخاطب است. انگار نويسنده از چند کتاب مختلف شعر و داستان، جملات الهام بخشي را به هم چسبانده و مقدمه، مؤخره و نتيجه گيري به آن اضافه کرده و به اسم خودش منتشر کرده است، سري به فهرست منابع کتاب مي زنيد اما در کمال تعجب خبري از منابع درست و حسابي نيست. خيلي تلخ است چون پول و وقت مان را پاي چيزي گذاشته ايم که هويت ندارد، صاحب ندارد. انگار ذهن کسي که کتاب را گردآوري کرده، آنقدر عقيم بوده که به نوعي دچار سرقت ادبي شده است. به اين پديده يعني توليد يک کتاب با استفاده از محتواي آماده که اثر ديگران است و در بيشتر مواقع هم بدون ذکر منبع و مالک اثر اتفاق مي افتد کتاب سازي مي گويند. پديده اي که اين روزها به خصوص در اوضاع و احوال بد بازار نشر مرسوم شده است؛ چون هزينه کم و سود بالايي دارد.

انواع کتاب سازي چيست؟
تصور اوليه ما اين است که کتاب سازي کاملاً مشابه سرقت ادبي است و يک نفر، اثر ديگري را بدون ذکر نام منتشر مي کند. در حالي که در اين ماجرا ذکر نام نويسنده يا نويسندگان اصلي و منابع يک بحث است و اجازه گرفتن از آن ها بحث ديگري است. کتاب سازي يکي از انواع سرقت ادبي است که هميشه هم سرقت ادبي محسوب نمي شود اما حتي وقتي با ذکر نام نويسنده باشد به فرهنگ، ادب و ذهن مخاطب لطمه مي زند و در هر شرايطي حقوق مولف اصلي را هم ناديده مي گيرد چون شايد مولف سواي حقوق مادي، نخواهد اثرش ولو به اندازه يک داستان يا شعر در کتابي که آثار ديگران هم آمده، چاپ شود.

حالا وقت آن است که انواع کتاب سازي را بهتر بشناسيم، چون هميشه و تحت هر شرايطي کتاب سازي پديده مذمومي نيست که ذائقه و دانش مخاطب را پايين نگه دارد. گاهي خلاصه يک کتاب است، کتابي ارزشمند که مطالعه آن براي همه ممکن نيست و يک نفر با اجازه از ناشر و مولف، اثر را خلاصه و به شکل عمومي تري عرضه مي کند.

البته خلاصه کردن رمان و... از اتفاقات بد اين حوزه است. گاهي اثر به صورت بريده هايي است از کتاب ها يا آثار يک شخص خاص که در اين حالت هم کتاب سازي خوبي اتفاق افتاده است، به شرط اجازه. يعني آرا و نظرات يک نويسنده مثلاً در خصوص خانواده از بين تمام آثارش جمع آوري شده است. گاهي کتاب گزيده اشعار شاعر است و .... گاهي هم پاي اشکال بد ماجرا در ميان است، مثلا بدون در نظر گرفتن اين که يک ناشر نماينده رسمي يک نويسنده خارجي است، ترجمه اي با کيفيت پايين تر و قيمت کمتر به خاطر ترجمه ضعيف تر و پرداخت نشدن حق کپي رايت روانه بازار کتاب مي شود.

خلاصه انگيزه هاي مختلفي در کتاب سازي وجود دارد و هميشه هم حقوق مادي و معنوي ناشر و نويسنده ناديده گرفته نمي شود، اما با چند فرمول ساده، مي توان يک کتاب سازي مذموم را شناخت تا در انتخاب هاي مان هنگام خريد کتاب دقت کنيم.

شاخصه هاي يک کتاب سازي مذموم
مهم ترين شاخصه چنين کتاب هايي اين است که کتاب معجوني است از چند فرم و قالب و ... مخلوطي از شعر و داستان و سخن بزرگان و... کتاب فرم يکدستي ندارد، بريده بريده است و در بسياري از اوقات از روي چند نويسنده سرقت ادبي شده، تا شکل کار طوري باشد که مجال يا حوصله پيگيري براي طرف به خاطر کپي بخش کمي از اثرش باقي نماند. طراحي جلد کيفيت بصري ندارد و ادعاهاي بزرگي روي جلد مطرح شده، از جمله اين که کتاب موجب تحول شما خواهد شد و .... اگر نويسنده منصف باشد اسمش را به عنوان گردآوري شده پشت جلد مي زند.

مشخصه بعدي اين است که از قيصر امين پور و عرفان نظرآهاري تا پائولوکوئيلو و آنتوني رابينز در کتاب حضور دارند، اما خودشان خبر ندارند. به طور معمول غير از ناشناخته بودن ناشر و اين که حوزه فعاليت خاصي ندارد، اين نوع کتاب ها معمولاً در نمايشگاه هاي کتاب، پارک ها و... به فروش مي رسند تا کتابفروشي هاي معتبر. طبيعتاً ماهيت اين آثار با کشکول هاي قديمي که در کشورمان هم مرسوم بوده است متفاوت است.

چرا عده اي کتاب سازي مي کنند؟
مرحوم سيد حسن حسيني شاعر بزرگ کشورمان در کتاب «بريده ها» مي گويد: «شعر فرزند شاعر است، هيچ فردي بچه ديگران را به فرزندي قبول نمي کند مگر اين که عقيم باشد.» بي شک اين جمله زيبا درباره ديگر انواع ادبي هم صدق مي کند؛ اگر کسي سواد و خلاقيت لازم براي نوشتن و اثرگذاري بر ديگران را داشته باشد چه دليلي براي گردآوري آثار ديگران خواهد داشت؟ و گرنه گردآوري که با اندک زحمتي از عهده هر کسي برمي آيد. در کنار بي بهره بودن چنين افرادي از ذوق و استعداد در اين عرصه، بايد نداشتن تعهد را هم به ماجرا افزود، کسي که خودش براي آثارش زحمت بکشد مي داند که يک اثر ولو کوتاه، فقط از جنبه مادي براي صاحبش با ارزش نيست، بنابراين هيچ گاه به سمت کتاب سازي و سرقت ادبي نمي رود، مگر آن که دچار جنون شهرت و ثروت باشد و افسوس که چنين اشخاصي خود را داعيه دار فرهنگ هم مي دانند و چقدر هم در فريب مخاطب موفق هستند.

چرا نبايد سمت اين کتاب ها برويم؟
کتاب هاي بازاري به خصوص در حوزه روانشناسي که بيشتر هم خانم ها مشتري شان هستند به طور معمول بار محتوايي ندارد، حالا فرض کنيد يک کتاب ملغمه اي از چنين آثاري باشد يا مثلاً خلاصه اي از آن ها، شايد در نگاه اول محتواي چنين آثاري مثبت باشد، اما در عمل چون بر پايه الگوهاي نوشتاري ذهن مخاطب را به بهتر بودن و خوشبخت بودن تهييج مي کند فقط در حد شعار هستند و عملاً راهکاري براي تغيير در زندگي فرد ندارند ولو اين که مدام شعار بدهند: پولدار شدن در 20 روز، اعتماد به نفس در 30 روز، دوستيابي در 40 روز و... کم کم با خواندن چنين آثاري ذائقه ما پايين مي آيد و حوصله خواندن متني را که بر پايه استدلال است نداريم و اصولاً از مقدمه چيني منطقي متنفر مي شويم و مي خواهيم همه چيز را مثل نکته هاي تستي کنکور ياد بگيريم و از کتاب هاي خوب بيزار مي شويم. در کنار همه اين ها مولفي که واقعا اثر را نوشته نمي شناسيم، درعوض پول مان را به کسي مي دهيم که براي اثر زحمتي نکشيده و... وقتي يک نويسنده خوب احساس امنيت نداشته باشد اين امر روي کارش تاثير مي گذارد.

بهتر است بدانيد مسئولان در مرحله صدور مجوز چندان سخت گيرانه برخورد نمي کنند و تنها در صورتي که بعد از چاپ کسي شکايت کند پاي کار مي آيند بنابراين نقش بنده و شمايي که کتابخوان هستيم و اهل فرهنگ در اين ماجرا خيلي پررنگ است که اجازه ندهيم کتاب سازان با سودهاي آنچناني بيشتر طمع کنند.

حکم شرعي کپي آثار از نظر رهبر انقلاب
عرفان نظرآهاري را با کتاب هايي مثل «ليلي نام تمام دختران زمين است»، «در سينه ات نهنگي مي تپد»، و «چاي با طعم خدا» مي شناسيم، نويسنده اي که با بيان خاصش که تازگي فراواني داشت مخاطبان زيادي را جذب کرد. عرفان نظرآهاري چند سال قبل، به دنبال مسئله انتشار آثارش در کتاب  هاي گردآوري شده به دفتر مقام معظم رهبري، استفتائي را ارسال کرد که به شرح زير است:

«با سلام و درود و احترام. کتاب سازي و سرقت ادبي به پديده روز جامعه ما بدل شده است. هر روزه شاهد نشر و توزيع کتاب هايي هستيم که نام گردآورنده در شناسه آن درج شده. اين کتاب ها از نوشته ها، داستان ها، اشعار، ترجمه ها و مطالب گوناگون تشکيل شده بي آن که از پديدآورندگان اصلي آثار کسب اجازه شده باشد و يا حتي نامشان در کتاب ذکر شود.

طبق ماده ۲۳ و ۲۴ قانون هر کس تمام يا قسمتي از اثر ديگري را بدون اجازه او نشر، پخش و عرضه کند، مجرم است و از ۶ ماه تا ۳ سال حبس تأديبي دارد. اما وزارت محترم فرهنگ و ارشاد اسلامي تنها ناظر به محتواست و به کتاب هاي گردآوري بدون رضايت صاحبان اثر مجوز مي دهد. حکم رهبري درباره کتاب هاي گردآوري چيست؟»

در پاسخ اين استفتا مقام معظم رهبري، اين گونه پاسخ دادند: «به طور کلى در کپى و استفاده و خريد و فروش هر اثرى بنابر احتياط واجب، رعايت حقوق صاحبان آن اثر، از طريق کسب اجازه لازم است و از استفاده و کپي برداري بنابر احتياط خودداري کنيد مگر اين که بدانيد که صاحبان آن اثر کپي برداشتن را اجازه داده اند.»

مالکيت فکري در ايران
ايران کنوانسيون هاي برن و رم را نپذيرفته است و در نتيجه هنرمندان ديگر کشورها در قبال انتشار آثارشان در ايران حقي ندارند، اما هنرمندان و نويسندگان ايراني شرايط متفاوتي دارند. قانون «حمايت از حقوق مولفان و مصنفان و هنرمندان» مصوب سال 1348 ناظر بر همين موضوع است. ماده دوم اين قانون، آثار مورد حمايت را ذکر کرده است که تمامي آثار فرهنگي و هنري را شامل مي شود. اين قانون حق نشر، پخش، اجرا و بهره برداري از تمام آثار را به پديدآورنده منحصر کرده و قابل انتقال دانسته است.

علاوه بر آن، حتي حقوق معنوي هم در اين قانون آورده شده است. مجازات هاي ناشي از تخطي از اين قانون، از ماده 23 تا 33 را شامل مي شود که درباره انتشار «تمام يا قسمتي» از اصل اثر يا ترجمه ديگر آثار هنري، «حبس تأديبي از شش ماه تا سه سال» را در نظر گرفته است. اصل قانون با مراجعه به سايت رسمي وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي قابل دسترس است.

قوانين بين المللي
با وجود آن که در کشورهاي مختلف قوانين گوناگوني براي حفظ حقوق معنوي و فکري وجود دارد، اما معاهده هاي بين المللي با توجه به گستره نفوذشان اهميت بيشتري دارند.

درباره حقوق آثار فرهنگي و هنري، کنوانسيون هاي زيادي امضا شده است که مهم ترين آن ها کنوانسيون ژنو (ضبط صدا و موسيقي)، رم (ويدئو و صوت) و بِرن (حق تکثير) است.