در سيره امامان معصوم (عليهم السلام) نيز بارها تأكيد بر عدم برتري عرب بر عجم و ساير نژادها بر يكديگر آمده است. در تاريخ علماي شيعه هم پر واضح است كه چنين كژي‌هايي جايگاهي نداشته و قوم فارس و عرب و ساير قوم‌ها بدون در نظر گرفتن مسئله نژادي به بحث و درس پرداخته‌اند. حال ما را چه شده است كه پس از قرن‌ها شاهد رويش دوباره چرك‌ها و كينه‌هاي عمدتاً موهوم ضدعربي در ميان بخشي از مردم ايران اسلامي هستيم؟

شايد سلاطين در روزگاران مختلف رنج و آزار فراواني بر مردمان وارد كرده باشند و نيز شايد در طول دوران‌هاي گوناگون سختي‌ها و مشقت‌هاي زيادي را بر قوميتي خاص تحميل كرده باشند. چه پيش از ظهور حكومت شيعي صفويان و چه پس از آن، تاريخ شاهد جنايت‌ها و جرم‌هاي حاكمان بر مردم بوده كه البته بخشي از اين جنايت‌ها به خاطر احساس خطر يك حاكم جائر از سوي يك گروه قوميتي يا قبيله‌اي خاص بوده است. چنين واقعيتي را نمي‌توان كتمان كرد. بحث ما از بحث سلاطين و حكومت‌هاي رايج در تاريخ جداست.

بحث درباره مسلمانان است كه در جريان تاريخ هويت خود با روش مذهبي و فتواي عالمان ديني پيوند داشته‌اند. به جز جريان نوظهور تكفير كه با محمدبن عبدالوهاب به اوج رسيد، مي‌توان گفت كه فرق و مذاهب اسلامي كه تا حدود زيادي ملازم قوميت‌هاي موجود و متفاوت در كشورهاي اسلامي هستند؛ در طول تاريخ با صميميت و سلم و صلح، عمر سپري كرده‌اند. علماي شيعي هيچ‌وقت فتوا به تكفير مذاهب سني نداده و عالمان و شيوخ اهل سنت نيز بر آن نبوده‌اند كه بر سبيل تكفير گام بردارند. البته در هر دو سوي ماجرا فتاواي بي‌اساس و پديده‌هاي استثنا يافت مي‌شود.

اگر فردي كه خود را مسلمان و شيعه مي‌نامد لب به طعن نژاد عرب بگشايد - نگارنده از او درخواست مي‌كند كه به فكر فرو برود و به اين امر بينديشد كه ۱۴ معصوم بزرگوار (عليهم السلام) هم عرب هستند- اين مسئله شايد باعث شود تا فرد طعن‌‌زننده كه براي نژاد موضوعيتي مستقل قائل است به فكر فرو رود كه شايد اينچنين نباشد. يعني شيعه معتقد است كه حضرات معصومين (ع) از هر گونه رجس و پليدي دور و مبرا هستند. اين حضرات بزرگوار پر واضح است كه به واسطه شأن انسانيت و تولد پيدا كردن جسماني در نشئه دنيوي، داراي يك نژاد هستند. بر اساس مشيت و تقدير خداوند متعال، خاندان عصمت كبري در طايفه‌اي از مردم عرب حجاز ظهور كرده است.

اگر معاذالله فرض را بر عيب و پليدي ذاتي نژاد عرب بگذاريم، قهراً اين صفت رذيله به همه افراد اين نژاد (معاذالله اعم از اهل‌البيت –عليهم‌السلام- ) سرايت مي‌كند.

حال كه مؤمن به مكتب شيعه اماميه معتقد به عصمت تام اهل‌البيت است، نبايد باور غلط عيب ذاتي نژاد عرب يا هر نژاد ديگر را بپذيرد. اگر هم عيبي يا صفت رذيله‌اي در ميان قوميتي خاص شيوع بيشتري دارد نه از آن جهت است كه آن رذيله ذاتاً متصل به افراد آن نژاد است بلكه احكام جامعه و ويژگي جمعي و تاريخي مردم در هر سرزميني ممكن است صفاتي را در افراد، تضعيف يا تقويت كند. چه اينكه تأثير طبيعت و آب‌وهوا هم بر افراد مختلف كره زمين اثرهاي مختلفي بر روحيات و جسم انسان‌ها مي‌گذارد.

در اينجا بايد توصيه‌اي به اهل تحقيق كرد كه درباره نژاد انبيا بيشتر پژوهش شود. چه بسا با پژوهيدن و بررسي تطبيقي كتاب‌هاي آسماني پيش از قرآن، شاهنامه فردوسي، داستان‌هاي اسطوره‌اي ملت‌هاي شرقي و غربي و قرآن، مطالب شگفتي درباره ملت‌ها به دست آيد.

بسياري از اسطوره‌هاي شاهنامه و ساير داستان‌هاي حماسي با داستان پيامبران كه در قرآن و عهدين آمده مطابقت مي‌كند. قصد گشودن اين بحث پردامنه و ژرف را در اين مقال ندارم اما بايد از اين روزن به تاريخ اقوام نگريست كه شايد مسائل مربوط به ريشه‌هاي اقوام اساساً با آنچه كه مردم و حتي مورخان و دانش‌پژوهان تاريخ گمان مي‌كنند، متفاوت باشد.

از آنجا كه بسياري از قوم‌ستيزي‌ها در ژرفا ريشه در مسائل اعتقادي و ماوراءالطبيعي دارد؛ مثلاً اعتقاد به اينكه يك نژاد از نژاد شيطان است يا اينكه فلان قوم ملود شر هستند؛

از اين قبيل باورهاست. چه بسا اگر پاي بحث‌هاي تطبيقي اسطوره‌ها و افسانه‌ها با داستان انبيا و اوليا كه بحث‌هاي دست‌نخورده‌اي هم است، به محفل‌هاي دانشگاهي و پژوهشگاهي جهان اسلام و به ويژه ايران باز شود، راه‌هاي باورنكردني و بي‌سابقه‌اي در همدلي اقوام و مذهب‌ها گشوده شود. چنين بحث‌هايي تا امروز چه در حوزه‌هاي علميه و چه در دانشگاه به صورت جريان‌ساز مطرح نشده است. بنابراين نه تنها مردم عامي بلكه فرهيختگان هم وظيفه بزرگي در برابر مسئله تفاوت‌هاي قومي و نژادي دارند. چه آنكه مسئله نژاد يكي از مقاصد تعبير قرآني «لتعارفوا» - به معناي اينكه بشناسيد يكديگر را- باشد.

مجموعاً از نخبگان جامعه به طور خاص انتظار مي‌رود تا معضل نژادپرستي را كه مانعي مهم بر سر راه مقوله «وحدت اسلامي» خصوصاً در برهه كنوني است، با نگاهي جامعه‌شناسانه مورد تأني قرار داده و عموم را از پيروي چنين نگرشي بازدارند.
*دانشجوي كارشناسي ارشد فلسفه علم