پايگاه خبري تحليلي «پارس»- مهرداد کریمی- از روایت اساطیری پیگمالیون و گالاتئا، تا ماجراهای پینوکیو در مجله کودکان(Giornale dei Bambini) رم و سریال‌های تلویزیونی و فیلم‌های سینمایی خیابان سه‌سامی (Sesame street) و ماپت‌ها (Muppets)، با حکایت دست‌ساخته‌هایی انسانی روبه‌رو هستیم که جان می‌گیرند و در زندگانی حقیقی انسان‌ها وارد می‌شوند و ماجراهای گوناگونی را می‌آفرینند. شاید گالاتئای اساطیری و پینوکیوی قرن نوزدهمی، برای مقبولیت یافتن و تکامل پیداکردن، نیاز داشتند تا در سرانجام داستان، متحول شده و تبدیل به انسان واقعی شوند، اما در عصر رسانه‌ای‌شده امروز، همه این دگردیسی‌ها و تحول‌ها، برعهده جعبه‌های جادویی (یا همان تلویزیون) و ابزارهای ارتباطی و تصویربرداری و پخش تصاویر متحرک، گذاشته شده است. ابزارهایی که امروزه، به‌عنوان بخشی جدایی‌ناپذیر از سبک زندگی، در سراسر دنیا شناخته شده و رسمیت یافته‌اند.

برنامه‌های تلویزیونی عروسکی، دو عنصر جذاب را در کنار هم دارند. یکی ساخته‌ای ملموس و قابل‌رؤیت که با دنیای خیال‌انگیز و بازی‌ها و سرگرمی‌های کودکانه، پیوندی ناگسستنی دارد، به‌نام عروسک؛ و دیگری، عنصر داستان که عامل پیش‌برنده ماجراها و ایجاد کشش ذهنی و شخصیت‌پردازی در برنامه به‌شمار می‌رود. کودکان از توانایی بالایی در جان‌بخشیدن یا جان‌دارپنداری عروسک‌هایشان برخوردارند. شبیه به‌همان نکته‌ای که درباره انسان‌های بدوی از آن با نام (animism) یاد می‌کنند و هنوز در ناخودآگاه بسیاری از ما نیز باقیست.

عروسک‌ها برای کودکان، در حکم یک بازیچه معمولی نیستند، بلکه هریک ویژگی‌هایی قابل‌تعریف در ذهن کودک یافته‌اند، چنان که گویی دارای شخصیتی مستقل با خصوصیات اخلاقی یا رفتارهای خاص و حتی امیال مشخص هستند و بدین‌سان، کاملا هویت یافته‌اند. این هویت و ویژگی‌ها، اغلب با مفاهیمی مشخص، ساده و سرراست تعریف می‌شوند، آنچنان که کودک می‌تواند برای مفهوم آنها، تصویری ذهنی ایجاد کند و آنها را مطابق الگوها و نشانه‌های آشنای خود، دریابد. مفاهیمی همچون مهربانی، دوستی، بخشندگی (دست‌ودل‌بازی)، خساست، خشم، دروغگویی، بدجنسی و زیبایی(قشنگی)، برای کودکان نشانه‌های مشخصی دارند که به کودک در ساخت تصویر ذهنی آشنا و قابل‌درک از آنها، کمک می‌کنند. همین شرایط، درباره شخصیت‌های داستانی نیز صدق می‌کند. «انتخاب‌های کودک (درباره شخصیت‌های داستانی)، آن‌قدرها بستگی به نیکی در مقابل بدی یا بستگی به شخصیتی که نظر مساعد او را به خود جلب کند یا کسی که نفرت او را برانگیزد، ندارد. هر قدر شخصیت خوب (در داستان‌ها)، ساده‌تر و سرراست‌تر باشد، همانندسازی با او و رد شخصیت بد، برای کودک آسان‌تر است.» (١)

برنامه‌های عروسکی تلویزیونی، دارای سطوح مختلفی از تاثیرگذاری و جذابیت هستند. این امر با چگونگی استفاده از دو عنصر یاد شده (عروسک و داستان) و همچنین، شناخت و برقراری ارتباط با مخاطب، نزدیکی فراوانی دارد. برنامه‌هایی که با شناخت کافی از توانایی‌های ذهنی مخاطب، در قالب‌هایی حساب‌شده و آگاهانه، مطالب و موضوع‌‌هایشان را ارایه می‌دهند، این امکان را می‌یابند که برای زمانی طولانی، اثربخشی خود را حفظ کرده، برای نسل‌های پیاپی و متعدد، هم خاطره‌انگیز و هم جذاب باشند. مانند سریال تلویزیونی خیابان سه‌سامی (Sesame Street) که تولید آن تقریبا از اول دهه ٧٠ میلادی (نوامبر ١٩٦٩ میلادی) آغاز شد و تا حال‌حاضر ادامه یافته است. این سریال که در ابتدا با هدف بیان و ارایه مطالب آموزشی برای کودکان محله‌های فقیرنشین شهرهای آمریکا ساخته شد، نه‌تنها شعبه‌ها و نمونه‌های دیگری در خارج از مرزهای این کشور پیدا کرد (مانند برنامه باغچه سم‌سم در پاکستان)، بلکه رفته‌رفته حوزه‌های وسیع‌تری همچون مسائل اجتماعی و حتی سیاسی را نیز دربر گرفت. همانند برنامه‌ای که به مسأله دوری فرزندان نظامیان آمریکایی از والدینشان که عازم مأموریت‌های خارج از کشور بودند، می‌پرداخت.

برنامه‌های عروسکی در تلویزیون ایران نیز رونقی فراوان دارند، آن‌قدر که به گفته برخی تهیه‌کنندگان برنامه‌های کودک، استفاده از عروسک در کنار یک مجری، تبدیل به دستورالعمل ساخت فوری و کم دردسر برنامه تلویزیونی برای کودکان شده است! اما این برنامه‌ها نیز، میزان متفاوتی از اثربخشی و خاطره‌انگیزی را با خود دارند. یکی از این برنامه‌ها که حالا با نام شخصیت اصلی‌اش شناخته می‌شود و همراه با شهرت و محبوبیتش، گاهی با حاشیه‌های رسانه‌ای نیز همراه شده، کلاه‌قرمزی است. این سریال تلویزیونی، از معدود برنامه‌هایی است که ضمن کسب مقبولیت و محبوبیتی قابل‌توجه در میان کودکان و سایر گروه‌های سنی، دوام و بقای خود را از حدود دو دهه پیش تا امروز حفظ کرده است.

نام کلاه‌قرمزی، همچون برخی دیگر از شخصیت‌های افسانه‌ای، مانند شنل‌قرمزی یا سفید برفی، دلالت بر ویژگی باطنی خاصی از قبیل جنسیت و ویژگی‌های رفتاری یا شخصیتی ندارد. این نام تنها به یک مشخصه ظاهری اشاره می‌کند؛ بنابراین در مواجهه ابتدایی، هیچ پیش‌داوری خاصی را برنمی‌انگیزد. آنچه هویت این شخصیت عروسکی را در ذهن تماشاگر شکل می‌دهد و ویژگی‌های ظاهری و باطنی او را تعریف می‌کند، آرام و آهسته از میان بخش‌های مختلف سریال و داستان‌های به‌نمایش درآمده در آنها پدیدار می‌شود و بیننده را تشویق به جست‌وجوی زوایای تازه‌ای از ویژگی‌های این شخصیت و جلوه‌نمایی رفتارهای برخاسته از هویت او، در روال داستان‌ها و همراهی‌اش با سایر شخصیت‌ها، فرا می‌خواند.

نکته قابل‌دریافت دیگری از این جست‌وجو، این است که کلاه‌قرمزی یا اطرافیانش، هیچ‌کدام در قامت یک ابرقهرمان ظاهر نمی‌شوند. اتفاقا گاهی نیز سریال (به‌ویژه در قسمت‌های جدید)، از دریچه طنزی ملیح، به قهرمانان ادبی و داستانی پیشین می‌نگرد و از این منظر، رویکردی پست‌مدرن را به‌نمایش می‌گذارد. کلاه‌قرمزی، کودکی بازیگوش است با خوبی‌ها و شیطنت‌های کودکانه، با اشتباه‌هایی که از او سر می‌زند و ساختارشکنی‌هایی که از نگاه بزرگترها، خرق عادت یا خلاف عرف به‌شمار می‌رود. اما همین اعمال، موقعیت‌های طنزآمیز را در داستان می‌آفرینند و مجموعه را از خطر چرخیدن بر مدار تکرار و کسالت‌آوری بازمی‌دارند و تازگی و ماندگاری آن را حفظ می‌کنند. درمیان همین موقعیت‌ها، گاهی جملات و نکاتی گفته می‌شوند که بار معنایی فراوانی دارند و در ذهن مخاطب، مفاهیم گوناگونی را می‌آفرینند و تصویر می‌کنند، آنچنان که این جمله‌های خاص، در شبکه‌های اجتماعی و فضای مجازی، همراه با تصاویر شخصیت‌های این سریال، مرتب تکرار می‌شوند و اظهارنظرها و تک‌جمله‌های طنزآلودی در ذیل آنها درج می‌شود. طرفه اینجاست که با وجود برداشت‌های ذهنی متفاوت از این جمله‌ها یا تکیه‌کلام‌ها، یک احساس مشترک جمعی در پیرامون این نقل‌قول‌ها شکل می‌گیرد که با وجود تفاوت در نشانه‌ها و برداشت‌های شخصی، حسی مشترک را در فضای مجازی پدید می‌آورد. این توان و برد رسانه‌ای و قابلیت ایجاد حس مشترک بین مخاطبان، در موفقیت تلویزیونی و پیرو آن، سینمایی این اثر نیز، اهمیتی انکارناپذیر دارد. این توانایی رسانه‌ای و جذابیت جمعی، از چنان اهمیتی برخوردار است که مطالعه در الگوهای آن، امکان ایجاد همبستگی‌های اجتماعی را برای فعالیت‌های سازنده، فراهم می‌آورد و راهبردهای عملی دراین‌باره را مشخص می‌کند.

در ماجراهای کلاه‌قرمزی، نصیحت‌های مستقیم و مشفقانه معمول در برنامه‌های مشابه، چندان رایج نیست؛ اگر هم نصیحت و اندرزی هست، اغلب به‌گونه‌ای در لفافه و با قالب‌های طنزآمیز ارایه می‌شود که ملال‌آور و کلافه‌کننده و... نمی‌نماید. از همین‌رو، شرایطی را ایجاد می‌کند که امکان همانندسازی با شخصیت‌های داستان، آسان‌تر فراهم می‌شود.

به گفته برونو بتلهایم، «کودک به‌خاطر نیکی و تقوای قهرمان، خود را با او همانند نمی‌سازد، بلکه بدان سبب خود را با او همانند می‌کند که وضع قهرمان، جاذبه ژرف مثبتی را در او به‌وجود می‌آورد. کودک از خود نمی‌پرسد که آیا می‌خواهم خوب باشم؟ بلکه می‌پرسد: «می‌خواهم همانند چه‌کسی باشم؟» کودک برای اخذ تصمیم درباره این انتخاب، خود را با شوق و از روی کمال رغبت، به درون وجود شخصیت مورد علاقه می‌افکند. هرگاه این شخصیت، چهره‌ای نیک باشد، کودک نیز بی‌تأمل تصمیم می‌گیرد که او هم نیک باشد». (بتلهایم، [بی‌تا]: ٣٤) این‌گونه است که شخصیت‌های مجموعه کلاه‌قرمزی، قابلیت همانندسازی و تکرار و بازآفرینی نقش‌ها و گفته‌هایشان را به دست می‌آورند و جالب این‌که، همه آنها در ذات خود، نیک سیرت‌اند. این شخصیت‌ها، یا کاریکاتورهایی از افراد معمولی جامعه‌اند که باز هم با ویژگی‌ها و اسم‌هایی ساده، سرراست و در عین حال با معنا شناخته می‌شوند، یا حیواناتی هستند که اتفاقا در لفظ‌های عامیانه، اغلب از اسم‌هایشان به‌عنوان توهین یا دشنام استفاده می‌شود و گاه در این مجموعه، نقش و ویژگی‌هایی کاملا متفاوت از تصورات عامه ارایه می‌دهند، طوری که چهره‌ای کاملا مقبول و دوست‌داشتنی می‌یابند. این تنوع در شخصیت‌ها، امکان استفاده از قابلیت‌های زبان فارسی در طنز گویی و شوخی را نیز فراهم می‌آورد، بدون این‌که راه به هزل و هجو ببرد.  

نکته مهم دیگر در این سریال تلویزیونی عروسکی، وفادار ماندن عوامل سازنده و بازیگر و صداپیشگان به خود مجموعه و شخصیت‌های آن است. ماندگاری صدای عروسک‌ها، به‌ویژه کلاه‌قرمزی و کاراکتر پسرخاله، از عوامل مهم ثبات هویت این شخصیت‌ها به‌شمار می‌رود. بدیهی است که هماهنگی و همراهی تیم سازنده، از نخستین برنامه‌ها تا امروز، نقش مهمی در پایداری و محبوب ماندن این مجموعه داشته است.

کلاه‌قرمزی، در میان سریال‌های عروسکی مشابه، از جایگاه خاصی در میان مخاطبان برخوردار شده است، به گونه‌ای که دست‌کم ایام نوروز را بدون آن چندان خوشایند نمی‌یابند. این سریال، با مجموعه‌ای از ویژگی‌های خاص رسانه‌ای و تجاری، نمونه‌ای به‌دست می‌دهد که حکایت از توان و برد رسانه‌ای برنامه‌های ویژه‌کودکان دارد. همچنین مخاطبانی که گرچه از نظر سنی کودک به‌شمار نمی‌آیند، اما هنوز دلخوشی‌هایشان را در ساختارهای کودکانه‌ای می‌جویند که حرف دل بزرگترها را، راحت و بی‌آلایش با زبان کودکانه، آن هم از زبان عروسک‌های جان‌گرفته بر دستان عروسک‌گردان‌ها بازگو می‌کنند.  
   
پی نوشت:

١- نگاه کنید به: کاربردهای افسون. برونو بتلهایم. ترجمه کاظم شیوا رضوی. ص ٣٣