اشاره:

مقاله ارزنده زیر که در وبلاگ شب نویس منتشر شده، یک نمونه عالی است از مطالعاتی که من اسمش را می گذارم افسون زدایی از ملت. بسیاری از تصوراتی که ما از خودمان به عنوان یک ملت داریم در واقع افسانه ها و جعلیاتی است که طی پروژه ملت سازی و از طریق نظام های آموزشی و نهادهای فرهنگی مدرن رضاخانی، در حافظه و خاطره جمعی ما قرار گرفته و امروز بخشی از هویت ملی ما محسوب می شوند. مقاله زیر در واقع شاهدی است بر نظریه های امثال بندیکت اندرسون و اریک هابزباوم که معتقدند ملت - در معنای مدرن خود - اساسا یک امر مصنوع*، *دست ساز و تصور شده است. 

از حدود دو سال پیش یک کار تحقیقی شاهنامه نگاری بصورت تفننی آغاز کردم. یک طرح و پروژه‌ی شخصی که بیشتر از روی علاقه بود که متاسفانه بعد از حدود یکسال تحقیق و مطالعه،‌ بدلیل گرفتاریهای شخصی متوقف شده بود. مدتی است که باز فرصت دوباره ای بدست آوردم که کار از سر بگیرم و اکثر اوقات فراغت، مشغول خواندن و تحقیق در مورد شاهنامه، شخصیتها و لایه های روانشناختی داستانهای آن باشم. خوشبختانه در این راه دو همکار جدید هم که یکی استاد تاریخ هنر است و دیگری تصویرگری زبردست به یاری و جمع ما اضافه شدند.

 در این مدت نکات بسیاری را در پاورقی کتابها یادداشت کردم که لازم دیدم از آن بین، بطور خلاصه و گذارا به برخی نکات و باورهای غلط اما بسیار رایج درباره‌ی شاهنامه اشاره کنم. قبلاً‌ هم البته مقالات زیادی در این زمینه توسط متخصصین و اهل فن منتشر شده است که متاسفانه بازتاب . گسترده ای نداشته است.

یکم - بسیاری از مردم بر این باورند که در شاهنامه از واژه های بیگانه و بخصوص عربی استفاده نشده است که این باوری غلط است. البته در اینکه فردوسی واژه های فارسی را به عربی ترجیح میداده شکی نیست اما در بسیاری ابیات از لغات عربی استفاده کرده که میتوان موارد زیر را مثال زد: غم، حمله، قطره، قلب، نعره، نظاره، حصار، برهان، قضا، قَدَر، ایمان، جوشن، سنان، رکاب، عنان، هزیمت،  سلیح (بمعنای سلاح)، منادی، ثریا، نبات، سحاب، عقاب، فلک، درج، صف، میمنه، عجم، عجب، محضر و صلیب. بطور کلی حدود پنج درصد از واژه های بکار رفته در شاهنامه غیرفارسی هستند.

دوم – بسی رنج بردم در این سال سی – عجم زنده کردم بدین پارسی. این بیت یکی از اشتباهات بسیار رایج درباره‌ی فردوسی است درحالیکه در اغلب نسخه های معتبر و قدیمی شاهنامه این بیت و ابیات ادامه اش وجود ندارد. جالب اینجاست که خیلی ها از این بیت برای اثبات اشتباه اول، یعنی عدم وجود واژه های عربی در شاهنامه استفاده میکنند حال آنکه در خود همین بیتِ مورد شک، کلمه‌ی عجم یک کلمه‌ی عربی است. این بیت آنقدر بین مردم مشهور شده که حتی بارها و بارها در رسانه های مختلف فارسی از آن استفاده میشود و کسی نیست بپرسد کجای شاهنامه و در کدام نسخه چنین بیتی نوشته شده است؟

سوم- بسیاری از این تحریفات و جعلیات در صد سال اخیر وارد باورایرانیان شده است و در نسخه های قدیمی تر دیده نمیشود. بنظر میرسد در نتیجه‌ی تبلیغات و سیاستگزاری فرهنگ ناسیونالیسم افراطی و تاکید نژادی در دوران حکومت پهلوی ها این رویه بصورتی هدفمند اجرا شده باشد. در آن دوران انجمنها و کتب و مقالات بسیاری درباره نژاد پارسی و ایرانی و آریایی منتشر شد که بسیاری از آنها صرفاً‌ دروغ و مجعول بود. بعنوان نمونه یک موسسه ی دولتی به نام «انجمن آثار ملی» بیش از صد جلد کتاب درباره‌ی شاهنامه چاپ کرد که در یکی از انتشارات همین انجمن تحت عنوان «یادنامه ی فردوسی» این شعر زیر آمده است:

چو کودک لب از شیر مادر بشست / محمد رضا شاه گوید نخست
اگر همدم شه بود فرّهی / فرح زاید از فرِّ شاهنشهی
شهنشاه بانوی فرخ نژاد / که شاهنشهش تاج بر سر نهاد

اینگونه اشعار و وصل کردن آنها به شاهنامه، درواقع روی دیگری از سیاست امروزی در ایران و وصل کردن حاکمان امروزی به امامان شیعه است. شاید از همین رو باشد که شاهرخ مسکوب نویسنده ی «مقدمه ای بر رستم و اسفندیار» در سال ۱۳۴۸ نوشته است: «در تاریخ سفله پرور ما بیدادی که بر فردوسی رفته است، مانند ندارد و در این جماعتِ قوادان و دلقکان با هوس های ناچیز و آرزوهای تباه، کسی را پروای کار او نیست.»

در همین باره ملک الشعرای بهار نیز از نخستین رجال با صلاحیت ادبی بود که به این تبهکاریها توجه و اعتراض کرد. او نوشته است: «این اواخر باز هم تصرفاتی در اشعار فردوسی شده و می شود. از قضا در نسخه ی شماره ی سوم و چهارم مجله ی آینده در صفحه ی ۱۸۲ شش بیت از شاهنامه دیدم که هرکدام را از یک جای شاهنامه برداشته اند، یک مصراع زیادی به آن افزوده و یک مصراع کاسته اند و در جراید و مدارس آن ها را می خوانند و یاد می دهند.»
 
چهارم- بیت بسیار معروف «چو ایران نباشد تن من مباد» اساساً سروده‌ی فردوسی نیست و در نسخه های معتبری که در دسترس من بود چنین بیتی پیدا نکردم. تنها مصرع شبیه به این بیت در رزم رستم و سهراب است که فردوسی از قول هجیر به سهراب مینویسد:
چو گودرز و هفتاد پور گزین / همه نامداران ایران زمین
نباشد به ایران تن من مباد / چنین دارم از موبد پاک یاد

و اما مصرع غلط و رایج «بدين بوم و بر زنده يک تن مباد» کلاً در شاهنامه وجود ندارد و حتی ملک العشرای بهار هم در مقاله ای به این موضوع اشاره و اعتراض کرده است. به نظر میرسد این بیت و بخصوص مصرع دومش در راستای سیاستهای عرب ستیزی و ترویج وطن پرستی خاص دوران پهلوی باشد.

پنجم- این بیت «همه سر به سر تن به کشتن دهیم / از آن به که کشور به دشمن دهیم» در جنگ علیه ایران و از زبان لشگر تورانیان خطاب به افراسیاب گفته شده است. درواقع این بیت از زبان دشمن ایرانیان است که امروزه بسیاری از شاهنامه نخوانها آن را با افتخار تکرار میکنند. دلیل آن هم سرودی است بنام «مرگ وطن» که از ابیات جسته گریخته در شاهنامه ساخته شده است بدون آنکه به مضمون و مفهوم هر بیت در داستان و مکانی کاربرد آن توجه شود. حتی بیت آخر این سرود یعنی «اگر کشت خواهی همی روزگار / چه نیکوتر از مرگ کارزار» از فردوسی نیست، سروده‌ی دقیقی است که به این سرود اضافه شده است. بعدها چند بیت پراکنده یا جعلی دیگر هم به این سرود که کار ستاد ارتش رضاشاهی بود اضافه شد و در مدرسه ها و سربازخانه ها و رادیو و تلویزیون بارها پخش شد. متاسفانه این روند ظلم به فردوسی در دوران بعد از پهلوی نیز ادامه داشت و البته بشکل و شدتی دیگر.

ششم- شاهنامه‌ی فردوسی در طول تاریخ بر بسیاری دیگر از بزرگان شعر و هنر و فرهنگ ایران تاثیر گذاشته و بسیاری از شعرا از قصه ها و روایات آن آگاه بودند. بطور مثال حافظ، نظامی، سعدی و بسیاری دیگر از بزرگان شعر ایران در ابیات خود از اسطوره ها و افسانه های شاهنامه استفاده کرده اند. مثلاً حافظ بارها از جام جم، جمشید و تخت شاهی وی، کیکاووس و خون سیاوش (سیاووش) و افراسیاب و حتی رستم و کیخسرو استفاده کرده است.

من شخصاً این اشاره‌ی بسیار زیبا و غیرمستقیم حافظ به داستان بیژن و منیژه و نجات یافتن بیژن از چاه توسط رستم را خیلی دوست دارم
سوختم در چاه صبر از بهر آن شمع چگل
شاه ترکان فارغست از حال ما ، کو رستمی؟

هفتم- بسیاری از باورهای غلط درباره‌ی شخصیتهای شاهنامه هم زاییده‌ی تخیل مردم است و در شاهنامه وجود ندارد. بطور مثال ماجرای دوشاخ بودن ریش رستم را هرچه گشتم در شاهنامه پیدا نکردم. احتمالاً این موضوع از این بیت برگرفته شده:
سرگرد دارد و ریش دوشاخ / کمربند باریک و سینه ٔ فراخ

که حتی در لغتنامه‌ی دهخدا هم از قول فردوسی و شاهنامه عنوان شده ولیکن چنین بیتی را من در شاهنامه پیدا نکردم. مشخص هم نیست نسخه‌ی مورد استناد دهخدا کدام نسخه بوده است. اما در رستم نامه‌ی ملک الشعرای بهار بیت زیر در وصف رستم نوشته شده است
ستبر بازو و لاغر میان و سینه فراخ  /  دو شاخ ریش فرو هشته تا میان رستم

حتی داستان کلاهخود رستم که از جمجمه‌ی دیو سپید بوده است نیز در شاهنامه ذکر نشده و اصلاً در شاهنامه رستم سر ‌دیو سپید را جدا نمیکند بلکه او را چنان محکم بر زمین میکوبد که در دم جان میدهد و سپس دشنه ای در دلش فرو میبرد و جگر از تنش جدا میکند. رستم اما در نبرد با اکوان دیو است که سر از تن این دیو جدا میکند،‌ اما باز هم راجع به اینکه جمجمه‌ی دیو را کلاهخود خود میکند در شاهنامه اشاره ای نشده است.

هشتم- مصرع معروف «ز گهواره تا گور دانش بجوی» سروده‌ی فردوسی نیست بلکه سروده ی ابوریحان بیرونی است. اما بسیاری گمان میکنند که این بیتی از شاهنامه است. حتی در ویکیپدیای فارسی هم منبع آن را شاهنامه ذکر کرده اند.

نهم- بیت «که رستم یلی بود از سیستان / منش کردمی رستم داستان» نیز از فردوسی نیست و در مقالات مختلف به آن اشاره شده ولی آنقدر این بیت برای مردم جا افتاده است که حتی در رسانه های معتبر هم به آن استناد میشود. اینکه الهامبخش فردوسی در خلق شخصیت رستم که بوده هنوز برای من مشخص نیست و باید در این زمینه بیشتر بخوانم اما در تاریخ باستان ایران،‌ سپه سالار کل سپاه ساسانیان شخصی بنام رستم فرخزاد بوده است. اینکه آیا او الهام بخش شخصیت رستم در شاهنامه است را هنوز نمیدانم.

دهم- بسیاری از داستانها، توصیفات و تخیلات مردم از شاهنامه، در واقع حاصل نقالی ها و داستان سراییهای قرنهای بعد از سرودن شاهنامه بوده است. برای دوستانی که مایل هستند متن شعر شاهنامه را همراه با قابلیت جستجوی کلمه یا بیت در اختیار داشته باشند، وبسایت گنجور را معرفی میکنم.

در پایان، یادآور میشوم که من نه شاهنامه شناس و محقق و متخصص در این رشته هستم و نه ادعایی در این زمینه دارم. نکات بالا صرفاً خلاصه ای کوتاه از آنچه طی این مدت خوانده و یافته ام بود که ممکن است ناکامل،‌ نادرست یا قابل بررسی بیشتر باشد.