«فرهنگِ امروز» نشریه‌ای است که  شماره‌ی اولِ آن شهریورِ همین امسال منتشر شده است. رویکردِ این مجله هم مانندِ دیگر مجلاتِ علوم‌انسانی (و در لسانی عام‌تر: روشن‌فکری)، بحث‌های نظری‌ای است که می‌تواند نگاهِ انسان‌ها به خودشان را تغییر دهد؛ به خصوص از آن‌ جهت که نامِ «فرهنگ» مزین بر این ماهنامه است. 

تفاوتِ این نشریه با نشریاتِ دیگر (مخصوصن دو گروه از نشریات: طیفِ قوچانی و‌ آن طیفِ ارزشی‌ای که می‌خواهد خودش را به استانداردهای طیفِ قوچانی نزدیک کند)، حداقل در اولین شماره‌اش، آن است که عمقِ محتوایی و نظریِ یادداشت‌ها و مصاحبه‌ها بسیار غنی‌تر است  و گاهن حتی ما با مصاحبه‌ها یا یادداشت‌هایی مواجه می‌شویم که صرفِ نظر از محدودیت حجم یا رعایتِ اصولِ شکلیِ فضای آکادمیک، از نظرِ محتوا بحث‌هایی واقعن جدی هستند. علاوه بر این، به هر روی، «فرهنگِ امروز» را می‌توان صدایی سوم دانست که مسئله‌ی روش‌فکر را نه لزومن سیاست، بلکه «فرهنگ» می‌داند. هر چند که فرهنگ، به خصوص در بافتِ مفهومیِ منحصر به فردِ خودش، گمشده‌ترین حلقه‌ی شماره‌ی اولِ این نشریه بود. 

آن‌چه بیش از همه مرا شگفت‌زده کرد، پرونده‌ی پر و پیمانی بود که من بابِ «هیدگر» و انتشارِ «دفترچه‌های سیاه» کار کرده بودند. همان‌طور که می‌دانید، طبقِ برنامه‌ی زمان‌بندیِ هیدگر، بسیاری از آثارِ او کم‌کم و پس از مرگِ او منتشر شدند. آخرین مجموعه‌ای که از آثارِ او منتشر می‌شود، همین دفترچه‌های سیاه است که پیش از این نیز حرف و حدیث‌های زیادی پیرامون‌اش وجود داشت. به خصوص از آن جهت که گفته می‌شود اتهامِ  پای‌بندی‌ِ هیدگر به «راسیسم» و «فاشیسم»، از طریقِ این دفترچه‌هاست که ثابت می‌شود. این بار، ما با هیدگری روبرو نیستیم که در سالِ ۱۹۳۳، به قولِ آرنت از سرِ حماقت و جهالت، دانشگاهِ فرایبورگ را به دست گرفت، بلکه با فیلسوفی روبروییم که فاشیسم را ازجهتِ فلسفی تئوریزه می‌کند؛ بلی، هیدگر نظرِ مثبتی نسبت به یهودیان نداشته است اما آیا این به معنای فاشیست و راسیست بودنِ هیدگر است؟ این پرونده از آن پرونده‌هایی است که هر چند نمی‌تواند تکلیف ما را روشن کند، اما نقطه‌های کلیدی‌ای را برای شروعِ بحثِ تاریخی و حتی کهنه‌شده‌ی «هیدگرِ نازیست» باز می‌کند. 

چیزی که می‌نویسم خلاصه‌ای است از مطالبِ این پرونده: 

۱-  آیا سکوتِ هایدگر با «دفترچه‌های سیاه» شکسته شده؟
مقاله‌ی «سیاوشِ شوهانی»، دبیرِ اندیشه‌ی فرهنگِ امروز است. مقاله‌ای سطحی که فقط برای ورود به مسئله کافی به نظر می‌رسد. به هر روی، هدف هم چیزی جز تعیین کردنِ محلِ مناقشه نیست. 

۲- از «به سوی خودِ هایدگر» تا «با هایدگر علیه هایدگر»
مقاله‌ای است از «امید شعبانی» که از جوان‌های هایدگرباز محسوب می‌شود. نهایتِ ایده‌ی او این است که حتی اگر هایدگر فاشیست هم باشد، بایست آن‌چنان هایدگر را خواند و فهمید و نوشید، تا بتوان از دلِ خودِ هایدگر او را به سلابه کشید. همان شعارِ معروفِ پدیدارشناسی: «به سویِ خودِ چیزها». 

۳- واکنش به انتشار «دفترچه‌های سیاه»/ یادداشت‌های دومنیکو لوسوردو و فیلیپ اولترمان در گاردین
لوسوردو دو تز را مطرح می‌کند: اولن این که هیاهوهای علیهِ این دفترچه‌ها بیش‌تر بازی‌های ژورنالیستی است. بالاخره هیدگر کسی است که در آلمانِ آن دوره زیست می‌کند و نگاهِ ضدِ یهود هم امری شایع بوده است. دومن، بالاخره می‌توان از هیدگر یاد گرفت. هیدگر نمادِ مواجهه با «جهان‌گراییِ استعماریِ غربی»‌ است. در واقع، قبل از ضد‌جهان‌گراییِ مرتجع و پرخاش‌گرِ رایش، علت را باید در استعمارِ غربی‌های دیگر جست. 
اولترمان اما با قبولِ ضدِ یهود بودنِ هیدگر  سعی می‌کند بیش از اندازه واردِ فازِ راسیستیِ هیدگر نشود و به جای آن، «هم‌پوشانیِ تفکرِ ضدِ یهودِ هیدگر با کین‌توزی شدیدش نسبت به فرهنگ انگلیسی و آمریکایی» را تذکر می‌دهد. 

۴- او پدرِ نازنینی بود/ گفت و گوی هرمان هایدگر با نشریه‌ی Zeit به مناسبت چاپ «دفترچه‌های سیاه»
گفت و گوی جالبی است قطعن. حال و هوای خانوادگی و نگاهِ دختر و پسرِ هیدگر به او، شاید واجدِ نکته‌های فراوانی باشد. 

۵- سایه‌ی سنگینِ سیاست بر اندیشه‌ی هایدگر/ گفت و گو با سیاوش جمادی درباره‌ی نسبت «فلسفه‌ی هایدگر» و «رابطه‌ی او با نازیسم»
بی هیچ شک و تردیدی، حتی در میانِ نام‌های بزرگِ دیگرِ این پرونده (چون ژیژک و دیگران)، سیاوش جمادی است که «چیزی»‌ دستِ آدم می‌دهد. نگاهِ دقیق و بی‌اندازه غیرمغرضانه‌اش را باید پاس داشت و از او به خاطرِ این حجم از نگاهِ علمی دقیق تشکر کرد. مصاحبه با او بسیار طولانی است و شاملِ مواردِ متعددی می‌شود که خلاصه‌کردنِ آن تقریبن ناممکن. لکن، هر چند که جمادی ضد یهود بودنِ هیدگر را می‌پذیرد، اما تذکر می‌دهد که این ضدیت، نه به معنای راسیستی (بیولوژیکی) بلکه کاملن فلسفی است؛ دقیقن به همان ترتیبی که هیدگر در ضدیت با مارکسیسم قرار دارد باید ضدیت با یهودِ او را هم تبیین کرد. 

۶- تجدید نظر در عسرتِ یک نظریه/ گزارشی از کتابِ پیتر تراونی با عنوانِ «هایدگر و اسطوره‌ی توطئه‌ی جهانیِ یهود»
بایست تذکر داد که هنوز کتاب‌ «دفترچه‌های سیاه» به طورِ عمومی منتشر نشده است و این فقط «پیتر تراونی» است که به عنوانِ ویراستارِ آثارِ هیدگر، چندین سال با این آثار دم‌خور بوده است و از آن‌ها استفاده‌های فراوان برده است. به همین ترتیب، او فرصت را مغتنم شمرده و کتابی نوشته‌ است که مهم‌ترین منبع‌اش را فقط خودش در اختیار داشته است. به این دلیل، اثرِ او اثرِ مهمی است و این مقاله نیز، توصیفی از کتابِ تراونی است؛ هر چند که به هیچ عنوان توصیفِ خوبی نباشد. 

۷- وسوسه‌ی عمل/ چرا هرگاه فلسفه دست به عملِ سیاسی می‌زند باید منتظر فاجعه بود؟
مهدی معین‌زاده که فلسفه‌ی علم خوانده است و اکنون در حوزه‌ی فلسفه‌ی قاره‌ای قلم می‌زند، تزِ خودش را با این مقدمه بنیان می‌نهد که فیلسوفان به «وسوسه‌ی عمل» درمی‌افتند. آن‌ها همیشه در جست و جوی چیزی هستند که در زمانه‌ی خودشان بتواند دست‌گاهِ نظریِ خودشان را متبلور کند. او تاکید می‌کند که «سخن بر سرِ آن نیست که فلسفه برای حفظ تقوای خود، نباید وارد عرصه‌ی عمل، مثل عملِ سیاسی، شود. سخن بر سر آن است که فلسفه هماره از قبل وارد عمل شده است. فلسفه‌ای که بخواهد وارد عمل شود، ذاتا فلسفه‌ای توتالیتر است. فلسفه‌ای است که نمی‌تواند بگذارد امور چنان که هستند، خود را نشان دهند»

۸- استقلالِ آکادمی، تبارشناسیِ یک سقوط/ آیا دانشگاه، هایدگر را به عرصه‌ی سیاسی کشاند؟
همان‌طور که می‌دانیم، سالِ ۱۹۳۳ نقطه‌ی عطفِ زندگیِ هیدگر است. جایی که هیدگر در دورانِ زعامتِ ناسیونال سوسیالیسمِ آلمان، هدایتِ دانشگاهِ فرایبورگ را به عهده می‌گیرد و در واقع، عضوی «تعیین‌کننده» در قلمروی نازی‌ها می‌شود (هر چند که روایت‌ها در این مورد زیاد است). یحیی شعبانی در این مقاله، مسئله‌ی دانشگاه و دغدغه‌ی «استقلالِ دانشگاه»‌ هیدگر را پی‌می‌گیرد. مقاله‌ی بدی نشده  و حاوی تفحات است. 

۹- چرا هایدگر در سالِ ۱۹۳۳ گامِ درست را برداشت؟
مقاله‌ای است ترجمه‌ای و خلاصه‌وار از ژیژک که در سالِ ۲۰۰۷ منتشر شده است و به بحثِ رابطه‌ی میانِ هیدگر و حزبِ سوسیال ناسیونالیسم می‌پردازد. چنان که تو دانی، یک‌سره خزعبل‌های مرسومِ ژیژک است. البته بحثِ «تفاوتِ هستی‌شناختی»‌ای که مطرح می‌کند، حداقل برای من بحثِ مفیدی بود، اما این که از حرکتِ هیدگر نتیجه بگیریم که بایست انقلاب‌های خشن انجام دهیم و راست‌ها را از دمِ تیغ بگذرانیم، در کتِ من یکی که نمی‌رود. مقاله با این جمله‌ی تاریخی تمام می‌شود: «این واقعیت که خدا جهان را افرید، قدرت تام و خوبی فراوانِ او را نشان نمی‌دهد، بلکه گویای محدودیت و ناتوانی اوست. اما آیا نباید مانند وسترن‌های جان فورد، افسانه‌ی قهرمانانه را به حقیقت ترجیح دهیم و حقیقتِ نگوار را به نفع خیر عمومی پنهان کنیم؟»

۱۰- گامی دیگر، جهتی دیگر/ پاسخ میگل دبستگی به مقاله‌ی اسلاوی ژیژک
میگل دبستگی از آن هیدگرشناس‌های تیر است که اثارِ عزیزی را هم منتشر نموده. پاسخِ عاق‌اندرسفیهی هم به ژیژک داده است که بسی خواندی است :)

۱۱- هایدگر پیش از پیوستن به حزبِ نازی هم فاشیست بود/ گفت و گو با مجید مددی به بهانه‌ی انتشار «دفترچه‌های سیاه»
بی‌گمان، یکی از بدترین مصاحبه‌های این نشریه، همین مطلب است. مددی، با وجودِ احترامِ زیادی که برای او قائلم، موضعی کاملن متعصبانه (شبیهِ موضعِ استاد موقن) دارد و همه‌ی حرفش هم همان تیترِ بالاست. 

۱۲- رسم ناجوانمردانه‌ی فاشیست‌خوانِ هایدگر/ آیا می‌توانیم اهمیت و اثرگذاری و انقلاب‌های ژرفِ تفکرِ هایدگر را نادیده بگیریم؟
این مقاله برای «بیژن عبدالکریمی» است. او دو استدلالِ کلی برای بحثِ فاشیسم و هیدگر ارائه می‌دهد. اولی جدلی و هرمنوتیکی است. می‌گوید همان‌قدر که مدافعانِ فاشیست‌بودنِ هیدگر بر اسنادِ خود پافشاری می‌کنند، عباراتی از هیدگر موجود است که به راحتی می‌توان او را فردی «لیبرال» خواند. علاوه بر این او احتجاج می‌کند که از منظرِ شما، آدمی یا لیبرال است و یا فاشیست و شقِ سومی برای او مدِ نظر نیست. علاوه بر این، همان‌قدر که هیدگر بر «انسانِ اصیل» پای‌فشرده است، سارتر و کرکگور و دیگران هم پای‌فشرده‌اند و ایرادِ آدورنو بر هیدگر،قاعدتن بر آن دیگران هم صادق است و آن‌ها هم بایست فاشیست باشند. 
حوزه‌ی دومِ استدلال‌های عبد‌الکریمی، استدلال‌های تاریخی است. او هشت دلیلِ تاریخی ذکر می‌کند که هیدگر را از فاشیسم مبرا می‌سازند. 

۱۳- هایدگر و ما ایرانیان/ چند پرده از جلسات ملاقات با هایدگر
این مطلب را منوچهر آشتیانی نوشته است و کیست که نداند او هم‌راه با هیدگر نفس کشیده است و سخنش دقیق. لکن، مطلبی است تاریخی و بی‌ربط نسبت به موضوعِ پرونده. تنها نکته‌ی جالبِ آن این است که اشتیانی تذکر می‌دهد که وقتی او به درس‌گفتارهای هیدگر در آلمان می‌رفت، این درس‌گفتارها بسیار شلوغ می‌شدند و قسمتی از این شلوغی، معلولِ حضورِ نئوفاشیست‌ها بر سرِ درسِ او بود. 

۱۴- مارتین هیدگر و انعکاسِ اقوال و اخبار ضد و نقیض درباره‌ی او
نویسنده‌ی این مقاله بهروزِ فرنو است که عضوِ هیئت مدیره‌ی بنیادِ فردید است. طبعن بایست از او انتظارِ حمایت‌ِ تمام قد از هیدگر داشته باشیم و تیترِ مطلب هم به خوبی محتوای مطلب را نشان می‌دهد. دفاعی سست که پایانِ این پرونده را به خوبی با «ناآگاهی فردیدی‌ها» نسبت به وضعیتِ تاریخی هیدگر پیوند می‌زند. به هر روی، بهترین محاجه‌ی او، آن‌جایی است که می‌گوید اصولن غرب هر که را بر خلافِ یهودی‌ها باشد نژادپرست می‌نامند و در عوض، هر عملِ نژاد‌پرستانه‌ای که یهودیان انجام دهند را زیرسبیلی رد می‌کنند. هیدگر هم اسیرِ این توطئه‌ی جهانی شده است.