ترکشِ توپ خورده به گلوشان؛ خودش و راننده اش.

خون‌ریزی‌اش شدید شده. نمی‌گذارد زخمش را ببندم.

می گوید: اوّل اون!

راننده‌اش را می‌گوید.

با خودش حرف می‌زند : اون زن و بچّه داره. امانته دستِ من...

بی‌هوش می‌شود

شهید حاج حسین خرازی