پیاله بر کفنم بند تا سحرگه حشر - به می ز دل ببرم هول روز رستاخیز

افسوس! (سه گزارش خواندنی درباره جلال )
 
گزارش اول: غیرت
 
"روزگاری بود و حزب توده ای بود و حرف و سخنی داشت و انقلابی می نمود و ضد استعمار حرف می زد و مدافع کارگران و دهقانان بود و چه دعویهای دیگر و چه شوری انگیخته بود و ما جوان بودیم و نمی دانستیم که سر نخ دست کیست و جوانیمان را می فرسودیم و تجربه می اندوختیم .
 
برای خود من ، "اما" روزی شروع شد که مامور انتظامات یکی از تظاهرات حزبی بودم که به نفع ماموریت "کافتا رادزه" برای گرفتن [امتیاز] نفت شمال راه انداخته بودیم (سال ۲۳ یا ۲۴؟)[پنجم آبان ۱۳۲۳]. از در حزب (خیابان فردوسی) تا چهار راه مخبر الدوله با بازوبند انتظامات چه فخرها که به خلق نفروختیم ، اما اول شاه آباد ، چشمم افتاد به کامیونهای روسی پر از سرباز که ناظر و حامی تظاهر ما ، کنار خیابان صف کشیده بودند که یکمرتبه جا خوردم و چنان خجالت کشیدم که تپیدم توی کوچه سید هاشم و بازو بند را سوت کردم ."
  
جلال آل احمد – در خدمت و خیانت روشنفکران – جلد۲- صفحه۱۷۵
 
گزارش دوم : ارادت
 
گزارش خواندنی دوم را که نامه تاریخی جلال آل احمد از سفر حج سال ۱۳۴۳ به امام خمینی است ، به ضمیمه یک خاطره دیگر در اینجا بخوانید.
  
گزارش سوم :صداقت
 " آل احمد و شریعتی و امثال اینها ، روشنفکران صادق و پ‍ژوهشگر و حقیقت طلبی هستند که پوچی مکاتب مادی و دعاوی دیگران را درک کرده اند و نیازهای انسان و دعوت فطرت را فهمیده اند ..."
 
"به نظر من ، سهم جلال [ در انقلاب اسلامی ایران ] بسیار قابل ملاحظه و مهم است . یک نهضت انقلابی ، از "فهمیدن" و "شناختن" شروع می شود. روشنفکر درست ، آن کسی است که در جامعه جاهلی ، آگاهیهای لازم را به مردم می دهد و آنان را به راهی نو می کشاند. و اگر حرکتی در جامعه آغاز شده است ، با طرح آن آگاهیها ، بدان عمق می بخشد.
 
برای این کار ، لازم است روشنفکر اولا جامعه خود را بشناسد و نا آگاهی او را دقیقا بداند ، ثانیا آن راه نو را درست بفهمد و بدان اعتقادی راسخ داشته باشد ، ثالثا خطر کند و از پیشامدها نهراسد . در این صورت است که می شود : العلماء ورثه الانبیاء.
 
آل احمد ، آن اولی را به تمام و کمال داشت (یعنی در فصل آخر و اصلی عمرش ). از دوم و سوم هم بی بهره نبود . وجود چنین کسی برای یک ملت که به سوی انقلابی تمام عیار پیش می رود ، نعمت بزرگی است . و این برای یک انقلاب کم نیست .
 
مسکوت ماندن جلال ، تقصیر شماست – شمایی که او را می شناسید و نسبت به او انگیزه دارید . از طرفی مطهری و طالقانی و شریعتی در این انقلاب ، حکم پرچم را داشتند . همیشه بودند . تا آخر بودند. چشم و دل "مردم"( و نه خواص) از آنان پر است . و این همیشه بودن و با مردم بودن ، چیز کمی نیست .اگر جلال هم چند سال دیگر می ماند... افسوس!"
 
حضرت آیت الله سید علی خامنه ای – اولی : روزنامه کیهان (۲۰/۶/۱۳۵۹) و دومی : از چشم برادر – شمس آل احمد ( چاپ اول ، قم : انتشارات کتاب سعدی،  ۱۳۶۹)، صفحات۵۳۱و ۵۳۲.