چند سال پیش بابا نمیگه، تو دلش میگذره فقط که من که هر سال میام مشهد، یه دفعه غذا حضرتی نخوردم، چه جوریه به کی میدن غذا حضرتی رو؟ فرداش میان توی هتل بهش فیش غذا حضرتی میدن. هنوز که هنوزه هر بار تعریف میکنه قرمز میشه و شرمساره ازین که چرا توی حرم چنین مطلبی به دلش گذشته و بی ادبی کرده.

مهدی جعفری نیز نوشته است:
 
قرمه سبزی امام رضا
زائر امام رضا بودم و محل سکونت، خانه ای در کنار آشپزخونه حضرتی. غذایی که به ما نرسید اما بوی غذاها همیشه توی دماغمون بود!

روز ِ آخری که داشتم از مشهد بر میگشتم، غذای حضرتی، قرمه سبزی بود!(قرمه سبزی وقتی بو می کنه، آدم دیوونه  می شه!] به شوخی به امام گفتم: ما که قرمه سبزی نخوردیم اما بوش رو شنیدیم!

...

وسط راه برگشت، ماشین کنار یه آب و آبادی نگه داشت و راننده گفت: ماشین خراب شده! یه  دو سه ساعتی معطلی داریم.

رفتم کنار آب و وضو گرفتم. اهالی آبادی که من رو با لباس طلبگی دیده بودن، ازم خواستن که نماز رو تو مسجد آبادی بخونم!

...

بعد از نماز یکی از اهالی سراغم اومد: حاج آقا شما مهمان حضرت رضا هستید!

دیشب امام را در خواب دیدم و به من فرمودند که فردا آقایی را که اینجا می آید، قرمه سبزی مهمان کن! [1]

...

امام صدایش را شنیده بود همان طور که در اذن دخول حرمش بارها خوانده ایم که « تَسْمَعُونَ كَلَامِي، وَ تَرَوْنَ مَقَامِي» شما صدای مرا می شنوید و مقام و موقعیت مرا می بینید!

پ ن1: کتاب زیبای روزنه ای از عالم غیب نو‏شته آیت الله خرازی ص 163. گوینده این داستان، مرحوم آیت الله حسین خادمی اصفهانی است.