کتاب آموزش زبان عربی را در مدارس با کتاب تعلیمات دینی و تاریخ اسلام اشتباه گرفته بودند: حکایت بزرگی از اصحاب پیامبر(ص)... به جای آن، کتاب آموزش زبان انگلیسی، کتاب زندگی روزمره بود: وقتی به رستوران می‌روید چه بگویید.

این شد که انگلیسی به قدر خودش شد زبان دوم ما اما از عربی در حد هذا تلمیذ، هذه تلمیذه یاد گرفتیم. عربی شد زبان قرن‌ها پیش و انگلیسی زبان حال. حالا سواد عربی ما مثل سواد خواندن مادربزرگ‌ها، سواد قرآنی است حداکثر. خط زیرین هر آیه اگر معنایش نباشد، دست و پایمان را گم می‌کنیم. اما سعی می‌کنیم نوشته‌ی روی بسته‌ی شکلات را هرطور شده بفهمیم، و اغلب هم موفق می‌شویم.

انگلیسی شد زبان ارتباط ما. به ما یاد ندادند با عرب‌ها حرف بزنیم، خواستند بشنویم و بفهمیم دیگران به انگلیسی چه می‌گویند.

حالا ما جزوی از امت اسلام هستیم که به زبان اسلام نمی‌توانیم حرف بزنیم.