دیـروز عصـــر مهـمــــان جمعی از مبتــلایـان به ام‌اس بــودم کــــه در مراســم اختتامیه هفته ملــی ام‌اس دور هــم جمع شده بودند.

شـرکت در این مراسـم برایم بســیار لذت بخش بود. هنگــــام ورود به ســالـن وقتــی شـــال نارنجی را ـ که نشــانه بیمــاری ام‌اس اسـت ـ بـه گـردنم انداختنـد، خودم را یکی از آنها حس کردم. دلیلش شاید حال و هوای خاص حاضران در آن مراسم بود؛ رفتارشان بی‌تکلف و بسیار دوستانه بود چنان که نقدهای‌شان هم در اوج صمیمیت بر دل می‌نشست.

جمعه عصر در کنار کسانی بودم که صحبت‌های‌شان همه رنگ امید و شور و شوق و دوستی داشت. وقتی نماینده بیماران، من و دکتر دیناروند را خطاب قرار داد و گفت: «امروز از گرانی دارو نمی‌گویم چون این مشکل سالیان دراز ما، چند ماهی است که حل شده»، خستگی از تنم بیرون رفت، خدای بزرگ را سپاس گفتم و از داشتن همکارانی این چنین که آرامش را به خانه و دل بخش بزرگی از جامعه هدیه داده‌اند، احساس سربلندی کردم.

دیروز دیدم که مبتلایان به ام‌اس با چشم و لبخندشان فریاد می‌زدند، ناتوان نیستیم، ناامید نیستیم، در حاشیه نیستیم و ام‌اس پایان راه نیست.

دیدن این همه امید حتی در بدحال‌ترین آنها، دیدن افرادی که با داشتن مشکلات فراوان و درد بیماری، مثبت اندیشیدن و مثبت دیدن را تمرین کرده و آموخته‌اند؛ درس‌های بزرگی به من داد؛ درس‌هایی که همه ما باید بیاموزیم؛ و کم‌ترینش این که باید بایستیم و فارغ از جنجال و هیاهو تا توان داریم برای این مردم کار کنیم.

لازم می‌دانم در این فرصت از هنرمندان عزیز کشور که در عرصه‌های گوناگون و امور خیر پیش‌قدم بوده و هستند نیز سپاسگزاری کنم؛ به یقین حضور شما بزرگواران در چنین محافلی اثری ژرف در روحیه بیماران بر جای خواهد گذاشت که در سیر درمان و بهبودشان بسیار مؤثر خواهد بود.