به گزارش پارس، جام جم در مطلبی از مجله داستان های اخلاقی moral short stories نوشت:

یک استاد جوان جامعه شناسی، دانشجویان خود را برای انجام یک کار پژوهشی به یک محله فقیرنشین​ اعزام کرد. قرار بود​ دانشجویان در مورد شرایط زندگی، پیشینه های خانوادگی، گرایش ها، استعدادها، آرزوها و احتمال بروز موفقیت های آتی ۲۰۰ کودک ساکن این محله های فقیر نشین مطالعه و تحقیق کرده، آینده احتمالی آنان را با توجه به قواعد علمی پیش بینی کنند.

دانشجویان با ۲۰۰ پسر مصاحبه کردند و پیشینه و مشکلات جامعه شناختی و اقتصادی آنان را مورد بررسی و دقت قرار دادند. آنها پس از تجزیه و تحلیل های دقیق خود پیش بینی کردند حداقل ۹۰ درصد (یعنی ۱۸۰ نفر) از این کودکان در آینده مرتکب جرم شده، سرنوشت آنان به زندان ختم خواهد شد.

گزارش نتایج این تحقیق و ۲۰۰ کارتی که در آنها جزئیات مربوط به هر یک از این کودکان درج شده بود، در دانشگاه بایگانی شد. ۲۵ سال بعد همین استاد دانشگاه به طور اتفاقی این کارت ها را پیدا کرد و از روی کنجکاوی تصمیم گرفت درباره سرنوشت ​ ۲۰۰کودک پرس و جو کند. او برای این کار از گروه دیگری از دانشجویان خواست تا افراد مورد تحقیق را پیدا کرده، درباره وضعیت فعلی آنان پرس و جو کنند و میزان صحت پیش بینی​ دانشجویان قبلی را مورد ارزیابی قرار دهند.

آنها توانستند با ۹۰ درصد (حدود ۱۸۰ نفر) از آن ۲۰۰ کودکی که حالا جوانانی برومند و موفق بودند، ملاقات کنند. دانشجویان از این ۱۸۰ نفر درباره عواملی که به موفقیت آنها منجر شده بود، سوال کردند. در بین همه جواب ها، یک پاسخ مشترک بود. آنها با احترام و قدردانی به خدمات خالصانه و جانفشانانه یک بانوی معلم که در مدرسه محلی به آنان تدریس می کرد، اشاره داشتند.

دانشجویان درباره این معلم اسرار آمیز که تغییرات معجزه اساسی را در سرنوشت دانش آموزان خود ایجاد کرده بود، پرس و جو کردند و سرانجام او را در​ خانه سالمندان یافتند. این معلم فداکار حدود هفتاد سال داشت، اما بخوبی می توانست چهره دانش آموزان قبلی خود را به خاطر آورد. وقتی از او درباره تاثیر فراوان و سرنوشت سازی که روی دانش آموزانش داشت، سوال شد، به آرامی پاسخ داد: « من هیچ معجزه ای نکردم، فقط همه دانش آموزان را مثل بچه های خود دوست داشتم. »

این دانش آموزان روش ها و رفتار اخلاقی را از آموزگار خود آموخته بودند و تحت حمایت های دلسوزانه، راهنمایی های مداوم و مشاوره های مادرانه و مشوقانه وی توانستند با شهامت و شجاعت با مشکلات زندگی مواجه شوند و مسیر زندگی خود را شکل دهند. معلمی یک هنر، علم، ماموریت و یک شغل الهی است. معلمی تنها آموزش و تعبیر هوشمندانه عقاید، نظریات و تئوری ها نیست. هدف از معلمی ارتقای جسمی، فکری، اخلاقی، عاطفی و هوشی دانش آموزان است. اطلاعاتی که به دانش آموزان انتقال داده می شوند باید اطلاعات شخصیتی، استعداد، عواطف، فعالیت ها، عبادت ها و روش زندگی آنان را تحت تاثیر قرار دهد. هنری آدامز می گوید: « تاثیر معلم تاثیری جاودانه و زوال ناپذیر است. نمی توان معلوم کرد تاثیر یک معلم کجا و کی تمام می شود. »