جواد شاملو
روزی که تاریخ بیدار شد
دو سال از آن صبحی میگذرد که جغرافیای کوچک غزه، جهانی بزرگ را به لرزه انداخت. «طوفانالأقصی» رستاخیز حقیقت بود؛ شکافتن ناگهانی و شوکآور پردهای بود که سالها تبلیغات غربی و قدرت رسانهای صهیونیسم بر چهره حقیقت کشیده بود. آن روز، ملتهایی که در غبار اخبار بیروح، فراموش کرده بودند فلسطینی هنوز هست و اشغالی هنوز ادامه دارد و مردمانی هر روز در رنجاند و سرهایی یک دم از نقشههای شوم برای پیادهسازی رؤیاهای اشغالگرانه خالی نمیشود، ناگهان چشم گشودند. مثل چاقویی داغ که تودهای یخزده را میشکافد، طوفان الأقصی پروژهای را برید که از دل قرن بیستم زاده شده بود: پروژه ملتسازی یهود صهیونی.
اسرائیل موفق شده بود برای بسیاری از بخشهای جهان چهرهای مدرن، دموکرات و پیشرو از خود بسازد، اما در عمق، حقیقت همان استعمار قدیمی بود: اشغال و تبعیض و خون و خون و خون. هفتم اکتبر نه تنها نقاب یک رژیم جعلی ۷۰ ساله که نقاب تمدن ۵۰۰ ساله غرب را درید و جهانی را وادار کرد دوباره بپرسد: «این سرزمین از آنِ کیست؟» و «چگونه ممکن است ملتی در قرن بیستویکم هنوز بیخانه باشد؟» و «چگونه ممکن است غرب با تمام ادعاهایش نتواند جلوی این نسلکشی عریان و باورنکردنی را بگیرد و همدست آن شود؟» این پرسشها خطرناکتر از هر موشک و عملیاتاند، چون به جان روایت رسمی اسرائیل میزنند.
در پی آن روز، اسرائیل به فازی بیسابقه از جنون و انتقام و عقدهگشایی رفت؛ بیپروا شهرها را ویران کرد، کودکان را کشت، چادر آوارگان را سوزاند، قحطی را به جان نوزادان انداخت، صفهای فاجعهبار توزیع غذا را به مسلخ تبدیل کرد، کشتن غیرنظامیان را برای سربازانش همچون تجربه یک بازی رایانهای ساخت و از خود چهرهای هیولایی ساخت که دیگر با هیچگونه دیپلماسی و رسانهبازی و جنگ روایتها بزک نمیشود. اما این افراطِ شنیع، دقیقاً همان چیزی بود که پرده فریب را میدرید. اسرائیل که روزی میخواست خود را «پناهگاه یهود» و «اخلاقیترین ارتش جهان» معرفی کند، امروز به نماد «قدرت بیرحم و بیمنطق» بدل شده است که نه برای ساکنان خودش امنیتی آورد و نه هیچگونه اصل اخلاقی باقی ماند که به سخره نگرفته باشد.
طوفان الأقصی شاید در میدان نظامی به خون و خاک نشست و مقدمه داغهای جانفرسا شد، اما در میدان معنا به پیروزیای مطلق و غیرقابل انکار دست یافت. آن شنبه شورانگیز نه تنها معادلات امنیتی منطقه را بههم زد، بلکه مشروعیت اخلاقی اسرائیل را نیز فروریخت و چرت جهان را پاره کرد. از آن پس دیگر هیچ دولت و ملتی نمیتواند بدون احساس شرم، از «عادیسازی» با این رژیم سخن بگوید.
هفتم اکتبر، بیش از هر چیز، یادآور این حقیقت است که تاریخ را نمیتوان برای همیشه جعل کرد و اشغالگری و زورسالاری بدون هزینه نیست. اسرائیل، پروژهای بود که بر پایه فراموشی بنا شد، و حالا در آینه آگاهی جهانی، ترک برداشته است. شاید هنوز پابرجاست، اما ترکها عمیقاند و از درون میپوسد. روزی خواهد رسید که از اسرائیل تنها خاطرهای بماند؛ خاطرهای از یک دروغ که فرو ریخت، چون حقیقت دوباره بیدار شد. رحمت خدا بر ضیف، سنوار، هنیه، نصرالله، صفیالدین، سلیمانی، سلامی، حاجیزاده و دیگر ستارگانی که در راه قبله نخست رسول خدا و توقف جنایات غده سرطانی غرب آسیا جان دادند و در آسمان سرخ حقیقت افروختند.
ارسال نظر