پایگاه خبری تحلیلی «پارس»- سینا کلهر-اشتباه راهبردی جمهوری اسلامی در سیاست های ترویج حجاب و ممنوعیت بی حجابی، این بوده است که امکانی برای انتخاب حجاب از سوی خود فرد را به طور کامل در سیاست ها نادیده گرفته است.

نتیجه طبیعی چنین سیاستی این است که انتخاب حجاب به جای آن که مبتنی بر آگاهی فردی، رشد و شناخت عقلانی و گزینش فردی باشد، تحت تاثیر فضای اجتماعی و هنجارهای بیرونی است. در نتیجه با تغییر فضای اجتماعی و جهت گیری فشارهای اجتماعی به آسانی حجاب فرد از دست می رود.

تمام آن چیزی که جمهوری اسلامی در ابتدای انقلاب درباره حجاب می خواست، ممنوعیت حضور زنان بی حجاب و یا به تعبیر امام زنان لختی! در ادارات دولتی بود. چند روز بعد از سخنرانی امام، در خیابان های تهران! میان مردم و زنان بی حجاب درگیری ایجاد شد.! امام با شدت تمام نسبت به این رفتارها واکنش نشان داد اما با فشار افکار عمومی سرانجام در سال 60، قانون ممنوعیت عمومی بی حجابی در مجلس! به تصویب رسید.

دیکتاتوری اکثریت و ضرورت همراهی با نظر مردم ! مهم ترین عامل این تصمیم توسط نمایندگان ملت بود.!

از آن تاریخ؛ جمهوری اسلامی هر کاری که می توانست درباره حجاب و مقابله با بی حجابی انجام دهد را انجام داد. از برخورد سخت و انتظامی تا آگاهی بخشی، زیبانمایی، تسهیل زیر ساخت ها، سالم سازی محیط و حتی یک نظام جرم انگاری پیچیده و بسیار جزیی در سال 69 با امضای عبدالله نوری! که حتی دکمه لباس ها را هم در بر می گرفت.

حاصل همه این تلاش ها، تقریبا هیچ بوده است! بن بست سیاستی توصیفی که برای چنین وضعیت های به کار می رود. نه راه پس وجود دارد و نه راه پیش!

آچمز شدن سیاست ها، امکان هر گونه کنشی را از نیروهای موثر بر موضوع می گیرد و وضعیت به صورت کج دار و مریض ادامه پیدا می کند. سیاست تغافل به کار گرفته می شود تا شاید از این ستون به آن ستون فرجی شود. در چنین شرایطی تنها حضور یک نیرو و متغیر بیرونی است که می تواند صحنه را به نفع یکی از نیروهای حاضر در میدان تغییر دهد.

در مساله حجاب در حال حاضر سه نیروی اصلی در جامعه وجود دارد. نیروی اول محجبه ها هستند که جمعیت آن ها 35 تا 45 درصد در جامعه تخمین زده می شود. مهم ترین ویژگی این گروه در حال حاضر مقاومت آگاهانه و انتخاب آزادانه حجاب در بخش عمده آنهاست که ظرفیت فعالیت مردمی قابل توجه و با انگیزه ای در این زمینه محسوب می شوند هر چند حضور بسیار اندک رسانه ای و حتی حضور در خیابان، موجب می شود آنها را بیشتر شبیه به یک اقلیت خاموش کرده است.

نیروی دوم، محجبه های عرفی! یا بدحجاب های معتدل هستند که در حال حاضر اکثریت عددی را در جامعه دارند و در برآوردهای مختلف  45 تا 55 درصد تخمین زده می شوند. مهم ترین ویژگی این گروه غیر گفتمانی و غیر سیاسی بودن رفتارهای پوششی آنها و به اصطلاح خاکستری بودن آنهاست که باعث شده است دو نیروی دیگر تلاش کنند از آنها برای گفتارهای خود، یار گیری کنند.

نیروی سوم جمعیت بدحجاب های افراطی و یا بی حجاب های پنهان هستند که جمعیت آنها 5 تا 15 درصد تخمین زده می شود. مهم ترین ویژگی این گروه حضور بسیار فعال رسانه ای، حمایت شدن از سوی سلبریتی ها و جریان رسانه ای بین المللی است. علی رغم جمعیت اندک، صدایشان بسیار بلند است و دسترسی های زیادی نیز به بخشی از بدنه سیاسی کشور دارند. نا امیدی و پشیمانی بسیاری از چهره های سیاسی در مساله حجاب نیز کاملا به سود آن هاست.  اقلیت 1 تا 3 در صدی آنها در سال های دهه 60 به اقلیت 5 تا 15 درصدی در دهه 90 رسیده و یک گروه 50 درصدی بدحجابی معتدل نیز در  کنار آنها ایجاد شده است.

روندها نشان می دهند در مساله حجاب، جریان تحولات به نفع نیروی سوم پیش می رود و تغییرات نگرشی نسل های پیشین به همراه تغییرات نسلی نیز به تحولات روند پرشتاب تری داده است.

همین مساله باعث دشوار شدن تغییر سیاست ها و راهبردها شده و موقعیت تدافعی و واکنشی را در سیاست های حجاب تشدید کرده است که این نوع واکنش ها خود به صورت مضاعفی باعث یارگیری هر چه بیشتر نیروی سوم از طیف خاکستری و تضعیف جریان محجبه ها می شود.

پرهیز از شوک درمانی و ایجاد تحول سیاستی خاموش و پنهان در بازه زمانی میان مدت، شاید بتواند راهی برای عبور سالم از این مخمصه سیاستی باشد.