پايگاه خبري تحليلي «پارس»- شايد شما هم آن کليپ چند دقيقه ايِ جالب را که به تازگي در شبکه‌هاي‌ اجتماعي دست به دست شد ديده باشيد؛ همان کليپي که يک مرد جوانِ آمريکايي، در يکي از مراکز فرهنگي ايالت يوتا، طي مصاحبه‌اي‌ کوتاه، از زنان و مردانِ جوان مي‌پرسيد:«به نظرِ شما امکانِ دوستيِ زن و مرد، بدونِ هيچ حس و نيتِ عاطفي و جنسي، وجود دارد؟» و در اتفاقي معنادار، اغلب زنان جواب مثبت مي‌دادند و همه مردان، خيلي صريح و رُک و قاطع، اعتقاد داشتند که با وجود تظاهر و ظاهرسازي‌هاي‌ رايج، به دليل ساختار روحي و جسمي و جذابيت‌هاي‌ ظاهري زنان، چنين چيزي امکان ندارد! اين کليپِ ساده، به واضح ترين شکلِ ممکن، نشان دهنده عمق تفاوتِ نگاهِ زنان و مردان به دوستي با جنس مخالف بود که نشأت گرفته از ذات زن و مرد است. ممکن است اين روزها عبارتِ «ما فقط دو تا دوستِ معمولي هستيم!» را از زبانِ خيلي از زنان و مردانِ دور و بر در توجيه ارتباطاتِ حقيقي و مجازيِ دوستانه و صميمانه با نامحرم بشنويم و تعارف که نداريم، ممکن است حتي خودمان و همسرمان هم در توضيحِ يک ارتباطِ مبهم و تعريف نشده با نامحرم، به اصطلاحِ «دوستِ معمولي» يا «just friend» پناه ببريم. اما واقعيت اين است که چنين ارتباطي، حتي اگر يک شروع معمولي هم داشته باشد، معمولي نمي‌ماند! شرايطِ اجتماعيِ اين روزهاي جامعه ما، درست يا غلط، اقتضا مي‌کند زن و مرد، در محيط‌هاي‌ گوناگون و در قالب‌هاي علمي، کاري، خانوادگي و... به شکل حقيقي و مجازي با هم در ارتباط باشند و اين ارتباط، به واسطه جذابيت‌هاي‌ ساختاري و طبيعيِ جسمي و روانيِ دو جنس، اگر مديريت و کنترل نشود، ضمن زير پا گذاشتن حدود شرعي، مي‌تواند زمينه ساز بروز مشکلات فردي، خانوادگي و اجتماعي فراواني باشد. منتها به دليل عدم آگاهي و گاهي هم با به ندانستن زدنِ خودمان، با اين تصور که «مي شود» و «مي توان» يک ارتباطِ صميمانه و مستمر با نامحرم را در يک سطح و عمقِ مشخص نگه داشت، به ورطه «دوستيِ معمولي» با نامحـرم مي‌افتيم؛ يک دوستيِ معمولي که دير يا زود، غيرمعمولي مي‌شود!

nadoosti5
هشـدار! خطـرِ سقـوط به دره
دکتر اميرحسين بانکي، مشاور، دکتراي فلسفه و عضو هيئت علمي دانشگاه اصفهان، از چهره‌هاي‌ فعال و محبوب در عرصه مسائل جوانان است که با بيش از يک دهه پژوهش در زمينه ازدواج و ارتباطِ زن و مرد، از پايه گذاران پروژه‌هاي «آسان سازي ازدواج» محسوب مي‌شود.

دکتر بانکي تأليفات ارزشمندي از جمله کتاب «مطلع مهر» دارد که با استقبال چشمگير نسل جوان رو به رو شده است. سخنراني‌هاي‌ جذابِ ايشان با لهجه دلنشين اصفهاني هم، طرفدارانِ زيادي دارد. اين گفت وگو، در يک بعدازظهر زمستاني که ايشان براي زيارت امام مهرباني‌ها در مشهد مقدس حضور داشتند، پيرامون دوستي زن و مرد که اين روزها با توجيه «ساده و معمولي بودن» شکل مي‌گيرد، انجام شد.

nadoosti4

*جناب دکتر! شما به عنوان يک متخصص باتجربه که سال هاست مشغول ارائه مشاوره در زمينه ارتباطاتِ بين فردي هستيد، فکر مي‌کنيد دوستي معمولي يا به قول امروزي‌ها just friend بدون هيچ نگاهِ جنسي بين زن و مرد، امکان دارد؟ به خصوص که اين روزها، به واسطه گسترش شبکه‌هاي‌ اجتماعي و دسترسيِ اغلبِ زنان و مردان جامعه به چنين ارتباطاتي، ممکن است اين موضوع، سوالِ اغلبِ افراد و چالشِ بزرگِ زوجين باشد. آيا با توجه به ساختار روحي و رواني زن و مرد، مي‌توان يک رابطه دوستانه و صميمانه، بدون هيچ نگاه و نيت عاطفي و جنسي با نامحرم، شبيه دوستيِ دو همجنس داشت؟

در مباحث علوم انساني، ما با امکان و احتمال سر و کار داريم و مسائل مثل قطعيتِ دانشِ رياضي يا فيزيک نيست. وقتي در علمِ رياضيات مي‌گوييم يک مسئله‌اي‌ غيرممکن است، يعني واقعا غيرممکن است. اما در مباحث علوم انساني، هيچوقت نمي‌توان چيزي را غيرممکن دانست؛ يعني انسان‌ها آنقدر پيچيده عمل مي‌کنند و در حوزه شخصيت‌هاي‌ انساني، تنوع وجود دارد که دقيق ترين نظرات علمي، ممکن است در مورد «يک» انسان مصداق نداشته باشد!

nadoosti3

اما معمولا در اين بحث ها، ضريب خطاها در نظر گرفته مي‌شود. اينکه هر رفتار، چه ميزان ريسک و خطر و آسيب دارد. درباره ارتباط سالم بين دو جنس، مثل ارتباطات کاري و علمي، معمولا انگيزه شروع ارتباط، آلوده به هيچ نگاه عاطفي و جنسي نيست ولي به واسطه تمايلِ دو جنسِ مخالف به يکديگر که اصلا شالوده وجودشان مثل دو قطب مثبت و منفي آهن ربــا، بر مبناي نيازِ به هم آفريده شده، فضاي رابطه به سمتِ کششِ بيشتر و پُررنگ و عميق شدن پيش مي‌رود. يعني شما نمي‌توانيد بگوييد دو قطبِ آهن ربا را کنارِ هم مي‌گذاريم ولي به هم جذب نمي‌شوند؛ اين امکان ندارد. بنابراين معمولا در آغازِ ارتباط، هيچ حسِ خاصي وجود ندارد اما به مرور زمان، در روانِ «ناخودآگــاهِ» افراد، اين کشش به وجود مي‌آيد.

*ناخودآگـاه؟

بله. «نا خود آگـاه» است. امروزه، تمام روانشناسان، نظريه ناخودآگاه را پذيرفته‌اند و اتفاقا با يافته‌هاي‌ ديني هم سازگار است. حرفِ اين نظريه اين است که بيش از نود درصد برداشت‌هاي‌ ما در ناخودآگاهمان اتفاق مي‌افتد و چون نسبت به آن آگاهي نداريم، قضاوتي هم درباره آن نداريم، و دخالت و مديريتي هم رويش نداريم. مثلا شما الان داريد به بحث‌هاي‌ من گوش مي‌دهيد و با خودآگاهتان، حواستان جمعِ حرف‌هاي‌ من است، لذا بعضي را مي‌پذيريد و بعضي را نمي‌پذيريد. اما وقتي من در خلالِ حرف هايم، دست هايم را مدلِ خاصي تکان بدهم، آرام آرام، بي اينکه متوجه باشيد، روي ذهن شما اثر مي‌گذارد و بعدها موقع صحبت با فرد ديگري، دست هايتان را شبيه من تکان مي‌دهيد. اين، شکلِ ساده انتقال ناخودآگاه مطلبي از من به شماست که به علتِ ناآگاهي، قضاوت و تسلطي هم رويش نداريد. ارتباطِ دوستانه بين دو جنس مخالف هم، دقيقا به همين شکل است. يعني ظاهرِ ماجرا که توسط خودآگاهِ افراد کنترل مي‌شود، شکل و قالبِ کاري و علمي دارد اما در ناخودآگاه، ديتاهاي عاطفي و جنسي رد و بدل مي‌شود. اما دو طرف، نه آگاهي دارند و نه توجه! و اين احساس متاسفانه درست زماني آشکار مي‌شود که ديگر قابلِ مديريت نيست! يعني وقتي شما به شدت به طرف مقابلتان وابسته شديد!

nadoosti2

يک ارتباط کاري را در نظر بگيريد که ظاهري معمولي دارد اما وقتي طرفتان چند روز سرِ کار نمي‌آيد، کلافه مي‌شويد و مدام سراغش را مي‌گيريد و تازه آن لحظه است که متوجه وابستگي تان مي‌شويد و با وجود ناراحتي و سرزنشگريِ دروني، ديگر نمي‌توانيد خودتان را جمع کنيد، چون ديگر دست خودتان نيست. مثالي که مي‌توان براي درکِ بهتر زد، حرکتِ خودرو يا دوچرخه، در سرازيري است. که در اوايلِ مسير، حرکت و سرعت، تحتِ کنترلِ شماست اما کم کم توانِ ترمز و توقف را از دست مي‌دهيد و ناخواسته مرزها را رد و به دره سقوط مي‌کنيد. روابط دوستانه زن و مرد هم به همين شکل است؛ ولــو اينکه مرز و حد و حدودي هم برايش تعريف و تعيين کنيم، وقتي شروع مي‌شود، ديگر قابل مديريت و کنترل نيست. لذا ما از غيرممکن به مفهومِ رياضيِ قضيه حرف نمي‌زنيم ولي نوعا ارتباطات مستمر بين زن و مرد، کم کم آنقدر عميق مي‌شود که مرزها را هم رد مي‌کند. اينگونه است که مثلا دو همکلاسي يا دو همکار که روزِ اول، به واسطه اختلافاتِ واضح طبقاتي، اخلاقي، شخصيتي و ظاهري، حاضر نبودند حتي به هم فکر کنند، با گذشت زمان آنقدر به هم وابسته مي‌شوند که حاضر نيستند با فرد ديگري ازدواج کنند.

nadoosti1

*خب چه اشکالي دارد در مواردي که هر دو طرفِ ماجرا مجردند، به واسطه اين ارتباط و وابستگي، با هم ازدواج کنند؟

ازدواج، مهم ترين انتخابي است که خداوند براي انسان قرار داده است. انتخابِ پدر، مادر، فرزندان و... دستِ ما نيست. فقط انتخابِ همسرمان دستِ ماست که اتفاقا سرنوشت سازترين انتخابِ زندگيِ ما هم هست. تمام روحيه و افکار، اخلاق، زندگيِ دنيا و آخرتمان در پرتو اين انتخاب شکل مي‌گيرد و اگر در اين انتخاب اشتباه کنيم، کل زندگي مان تحت الشعاع قرار مي‌گيرد.

طبيعتا نبايد يک چنين انتخابي را در فضايي لغزنده و به اجبارِ وابستگي، انجام داد. متاسفانه فضاي اينگونه ارتباطات، يک چنين کاري با جوانان مي‌کند که براساسِ جبرِ دروني، دست به انتخاب مي‌زنند. با علم به اينکه طرف، به لحاظِ اجتماعي، خانوادگي، اعتقادي و شخصيتي، هم کفو و همتايشان نيست، صرفا به خاطر وابستگي و دشواريِ دل بريدن، ازدواج مي‌کنند. اينگونه است که شمار و آمار ازدواج‌هاي‌ اجباري ما در اين سال ها، بيش از ازدواج‌هاي‌ اجباريِ پيشينيان و گذشتگانمان است. يعني درصدِ زيادي از ازدواج‌هاي‌ ما، اگر قرار بود به شکلِ طبيعي و سنتي رخ بدهد، هرگز شکل نمي‌گرفت اما طرفين در محيط‌هاي‌ کاري، علمي و جمع‌هاي‌ دوستانه، آنقدر به هم وابسته مي‌شوند که «مجبور» به ازدواج با هم مي‌شوند و قاعدتا، بعد از ازدواج هم دچار اختلاف مي‌شوند و ضريب طلاق بالا مي‌رود.

nadoosti

*و تازه اين ازدواج‌هاي‌ اجباري، خوش بينانه ترين اتفاقي است که مي‌توان براي چنين ارتباطاتي در نظر گرفت. چرا که به واسطه ديده‌ها و شنيده ها، درصدِ خيلي کمي از اين ارتباطات، به وصال و باهم ماندن و ازدواج ختم مي‌شود.

دقيــقا. مشکل بزرگ تر همين جاست که نود درصدِ اين دوستي ها، با وجود مجرد بودنِ دو طرف، به ازدواج منجر نمي‌شود و در چنين حالتي، بيشترين آسيب متوجه خانم است. چرا که خانم ها، بيشتر و عميق تر از مردان دچار دلبستگي و وابستگي مي‌شوند و جدايي، آسيب‌هاي‌ سختي به روح و روانشان وارد مي‌کند. مهم ترين دليلِ عملي نشدنِ ازدواج اينگونه افراد هم، به «تفاوتِ نگاه به رابطه» برمي گردد. اصلا مردها، با دوستي با خانم ها، به دنبالِ جايگزيني براي ازدواج هستند: «چون من الان امکان و حال و مسئوليت پذيريِ ازدواج را ندارم اما نياز به جنسِ مخالف دارم، دوستي مي‌تواند جايگزينِ مناسبي براي برآورده کردنِ نياز من باشد». اما خانم ها، آن هم خانم‌هاي‌ ايراني، وقتي با مردي وارد رابطه دوستانه مي‌شوند و به طرف، اجازه ورود به حريم خصوصي شان را مي‌دهند، تصور مي‌کنند اين دوستي، مقدمه ازدواج و با هم بودنِ هميشگي است: «دوستيِ ما، يک جور نامزديِ غير رسمي است!». در صورتي که مردها ابدا چنين نگاهي ندارند و بارها پيش آمده است که در جلسات مشاوره، از زبانِ آقايان مي‌شنوم که: «اگه مي‌خواستم ازدواج کنم که باهاش دوست نمي‌شدم!»؛ در واقع مردان، زنان را دو دسته مي‌بينند، آن‌ها که لايق دوستي اند و آن‌ها که لايق ازدواجند!

nadoosti6

* جمع‌هاي‌ دوستانه، متشکل از چند دختر و پسر چه آسيب هايي دارد؟

درست است که ابتداي امر به شکلِ يک جمع هستند اما کم کم اين جمع، زمينه ساز شکل گرفتن خلوت‌هاي‌ دونفره مي‌شود. ضمن اينکه احتمالِ به وجود آمدنِ عشق‌هاي‌ مثلثي و فضاي عاطفيِ رقابتي هم در اينگونه جمع ها، بسيار زياد است.

* دليلِ ارتباطاتِ دوستانه مردان و زنانِ متاهل با زنان و مرداني غير از همسرشان چيست؟

ما دو دسته متاهل داريم. يک گروه، آن‌ها که با انتخاب شريک زندگي شان به آرامش رسيده‌اند و رابطه خوبي با همسرشان دارند. اين‌ها کمتر مي‌لغزند و ضريبِ خودنگه داري شان بالاست، مگر اينکه آدم‌هاي‌ هوس باز و تنوع طلبي باشند. دسته دوم، آن‌ها هستند که هنوز خيالشان از انتخاب و چگونگيِ شريک زندگيشان راحت نيست و رابطه قابل قبولي با همسرشان ندارند و طبعا ازدواج، مصونيتي برايشان ايجاد نکرده است. معمولا رابطه‌هاي‌ خارج از چارچوب، در بين دسته دوم ديده مي‌شود.

* جريان چيست که شرع و عُرف و تمام روانشناسان و مشاوران، مدام تاکيد مي‌کنند که ارتباط با نامحرم، آخر و عاقبتِ خوشايندي ندارد ولي آدم‌ها آنقدر نمي‌پذيرند تا اينکه سرشان به سنگ مي‌خورد؟

چون همه فکر مي‌کنند قصه عشق و رابطه شان، خاص و استثناست. پاي حرفشان که مي‌نشيني و از پايانِ تلخِ ارتباطاتِ دوستانه و صميمانه با نامحرم مثال مي‌آوري، سريع مي‌گويند: «نه. ما فرق داريم!». يادم نمي‌رود يک بار سرِ يکي از کلاس ها، از همين تفاوتِ نگاهِ دختران و پسران به رابطه حرف مي‌زدم. يکي از خانم ها، بعد از کلاس آمد و گفت: «من حرف‌هاي‌ شما رو قبول دارم، اما شهابِ من اينطوري نيس!». من هم گفتم ممکن است شهابِ شما اينطور نباشد اما قاعده بر اين است. يک سال و نيم بعد، همين دخترخانم آمد سراغ من و گفت: «اخيرا يک خودکشي ناموفق داشتم و تازه از بيمارستان مرخص شدم!» گفتم: چطور؟ گفت:«آخه فهميدم شهاب هم همين طوريـه!»

هست از پس پرده گفت وگوي من و تو/ چون پرده برافتد نه تو ماني و نه من

nadoosti7

در مکان‌ها و موقعيت‌هاي مختلف چطور رفتار کنيم؟
مي خواهي بروي خريد کني، قدمي بزني و هوايي بخوري، بروي دانشگاه پي درس و مشقت، بروي محل کارت و کار کني، با دوست و همسايه و آشنا رفت و آمد داشته باشي و اجتماعي بودنت را نشان بدهي، براي همه اين‌ها بايد با آدم هايي از آن يکي جنس که مي‌شود جنس مخالف در ارتباط باشي. اصلا مگر مي‌شود با هيچ زن يا مردي روبه رو نشوي، مي‌شود کسي را نبيني و زندگي متعادلي در اين عصر و زمانه داشته باشي. همه اين‌ها را مي‌دانيم و قبول است، اما مي‌خواهيم ببينيم در همه اين شرايط ميزان و حد تماس هاي مان با نامحرم چگونه است و چه طور مي‌شود کنترلش کرد. کاري ندارد، فقط کافي است با خودمان روراست باشيم، وجدان مان را هم بيدار نگه داريم.

فروشگاه
وارد فروشگاه مي‌شوي تا خريد خانه را انجام بدهي، يا مي‌روي که براي خودت يا همسر و فرزندت لباسي تهيه کني، آقا يا خانم فروشنده سعي مي‌کند از همه احساسات و عواطفش براي تبليغ اجناسش و همراهي با شما استفاده کند، شما هم مشعوف شده ايد و درگير صحبت و درددل با او مي‌شويد و متوجه مي‌شويد که دقيقا همين مانتويي را که شما انتخاب کرده ايد براي خانمش برده، يا همين مايکروفر را عمه اش خريده و استفاده کرده و يا شيشه پاک کن منتخب شما، همان شيشه پاک کن محبوب مادرش است و سر حرف باز مي‌شود و بقيه ماجرا.

ميزان ارتباط: 
چند دقيقه

محل ارتباط:
پشت دخل فروشگاه

چطور مديريت کنيم: 
شما يک بار در روز و يا در ماه و يا درسال و شايد يک بار در عمرتان آقا يا خانم فروشنده را مي‌بينيد، پس نيازي نيست نگران احساسات، عواطف و نگاه او به خودتان باشيد، کافي است خوش برخورد و مودب باشيد ولي صميمي نشويد و حرف‌هاي غير ضروري نزنيد، تا حد امکان از چانه زدن‌هاي طولاني هم خودداري کنيد.

دانشگاه
وقتي مي‌روم دانشگاه سرم را مي‌اندازم پايين و مي‌روم به سمت تابلو، کلاسم را که پيدا کردم مي‌روم تو و کنار دوستانم مي‌نشينم، کلاس خوب است بچه‌ها تکه هايي مي‌اندازند که همه مي‌خنديم و خوش مي‌گذرد، استاد همراه است. بعدش هم انجمن علمي رشته مان است که اين روزها حسابي مشغولش هستم. مي‌خواهم امسال گروه ما حسابي بترکاند. بچه‌ها همه خوبند، گاهي حرف هاي مان طولاني مي‌شود، حتي يک بار يکي از بچه‌ها گفت قرار است حرف هاي مان را ببريم يک کافي شاپ دنج که من مي‌شناسم!

ميزان ارتباط: 
چند ساعت در هفته

محل ارتباط: 
در کلاس- آزمايشگاه و کارگاه‌هاي درسي- گروه‌هاي علمي- کانون‌هاي دانشگاه- بسيج و انجمن‌هاي مختلف

چطور مديريت کنيم: 
درست است که ما در طول روز چند ساعت را با همکلاسي‌هاي مان مي‌گذرانيم ولي مي‌شود تمام اين زمان‌ها را مديريت کرد. اگر قرار است درس بخوانيم، فقط درس بخوانيم و لازم نيست به حواشي و مسائلي که مربوط به دنياي خصوصي خودمان و ديگران است بپردازيم. انجام فعاليت‌هاي مذهبي، علمي و تحقيقاتي و فرهنگي در صورتي مي‌تواند به رشد ما کمک کند که خودش مانعي براي مان نباشد. لازم است به خودمان مسلط باشيم و اعتماد به نفس داشته باشيم و تلاش کنيم در روابط با جنس مخالف به حداقل‌ها اکتفا کنيم. شادابي روحي و دوستي‌هاي‌ مان را به جمع‌هاي هم جنس منتقل کنيم.

شبکه‌هاي‌ اجتماعي
وايبر، لاين و تلگرام که هستم، به فيس بوک هم زياد سر مي‌زنم، اينستاگرام هم خيلي باکلاس است دوستش دارم. در طول روز يکي دو ساعتي را پاي شبکه‌هاي اجتماعي مي‌گذرانم. بعضي‌ها را اصلا تا حالا نديده ام ولي دوست‌هاي خوبي برايم هستند. هر روز صحبت مي‌کنيم گاهي ساعت‌ها حرف مي‌زنيم براي هم عکس مي‌فرستيم و از حال و هواي مان مي‌گوييم.

ميزان ارتباط: 
از يک تا چندين ساعت در روز

محل ارتباط: 
در فضاي مجازي و گاهي هم حقيقي!

چه طور مديريت کنيم: 
بعضي از افرادي که ما در شبکه‌هاي اجتماعي با آن‌ها در ارتباط هستيم اصلا براي مان وجود واقعي و خارجي ندارند، پس نمي‌شناسيم شان و لازم نيست بيشتر از حد لايک و ديس‌لايک با آن‌ها صميمي شويم. با آدم‌هاي حقيقي دنياي مجازي مان هم بهتر است همان چارچوب‌هاي واقعي را ادامه دهيم، نامحرم، نامحرم است و فقط فضا عوض شده است. سعي کنيد پست‌هاي فضاي مجازي تان عمومي باشد و تا حد امکان مسائل خصوصي تان را در معرض عموم قرار ندهيد تا مجبور به توضيح و ادامه ماجرا نباشيد. در گروه‌هاي وايبري، تلگرام، وي چت و لاين سعي تان بر ارتباط حداقلي و بنا به ضرورت باشد و در گروه‌هاي ناشناس عضو نشويد و فعاليت نکنيد.

محل کار
محل کار ما طوري است که کسي به کسي کاري ندارد، هر کسي مي‌آيد و مي‌رود و کارش را انجام مي‌دهد. همه با هم رابطه خوبي داريم. يک بار در هفته برنامه صبحانه دسته جمعي داريم که خيلي خوش مي‌گذرد. جلسه‌هاي کاري مان با حضور مدير بخش مان است و شوخي و خنده اش کمتر است.

ميزان ارتباط: 
چند ساعت در روز

محل ارتباط:
 در زمان کار- اوقات فراغت از کار- جلسات

چطور مديريت کنيم: کافي است تکليفمان با خودمان مشخص باشد، مثلا شعارمان اين باشد: من مي‌خواهم کار کنم. از خلاقيت و توانايي ام استفاده کنم و بهره مالي ببرم. زندگي من جاي ديگري است. درست است که کار برايم لذت بخش است ولي لازم نيست همه زندگي ام را اينجا تعريف کنم. حالا که شعارتان مشخص شد پس سعي کنيد در محيط هايي کار کنيد که حداقل ارتباط بين خانم‌ها و آقايان را داشته باشد. تا جايي که ممکن است بهتر است يک اتاق مجزا براي خانم‌هاي کارمند وجود داشته باشد. در هنگام کار روي موضوع مورد نظرتان تمرکز کنيد، لازم نيست به کسي زيادي محبت کنيد، احترام جاي خودش را دارد ولي محبت بي جا مانع کسب است. ناهارتان را سر ميزي ميل کنيد که همجنسان تان آنجا باشند. اگر محل تجمع مشترکي در محل کارتان هست تا حد ممکن در زمان شلوغي به آن قسمت رفت و آمد نداشته باشيد. بدانيد و آگاه باشيد روزي هر کسي در دست خداوند است و رئيس شما، معاون شرکت يا هر کسي ديگر را که قصد دارد با روابط غير کاري براي موقعيت کاري شما تلاش مثبتي انجام دهد ناديده بگيريد.